خیلی سخته آدم حاجت داشته باشه نتونه واسه خودش دعا کنه
خیلی سخته چیزی بخواد خجالت بکشه بگه
خیلی سخته که
خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود
دارم فکر میکنم امتحان فاینال زبانمو چه جوری بدم...... استادمون دست به انداختنش خیلی خوبه....![]()
سکوت چه زیباست وقتی تمام حرفها از توصیف عاجزند......بزرگترین اقیانوس ارام است پس ارام باش تا بزرگترین باشی........
هی روزگار...
خب باختیم
فکرشم نمیکردم به این وضع بیافتم ولی افتادم...
هیچ کاری هم از دستم بر نمیاد
بقول معروف game over شدم
تنها کاری که ازم برمیاد اینکه دوباره بازی کنم
ولی هنوز نتونستم پاشم
نامرد طوری زده که چند وقت طول میکشه خورده هامو جمع کنم
ولی چاره ای ندارم
پس دوباره شروع میکنم
ایرادی نداره
یک سال دیگه ...
ولی ایندفعه بدون هیچ جای اگه و اما تمومش میکنم
پس امید روز بهتر
راستی امروز کلید رفت تو قفل
ببینیم دره چاره رو روی مردم باز میکنه
یا یه قفل دیگه بش میزنه![]()
شاید ....
"VICTOR", 1=1+1, AaZaAdeh,Capitan Totti, homeyra, parnian 80, Sa.n, saamaaneh, solinaz, یاسمین5454, yas-90, ارگان, رضوس, سونای
امروز 10صبح که کلاس قرآن تموم شد سریعا مرخصی گرفتم و اومدم خیابون انقلاب دنبال یه کتاب از ژنرال مونتگمری
می گشتم
حتی نسخه ی انگلیسی اشم برام با ارزشه انقد که حاضرم به قول آیت اله مرعشی نجفی همه مادیات رو بفروشم یه کتاب با ارزش بگیرم!! اما هررررجا رفتم فقط گفتن : هااا!!
به انتشارات دانشگاه افسری مراجعه کردم گفت : ها!!
رفتم تو کوچه پس کوچه های انقلاب دیدم نه و فایده نداره
یه کتاب فروش قدیمی رو پیدا کردم که بچه کرمانشاه بود و ازین فرصت استفاده کردم و با زبان لکی باهاش صحبت کردم و قرار شد
200
تومان بهش بدم که به دوستاش بگه نسخه انگلیسیشو برام گیر بیاره
منم دیدم حقوقمو ریختن!! 187هزار و اندی ریال! نمیدونم اون اندی ریالاشو واسه چی میریزن!!!
بدبختی این بود عابر بانکم مال بانک حکمت بود!! مخصوص خودشونه!! هرچی میکردم تو عابر بانکا فایده نداشت!!
آخر سر دیدم نه!! عمو خسرو کارت خوان داره
اسم کتاب فروشی اش کتابفروشی خسرو ئه! هرکی کتاب نایاب میخواد بره اونجا (ستاد تبلیغات!!)
عین حقوق تیرماهم رو بهش دادم! که کتابو برام گیر بیاره البته چن تا از آثار صادق هدایت رم بعنوان تخفیف ازش گرفتم
ولی بعدش یه نکته به ذهنم رسید!
پیدا کردن یه کتاب چقد بدبختی داره!
و توی BRT از انقلاب به سمت تهران پارس میومدم جوانکی دیدم شیشه می فروخت!!
پیدا کردن مواد مخدر چقدر خوب و راحته!!
و البته بدین نتیجه رسیدم حتما باید یه درود و تبریک ویژه به مسئولا بدم و بگم!!
و چه خوب...
ویرایش توسط Capitan Totti : 3rd August 2013 در ساعت 07:15 PM
خب من کلا هر وقت میام چیزی بنویسم خوب که فکر میکنم میبینم نه ناراحتم نه گلگی دارم و کلا ریلکسم و دارم تو راه خودم میرم! چیزی اشتباه نشده، تو اون راهی هستم که از اولش آرزوش داشتم...
سختی ها همیشه تو هر راهی هست اما وقتی تو اون راهی هستی که واقعا روئیای بودن اونجا رو داشتی دیگه سختی معنی خودش رو از دست میده میشه فقط یه مسئله که باید حل بشه (مسئله ای که اصلا خستگی برات نداره)
بگذریم...
خلاصه اینکه وقتی مسیرم به این قسمت میخوره بیشتر علاقه مند میشم بحث های دیگران رو بخونم، الانم صحبتی با پروفسور حسابی (این بالایی خودم) که از کنکورش ناراحته دارم:
مستر، مهم نیست الان رتبه این رقمی بدست اوردی (فکر کنم دنبال رشته های قدرتمند و دانشگاه های رنک تک بودی که الان ناراحت شدی) اما یه چیزی یادت باشه، یک سال از دست دادی بزرگترین گنجینه زندگی آدما عمری که دارن. باید از تک تک لحظه های اون بهترین استفاده رو کرد. اگر من جای تو بودم و هدفم این بود که برم دانشگاه های رنک تک و رشته های عالی، برای ادامه تحصیل در خارج اقدام میکردم ... (میتونی بری سایت http://applyabroad.org/ اطلاعات کامل رو بدست بیاری)
http://uplod.ir/9bzt4gsbrmt5/08._Highland.mp3.htm
Good Luck![]()
امروز اومدم سراغ خاطرات گذشتم...دلم واسشون تنگ شده بود...ایناهاشن!!!!برو این پایینه میبینی!
این پایینی اولین خاطره ای بود که من تو دفتر خاطرات سایت نوشتم
هی خدا دلم هوای خاطرات گذشتمو کرده بود.....اومدم دوباره خوندمشون...به بعضیاش میخندم ،بعضیاشم افسوس میخورم
هه...چه حرفا زدم اینجا...
خب دیگه اردوی مشهدم رفتمو خیلییییییییییییییی خوش گذشت...بار پنچمم بود میرفتم ولی با دوستان یه کیفه دیگه داره!
چقدرررررررررررررررررررررر ررم مدرسمو عوض کردم....راستش زیادم بد نیستا ...همه بهم میگن هر جا بری یه مشکلی داره...منم به خاطر اینکه امسال مدیرمون نمونه شده تو منطقه موندم همینجا
یادم نیست اون موقع چم بوده...هر چی ببوده خدا شفام داده
خخخخ....بسهههههههههههههه دیگه بابا چقدر من این مدرسه ی جدیدو تکرار کردم
نه خدا رحم کرده غده نشدالانو باید غده در میارم...اخهههههههههههههه خیلی هوا گرمههههههههههههههه
اخههههههههههههههههه دلم به حال خودم سوخت....نازی نازی
سال دیگهههههههههههه.....؟!؟!هیچ خاکی به سرم نمیریزم....معدلم خوب شد دیگه..!!!الان اعتماد به نفسم زده بالااااااااااااااااااا از قله ی اوورست
خب دیگه تموم شد تا اینجا ولی از اینجا به بعدو دیگه بیخیال ...بازم بودا ولیی خیلی بیخودو مسخره بوداصلا دوست ندارم نگاشون کنم
استی اینم چنتا عکس از تقلبامون که اون بالا براتون گفتم
البته اینا در مقابل اون همه برگه هیچی به حساب نمیاد...بقیش رفت سطل...اینم به زور گرفتم
ا
12/5/92
امشب برای دومین بار میخوام یه پست بذارم تو دفتر خاطرات
که یادم نره....
امشب خوبانی، یادم اوردن که هنوز دنیای قشنگی دارم
یادم اوردن هنوز میتونم با تمام وجود بخندم، شاد باشم
امشب یه خوب، یادم اورد برای دوست، باید دوست بود
امشب باهام حرف زد، باهام خندید، حتی باهام گریه کرد...
امشب فهمیدم اون فقط دوستم نیس...که خواهرمه ....اینو تو نگاهش دیدم....
ممنونتونم
و
ممنونتم
و همه ی ما خاطره ایم.....
دارم به این فکر میکنم که باید بعدعید قربان بشینم درس بخونم وهمه چیرو تعطیل کنم واقعا دلم واستون تنگ میشه
زندگی بهتر ازاین نمیشه
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)