مهم نیست..
مهم نیست..
ویرایش توسط تووت فرنگی : 21st March 2015 در ساعت 04:48 PM
دلم تنگه پرتقالِ من!
چطور میشه به چیزی رسید که توهمه؟
پ.ن:آرامش
تو روحتو به من فروختی، لازمه بهت یادآوری کنم؟ یادته اون شبی رو که به خدا گفتی حاضری هر کاری بکنی تا یه قرار داد ضبط بگیری؟ تو نمی تونی یه روحو بکشی حتی اگه بخوای
احمقانه است
خنده حتی ...
اما این روزها قدری آشوبم که برای مقداری بیشتر شدنِ کوتاهیِ موهایم گریه کردم ...
دیروز چنین بودم...
![]()
دلم تنگه پرتقالِ من!
....
ویرایش توسط Spring_Girl : 9th January 2015 در ساعت 07:59 PM
Cold as ice And more bitter than a December
Winter night That’s how I treated you
دیروز خیلی روز سختی بود
بعد از دادن امتحان زیست باید سریع میومدیم خونه ادبیات میخوندیم.......امتحان زیستمونم سخت بود!
امروز امتحان ادبیات داشتیم!
فقط ما سوما....صبج که وارد مدرسه شدم خیلی خلوت بود...ما بدبختای مدرسه هستیم که امتحانامون پشت سر هم افتاده!
کمــــــــــــــــــــــب ود خواب.....همه چشمامون قـــــــــــــــــــــــر مز....بی حال و....اصلا بچه ها مون مثل قبل نبودن....مظلوم و اروم یه گوشه ی سالن افتاده بودن....قیافه ها خیلی خنده دار بود!دیگه مدیر وقتی مارو دید دلش سوخت...امتحان زیانمون که این مدلی پشت سر هم بود افتاد اخرین امتحان...
دیشب دلم میخواست دیگه ترک تحصیل کنم....کلا نرم امتحان بدم چون هیچی بلد نبودم از ادبیات!تا ساعت 10 شب داشتم میخوندم ولی هیچی یادم نمیومد!سمیرا را که تا ساعت 8 شب خوابیده بود بعد از خوردن کلـــــــــــــــــــــــ ـی قهوه و....تونسته بود خودشو بیدار نگه داره....
برای همین وقتی ساعت 10 شب بهش زنگ زدم و اینو شنیدیم یکم به خودم امیدوار شدم....ارامش گرفتم!از استرسمم کم شد
قرار گذاشتم ساعت 3 شب بلند شم برای دوره....به سختــــــــــــــــــــــ ــــــی تونستم خودمو از رو تختواب بلند کنم....با اینکه ساعت 12 خوابیدم!
با این وجود امتحانو خوب دادم...یکی از شعر حفظیارو که دیشب سرش کلی گریه کردم تقلب نوشتم...اینقدر بلند بالا و کلمات قلبمه و..داشت حفظش نمیشدم...اشکم در اومدو امـــــــــــــــــــروز شانس اوردم یه مراقبی افتاد برامون که ساکن نبود....گه گاهی حرکتی انجام میداد...یه تکونی به خودش میداد..صاف تو حلق من نبود....منم از فرصت استفاده میکردم تا این روشو بر نمیگردوند تقلبو در میوردم
دستام میلرزید!
در کـــــــــــــــــــل روزای خیلی گندی رو دارم میگذرونم!![]()
ولی ما روش های جالبی داشتیمیکی رو پاش مینوشت
یکی رو خط کش مینوشت
الانم جدیدا مد شده با این خود کار نامرئی ها مینویسن
ولی من هیچکدومو امتحان نکردم
چووووووووووووووووووووون
مجبور بودن بچه ها بهم برسونن
.................................................. .................................................. ...........
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!
توع؟توع؟به توع؟برو خرخون!اون جملتم برای من نوشتی!
اتفاقا منم خواستم از این کارا بکنم....ولی روز اول که امتحان دینی داشتیم و هنوز معلوم نبود جامون کجا میفته...!
صبحش خواستم تقلب بنویسم رو پام....بعد با خودم گفتم نکنـــــــــــــــــــه بیفتم تو راهرو!!!!واسه ی همین نوشتم رو دستم!
و همونم شد..دقیقا افتاادم تو راهرو....به هرچی چیز بده فکر میکنم پیش میاد!اخرشم نتونستم استینمو بزنم بالا بهره ببرم از تقلبا....روز اول مراقب اصلــــــــــــــــــــــ ــــا از جلوی من تکون نخورد!
همیشه همین وضع بوده...سال اول و دوم که افتادم ردیف وسط نیمکت جلو(تو حلق مراقب)...با اینکه فامیلیم اون اخراس ولی اینا بجای اینکه شماره صندلیارو از جلو برن به عقب،از عقب میان به جلوواسه ی همین همیـــــــــــــــــــــش ه از جایی که فوق العاده بـــــــــــــــــــــدم میاد میندازنم!
![]()
مهم نیست..
ویرایش توسط تووت فرنگی : 21st March 2015 در ساعت 04:48 PM
دلم تنگه پرتقالِ من!
در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)