وای از پارسال نه غذا خوردم نه آب ،موندم چطور زنده ام
سال نو بر همه شما دوستان عزیز مبارک.امیدوارم که به تمام آرزوهاتون برسید.
چشم روی هم نذاشته ان شاا... میایم و سال1394 رو بهم تبریک میگیم پس قدر زمان رو بدونیم
![]()
وای از پارسال نه غذا خوردم نه آب ،موندم چطور زنده ام
سال نو بر همه شما دوستان عزیز مبارک.امیدوارم که به تمام آرزوهاتون برسید.
چشم روی هم نذاشته ان شاا... میایم و سال1394 رو بهم تبریک میگیم پس قدر زمان رو بدونیم
![]()
از خدا پروا کنید؛
تا پَر وا کنید ...
سلام دوستان
یه ایپد دارم در حد آک اگه خواستین یه سر بزنید:
http://www.i-phone.ir/forums/thread93911.html
کد HTML:http://onelink.ir/j3zkh
امروز به چنتا از دوستای قدیمی زنگ زدم
حس خوبی بود
هرکاری هم کردم که به چند نفر دیگه از دوستای قدیمی زنگ بزنم دیدم نمیتونم خودمو راضی کنم
چقدر تو گذر زمان رابطه ها نغییر میکنن
البته به خاطر اینه که ادما هم تغییر میکنن
نمیدونم بیشتر من تغییر کردم یا اونا
روند جالبی نیست ولی نمیشه جلوشو گرفت
وقتی بعضی چیزا میشن سالی یه بار خب همون سالی یه بار هم میتونه پاک بشه
همه این حس رو یه روزی تجربه میکنن که توی یه شولوغیه بزرگ خودشونو تنها میبینن
در روز هزار نفر رو میبینیم ولی شاید فقط با 10 نفر سلام و حال و احوال پرسی داشته بشیم
هی روزگار
عید دیدنی از بعضی از فامیل ها واقـــعا معضل بــــزرگیـــــــه .
وقت هم کم داریم ، خب نمیشه که هر روز بریم عید دیدنی و بیان خونه ما عید دیدنی و همچنین به درس و مشقمون برسیم و همچنین از تعطیلاتمون لذت ببریم .
برای صرف جویی در وقت و همچنین کم شدن ترافیک یک ایده جالبی امروز به ذهن من رسید
در مرحله اول شما نیاز به یک نفر از بزرگان فامیل رو دارید که بدونید روزی هست که کسی نباشه و خونشون آماده پذیرایی از شما باشه بعد به این بزرگ فامیل باید بگید که آیا خوشحال میشه که ما به همراه چندی از وابستگانشون بیایم خونشون اگر قبول کرد میریم سراغ مرحله بعد ، در مرحله بعد شما باید با وابستگان همون بزرگ فامیل که قصد دارید خونشون برید برای عید دیدنی تلفن بزنید و بگید که قراره برید خونه اون بزرگ فامیل و آیا اون ها هم میان ( البته اون افراد نباید عید دیدنی خونه بزرگ فامیل رفته باشن ) بعد از این هم زنگ میزنید چند تا خونه وار رو جمع میکنید دور همه و توی یک روز شما میتونید با برنامه ریزی دقیق یک بزرگ فامیل و سایروابستگان رو ببینید که میتونه حتی شامل 3 خانواده هم باشه .
فقط دوستان توجه داشته باشید که توی این برنامه ها نباید خانواده هایی رو که با هم مشکل دارند دعوت بشن مثلا خاله رو اگر با عمه مشکل داره دعوت نکنید ، چون در اون صورت مسئولیتش پای خودتونه
با این حرکت شما با یک تیر 2 نشون میزنید و هم مشکل کمبود زمان حل میشه هم مشکل ترافیک چون شما توی یک رفت و آمد با ماشین از 4 نفر عید دیدنی میکنید .
فقط نکته دومی که مطرح هست اینه که مراعات جیب اون بزرگ فامیل رو بکنید چون هم از 3-4 تا خانواده باید پذیرایی کنن هم اینکه باید به همون 3-4 خانواده عیدی بدن
نکته سوم هم اینه که برای اینکه از خجالت مهمونای عزیز در بیاید میتونید اونارو به صورت جداگونه خونتون دعوت کنید بیان عید دیدنی خونه شما .
اما در کل راه حل خوبیه![]()
" برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "
یه رسمی هست ( جلوس )که هر کسی یه روز رو تعیین و برای اون روز همه ی فامیل رو دعوت میکنه اینجوری هم با آمادگی پذیرایی میکنه و هم روزای دیگه رو با خیال راحت به کاراش میرسه و کل فامیلو یه جا میبینه. و البته این کار رو معمولا افراد زیادی در یک فامیل انجام میدن. و شما 2 راه دارید یا شما تو خونه ی خودتون میگیرید و راحت . یا یه روز به اون جلوس فامیل میرید و راحت . بقیه جلسات جلوس رو هم نمیرید.
پس با خیال راحت این رسم رو احیا کنین![]()
قبل از عاشق شدن یاد بگیریدچطور از وابستگیتان کم کنید بدون آنکه از دلبستگیتان کم شود
تکراری ترین تکرار است امروز. ..
دلم تنگه پرتقالِ من!
سلام
من بعد از یه غیبت کبری دوباره برگشتم
جای همگی خالی ایشالله نصیب همگی بشه.من لحظه ی تخویل سال تو حرم امام رضا بودم
سال نو همگی مبارک ایشالله سال خوبی داشته باشین
اخی بعد عمری اومدم نخبه ها
یادش بخیر اخرین بار بعد باشگاه از کافی نت اومدم . ذوق داشتم خوشتیپ کنم برا مراسما
رو فرم شدم و قشنگترین لباسا پوشیدم . خیلی خیلی خوشگل شدم و متفاوت .
ولی بعد یه مدت حس پوچی کردم . دیگه فوق خوشتیپ بودن و لباسا شیک دلمو زد . یه کمد پر از مانتوها و لباسای مجلسی دارم
انواع مدل موها و ارایشا امتهان کردم و واقعا قشنگ بودن
ولی بعد یه مدت دلمو زد
انگار دنبال یه چیز دیگه باشم
قید باشگاهو و مدل لباسو و... زدم
دوباره چسبیدم به درس و مشق
از شانس کجم مامان مریض شد و منم تک دختر شدم پرستار مامان . دکترو اتاق عملو .............
تو بیمارستون از یه پسر رزیدنت خوشم اومد . از خودش نه . از شغلش . الن اصلا قیافش یادم نیس و عاشق شغل و موقعیتش بودم
شاید خدا بخاطر محبتام به مامان انگیزه رشته پزشکی تو دلم قرار داد
الن بکوب دارم برا پزشکی میخونم
ههههههههه
خاطره 4 ماهو تو یه پست نوشتم
خداحافظ نمیدونم تا کی ...
در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)