پستی پیدا نکردم واسه همین اینجا مینویسم!
توروخدا 4شنبه سوری مواظب خودتون باشین!خوب؟
وای وای وای بچه ها چه حالی میده زدن سیگارت...(قابل توجه پست بالایی)
با پسر عموم رفتیم وسط کوچه جعبه سیگارتو بهم داده با یه فندک...
این سیگارت که خطر زیاد نداره(به جز اینم چیزی دیگه دست ما نمیدن)...اولش که داد دستم ترسیدما...فندکو خودش زد(8 سالشه)
منم شوت کردم زیررررر ماشیین یه بنده خدایی...
خب بخدا اصلا هول شدم...کجکی رفتهرکی رد میشد یه سر تکون میداد بهم(تاسف،دختـــــــــــــ ــر،دخـــــــــــــتر!)
خعلی دوست دارم...خعلی هیجانیه...
امروزم روز اخر مدرسه بود...پیک نوروزیمونم دادن....خدا این مراتو سقط کنه که پدر مارو همش در میاره
پس فردا میرم دیارمون...شهر گل ها...محلاتدلم برای دوستام و ابو هواش تنگولیده...از تابستون تاحالا نرفتم...
دیگه خوبی و بدی از من دیدید حلال کنید...
چی بگم دیگه...
همتونو دوست دالمامیدوارم سال خوبی داشته باشید....تعطیلات به همه خوش بگذره
![]()
بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم
ســــــــلام
چرا این اندازه زود میګذره ؟
همیشه یک ثانیه برام زمان زیادی بود ، الآن وقتی فکر می کنم فلان قدر ساعت میګم خیـــــــــلی کمه
چند وقت پیش یه بازی هندبال بود تو حال داداشم ( کلاسه اوله) داشت نګاه می کرد ، ګفت بیا آخرشه نګاه کن قشنګه ...
منم واستادم دیدم 3 ثانیه اعلام می کنن از بازی مونده ګفتم بذار باشم ، دلش خوش شه ، بعد اعتراض کرد تیم مخالف ګفتن 1 ثانیه از بازی مونده ، یادم نیست 25 به 26 بود به نظرم و توپ دست تیم با امتیاز کمتر بود .
تو یک ثانیه ګل زدن، اونجا بود فهمیدم امیــــــــــــــــــــــ ـد یعنی چی ؟! خود رو نباختن یعنـــــــی چی ؟!!! کلیم از داداشم تشکر کردم
ولی هر چی فکر می کنم وقتی آدم میشم زمان برام زود میګذره ، نشون میده دارم عبرت میګیرم یه خورده و وقتی زمان جوری بګذره که نفهمم چه جور میګذره ، یعنی خیلی آدم شدمهمون وقت یعنی مردم ، کلاً زنده باشم و درست و حسابی نمیشه مثل اینکه !
ولی تلاش میکنیم دیګه ! هعی زودګذر ...
دوسِت ندارم وقتی درست کار می کنم زود میګذری
خب مثل قبلاً آروم باش ، چیه ؟ از خوشحالی داری ذوق مرګ میشی من دارم درست و حسابی کار می کنم اونم یه خورده ؟!!!
نخواستیم خوشحال شی ، آروم و خونسرد بګذر ، بذار من از این ګذر زمان و کار درست و حسابیم لذت ببرم حدأقل ...
کلاً زود بګذری خیلی بی مرامی روزګار ...
میګن تو ارتفاع زمان دیر تر میګذره ولی کدوم ارتفاع برم ( تو مستند دیدم ، جالب بود ) ؟! کجا یعنی ؟!نمیشه دیګه لج نکن با من
بچه هاااا حوصلم سر رفته تو خونه...
در پنچره رو باز کردم تو کوچه اهنگ گذاشتن و اتیش روشن کردن و از روش میپرن...
سوپری سر کوچمونتپله...به زور میپره از رو اتیش...صف بستن...همم که از بیخ و بن پسرن...عه...
از صبح صدا میاد گوشم خسته شد...خسته شدم تو خونه..![]()
من منتظر بودم این در و همسایه شروع کنن به آتیش بازی تا ما هم با خانواده بریم بیرون .
ساعت 7 شروع کردن به هنر نمایی این در و همسایه ها
من که الان فکر میکنم میبینم جونم با ارزش تره تا اینکه برم بیرون اتیش بازی
نمیدونم اینا چیه ! بمبه اتمه ؟ بمب هیدورژنیه ؟
میدونید غیر از خودم دلم برای پرنده ها و گربه های بیرون میسوزه
الان که پرنده خودم رو میبینیم با این وجود که توی خونه هم هست ، با هر صدایی میپره هوا و وقتی صدا ها قطع میشه برای یکی دو دقیقه میشینه یک گوشه و دوباره همون روند .
جالبه تنها توی خیابون که نیست این حرکات خطرناک بعضیا ، توی ماشینا هم از این بمبای هیدروژنیشون میندازن .
بیچاره صاحب ماشین .
با این وضعیت من فقط تونستم یه دونه فانوس روشن کنم و فانوسه هم با کلی امید و ارزو توی هوا معلق شد و من هم مثل این کسایی که یک موجود وحشی دنبالشون کرده برگشتم توی خونه .![]()
" برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "
بازم خسته ی خسته ی خسته
پر از استرس
پر از نگرانی از اینده
دنبال ارامش
دنبال سکوت
کاش میشد میرفتم تو یه جنگل یه ماه موندم
بدون هیچ استرس و ازار و اذیتی از اطراف
سرم پر از حرف و پر از صدا و پر از فکر
پر از دغدغه
شب تنهاییه ما را کی سحر می آید؟
ولی پر از امید
امید به خدا
امید به سرسبزی
امید به رشد
من به اون چیزی که میخوام میرسم
حتی اگر شب و روز بر من گلوله بارد
باید ساخته بشه
میسازمش
ولی با یه تنه خسته از گذشته
دو دلار آب! ارواح برزخ تا به حال این همه آب یکجا به کسی نداده بودند؛ آخرین بار که 2 سنت آب برای کسی فرستادند یک طوفان شب هنگام شکل گرفت و حتی برای 20 سنت آب یک سیل به راه انداخته بودند؛ ولی حال باید به اندازه 2 دلار آبه به پیرزن هندو میدادند.....
خوان بوش - 2 دلار آب
تو روحتو به من فروختی، لازمه بهت یادآوری کنم؟ یادته اون شبی رو که به خدا گفتی حاضری هر کاری بکنی تا یه قرار داد ضبط بگیری؟ تو نمی تونی یه روحو بکشی حتی اگه بخوای
نمیدونم....خداییش منظوری نداشتم.کاری هم نکردم.یکم غر زدم به خاطر شرایطی که توش هستم.اونم 20% واسه خودم...80% واسه افرادی که کلی حق به گردنم دارن.ولی نمیدونم چرا دوستم جوابمو نمیده.نمیدونم چراارزو میکنم این اخر سالی ناراحتش نکرده باشم.خیلی واسم عزیزه.خیلی ازش درس گرفتم.خیلی هم به گردنم حق داره.
حتی با دیدن چراغ سبز پروفایلشم اروم میشم.همیشه دعاش میکنم و تا جایی که از دستم بر اومد هم سعی کردم کمکش کنم هر چند ناچیز بود.
ولی نمیدونم چرا جواب پیام هامو نمیده.میدونم هر کارش یه دلیلی داره.میدونم ناراحت نیست ازم ولی اگر هست دوست دارم بهم بگه.
فقط میخوام زودتر بهم یه پیام بده
کلمه رمز:یا دوچرخه یا لامبورگینی
به رسم گذشته و سال پیش، آخرین پستم تو سال 92 در دفتر خاطرات هست!
نمیدونم چند برگ اینجا ورق خورد تا رسید به پایان امسال ولی یه سال از عمر من گذشت، به گذشته که فک میکنم دلم میگیره ولی به آینده امیدوارم،
دنیا خیلی شادی بهم بدهکاره، منتظر اون روزام !!
اما در مورد امسال، اسمش رو گذاشتم سال تلاش های بیهوده، یعنی هیچ کدوم به نتیجه نرسید، ناراضی نیستم، شد تجربه، خیلی بهتر از سال قبلم بود!
پدرم، مادرم و سایر عزیزانم صحیح و سالم کنارم بودن، خدا رو صد هزار مرتبه شکر!
تو امسال شادی بود، غم بود، گریه بود، خنده بود، غمها گذشت و شادیا برام خاطره شد!
اتفاقاتی امسال افتاد، سعی کردم ازشون درس بگیرم!!
تو سختیهام خدا کنارم بود، امسال خدا مهربونی رو در حقم تموم کرد، میدونم هر سال خدا کنارم بود، ولی امسال بیشتر احساس کردم مهربونیشو، خدایا ممنونم ازت !!
از دوستای خوبم، آبجیا و داداشای مهربونم ممنونم، کنارم بودن، تو تنهایی هام، غمهام، مشکلاتم تنهام نذاشتن، امیدوارم تو سال جدید سالم و شاد دوباره کنار هم ببینمتون!
عیدتون پیشاپیش مبارک دوستانم
"سه شنبه 27 اسفند 92 ساعت 22:24 "
ویرایش توسط saamaaneh : 18th March 2014 در ساعت 10:13 PM
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)