دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 78 از 297 نخستنخست ... 28686970717273747576777879808182838485868788128178 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 771 تا 780 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

  1. #771
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندس فناوری اطلاعات(it)
    نوشته ها
    1,099
    ارسال تشکر
    2,556
    دریافت تشکر: 3,904
    قدرت امتیاز دهی
    12378
    Array
    maryam kia's: نیشخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    مردیم از بس سخت گیری کردن.
    گفتم کنکور میدم راحت میشم بدتر شد
    <a href="http://typeiran.com/r/19340"> تایپایران - مرکز تخصصی تایپ </a>

  2. 3 کاربر از پست مفید maryam kia سپاس کرده اند .


  3. #772
    یار قدیمی
    نوشته ها
    5,480
    ارسال تشکر
    7,998
    دریافت تشکر: 20,776
    قدرت امتیاز دهی
    79815
    Array
    Sa.n's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز روز جالبی بود کلا
    البته از صبح اصلا جالب شروع نشد و تا همین یک ساعت پیش به هیچ وجه جالب نبود
    میدونید راستش میخوام اعتراف کنم که هیچی تمرین نکرده بودم و فردا هم کلاس داشتم
    کلا اعصابم از دست خودم خرد بود و سخت با خودم درگیر بود
    اومدم کتاب نت رو باز کنم که یک برگه توش پیدا کردم ، اول نفهمیدم چیه ، بعد خوندم دیدم نوشته 25 مهر به دلیل بازسازی نمیدونم چی چی کلاس تعطیله
    یعنی اگر کل دنیا رو اون موقع به من میدادن خوشحال نمیشدم
    بیش از حد ذوق زده شده بودم
    هفته اثر این حادثه خوشحال انگیز به روی من هست
    92.7.24
    ویرایش توسط Sa.n : 16th October 2013 در ساعت 10:35 PM
    " برای آنکه در زندگی پخته شویم نباید هنگام عصبانیت از کوره در برویم "

  4. 6 کاربر از پست مفید Sa.n سپاس کرده اند .


  5. #773
    همکار مدیر سایت
    رشته تحصیلی
    .......!!!
    نوشته ها
    304
    ارسال تشکر
    2,273
    دریافت تشکر: 2,071
    قدرت امتیاز دهی
    4499
    Array
    * Elahe *'s: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز صبح برای من با خوبی شروع شد،من به همراه خانواده ام برای عید دیدنی به خونه مامان بزرگم رفتیم.

    همه ی اقوام جمعشون جمع بود.با دختر خاله ، دختر دایی و..... کلی حرف زدیم.

    خلاصه خیلییییییییییی خوش گذشت. اما عصر که به خونه برگشتیم سر یه چیز بیخود (نمیگم چون میدونم واقعا مسخرست) با برادرم یه دعوای خیلیییییییییی حسابی که در طول عمرم تا حالا رخ نداده بود، کردیم

    به حدی دعوا کردیم که کار به کتک خوردن و کتک زدن کشید

    بعدش که از کتک خوردن از هم خسته شدیم دعوارو به اتمام رسوندیم

    ولی من بعدا برای دعوایی که کردیم خجالت کشیدم اما همش تقصیر برادرم بود اول از همه اون گیر داد و شروع کرد

    و در حال حاضر همه جام درد میکنه ولی از دعوا هم پشیمونم و هم پشیمون نیستم....پشیمونم چون دلم برای برادرم سوخت با خودم گفتم من چه خواهر بدیم در حالی که دعوا رو اون شروع کرد و این وسط

    من بیشترین کتک رو خوردم

    پشیمون نیستم چون قبلا که به من اذیت میکرد و سربه سرم میذاشت من هیچی نمیگفتم ولی این دفه خونم به جوش اومد و کنترل از دستم خارج شد و تلافی کردم

    از طرف دیگه خجالت زده ام، چون الان پیش خودم فک میکنم که این خاطره رو که دارم برای شماها تعریف میکنم شماها در مورد من اشتباه فک نکنید و اینکه برادرم یه موقع کینه به دل نداشته باشه!!!!

    تازه الانشم با هم قهریم

    92/7/24




    تکیه نکن بر عصای تنهایی ات ، شانه هایم را خدا برای تو آفریده!




  6. 5 کاربر از پست مفید * Elahe * سپاس کرده اند .


  7. #774
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مکانیک
    نوشته ها
    1,372
    ارسال تشکر
    3,410
    دریافت تشکر: 5,648
    قدرت امتیاز دهی
    4010
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    جالبه

  8. 3 کاربر از پست مفید farhad_jomand سپاس کرده اند .


  9. #775
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    DVM
    نوشته ها
    1,829
    ارسال تشکر
    20,723
    دریافت تشکر: 12,331
    قدرت امتیاز دهی
    18941
    Array
    رضوس's: شاد3

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    کلا این دوروز صلب آسایش شدیم
    دیروز روز عید صبح ساعت 6:45 کلاس داشتم رفتم بعدش اومدم ساعت تقریبا 8 ونیم بود خب دیگه ما هم شرو کردیم به خوندن و جای شما ساعت 9 و اندی(خواننده نه آآآآآ یعنی مقداری) با یک صدای مهیب توجهم به کوچه جلب شد بعد از اون یک صدای مثل شکلیک رگباری منم وحشتزده نکنه این دوستان عزیزی که اسم نمیبرم جوگیر شدنننننننننن
    در همین هین برقم رفت
    ترسون و لرزون() خودمو رسوندم پای پنجره دیدم چند نفر دست به یقه شدن ملت دارن میدون گفتم نه دیگه بکش بکش قطعیه داشتم آماده میشدم در برم ، برم یه جایی سنگر بگیرم چشمم به کابل بین دو خیابون افتاد که در حال برزون رفتن بود و اونورم یه تراک میکسر وایساده یه دفه دورازیم افتاد که بعله این خونه کناری که ................................(نیاز به سانسور داشت) اومدم آرموتوربندی کنه بتن اورده کابل ترکونده
    خب ما هم حلک ولک(درسته؟؟؟؟؟؟) رفتم تو کوچه دیدم اهک
    زده کابل رو که ترکونده که هیچ پایه برقم که شکونده بازم که هیچ کابل فشار قوی این سمت رو نابود کرده کابل روکابل افزایش ولتاژ 3000 ولت برق اومده تو خونه هاااااا تازه نکته قابل توجه این که ترانس برق عمل نکرده و فیوز نپرونده
    خلاصه درگیری پیش اومد همسایه ها میومدن میگفتن لامپمون ترکیده از تلوزیون دود میومده اون میگفت کولر قطع کرده اوضاعی داشتم
    بروبچه های اتفاق برقم که قربونشون برم سلطان سرعتن
    ساعت 10 ونیم اومده با یه وانت میگه چه خبره؟؟؟؟؟ بهش میگیم بچه ها توپشون افتاده بود بالا دنده هوایی زدن برن بیارنش
    حالا داره میبینه کابل فشار قوی وسط خیابون افتاده تازه بیسیم زده که بالابر بیارین
    بعدش که بالابر اومده به جای این که تیر برق (که چوبیه مال زمان خیارشور شاه پدر) رو عوض کنن اومدن یه پایه چوبی زدن پشتش اینو بستن به اون
    حالا اومدن برق رو وصل کردن همسایه ها جیغ و داد که قطعش کن
    این دوستان عزیز نیمده بودن کابل اونوری رو وصل کنن بعد برن اون کابله باز روی اون یکی بوده ولتاژ میداده
    دوباره اونو درست کردن جای شما خالی ساعت شد 3.5 بعد از ظهر
    بعد از اینا عقد یکی از فامیلا بود تو کوچه روبرویی منم گفتم نمیرم حسش نیست فوق ساعت 11 میرم یه خودی نشون میدم میام
    ساعت 8 مامان زنگ زده سریع بیا کارت داریم
    خلاصه من رفتم به وظیفه ی شیرین خر حمالی همت گماردم
    خلاصه تا اومدم خونه دیدم 2 شده
    همون موقه دیدم کمر شکن اومده تو کوچه یه بیل مکانیکی پیاده کنه و اینا شرو کردن به خاک برداری بیشتر از اون خونه یکی مونده به سر نبشی ما هم عصبانی که این چه وضعه
    چشمتون روزه بد نبینه تا اومدم بخوابم شد 3.5
    صبحم ساعت 6.5 بلند شدم رفتم ساعت 10 اومدم صبحونه خوردم رفتم دوباره کلاس تا 12.5
    بعد رسیدم خونه دیدم باید برم حیاط و خونه بشورم
    بعد دیدم دارن این مغازه های سره کوچه رو تعطیل میکنن اون سر نبشیم از اول صبح به صورت عجیبی تعطیل بود
    خب رفتیم اونور در حال شستن حیاط بودم که دیدم قطعه نیاز داریم رفتم سر کوچه بگیرم و بیام دیدم ای بابا این مغازه ها دارن کج میشن یه نیم ساعت بعد دیدم صدای آتش نشانی و اینا میاد ساعت 2 کارم تموم شد داشتم میومدم خونه دیدم خیابونو بستن پلیس و آتش نشانی و شهرداری و اداره گاز و اورژانس ریختن از 3 خیابون اینورتر رو بستن
    دیدم صدای شکستن میاد گچ سقفا دارن میریزن ساختمونا دارن کج میشن بعد ما اومدیم سمت خونه یه دفه یادمون به خونه قدیمیمون افتاد که اونو تخلیه نکرده بود چون یه خونه اینورترش بود بعد در حال تخلیه اون بودن که یه دفه یه صدای انفجار مانند و خاک و جیغ بود که بلند میشد
    بعدم یه جرقه خیلی وحشتناک
    و خاک و مردم بودن که به اینور اونور میرفتن
    ما هم سریع دوییدم سمت اون خونه قدیمیمون که همسایه هارو بیاریم بیرون اصلا یه وضعی بود
    بعد خلاصه 7 تا مغازه کلا نابود شدن
    بخشی از خونه این سمتی هم در اثر بخورد تیر آهن و طبقه دوم مغازه ها تخریب شده
    ولی خدارو شکر کسی صدمه ندید چون این میتونست یه فاجعه ی انسانی در اثر گود برداری نا صحیح یه خونه باشه
    خلاصه تا جمع و جور کردیم و اینا باز اومدیم خونه شد ساعت 3.5
    ساعت 4.5 دوباره خر حمالی
    ساعت 5.5 کلاس
    بعدشم که از اون موقه تا الان در حال تایپ
    اینم زندگی این دو روز مابود
    الان من فقط خوابم میااااااااااااااد
    خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
    زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود

  10. 9 کاربر از پست مفید رضوس سپاس کرده اند .


  11. #776
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    مهندس فناوری اطلاعات(it)
    نوشته ها
    1,099
    ارسال تشکر
    2,556
    دریافت تشکر: 3,904
    قدرت امتیاز دهی
    12378
    Array
    maryam kia's: نیشخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    روزه خیلی خوبی بود
    <a href="http://typeiran.com/r/19340"> تایپایران - مرکز تخصصی تایپ </a>

  12. #777
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    DVM
    نوشته ها
    1,829
    ارسال تشکر
    20,723
    دریافت تشکر: 12,331
    قدرت امتیاز دهی
    18941
    Array
    رضوس's: شاد3

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط رضوس نمایش پست ها
    کلا این دوروز صلب آسایش شدیم
    دیروز روز عید صبح ساعت 6:45 کلاس داشتم رفتم بعدش اومدم ساعت تقریبا 8 ونیم بود خب دیگه ما هم شرو کردیم به خوندن و جای شما ساعت 9 و اندی(خواننده نه آآآآآ یعنی مقداری) با یک صدای مهیب توجهم به کوچه جلب شد بعد از اون یک صدای مثل شکلیک رگباری منم وحشتزده نکنه این دوستان عزیزی که اسم نمیبرم جوگیر شدنننننننننن
    در همین هین برقم رفت
    ترسون و لرزون() خودمو رسوندم پای پنجره دیدم چند نفر دست به یقه شدن ملت دارن میدون گفتم نه دیگه بکش بکش قطعیه داشتم آماده میشدم در برم ، برم یه جایی سنگر بگیرم چشمم به کابل بین دو خیابون افتاد که در حال برزون رفتن بود و اونورم یه تراک میکسر وایساده یه دفه دورازیم افتاد که بعله این خونه کناری که ................................(نیاز به سانسور داشت) اومدم آرموتوربندی کنه بتن اورده کابل ترکونده
    خب ما هم حلک ولک(درسته؟؟؟؟؟؟) رفتم تو کوچه دیدم اهک
    زده کابل رو که ترکونده که هیچ پایه برقم که شکونده بازم که هیچ کابل فشار قوی این سمت رو نابود کرده کابل روکابل افزایش ولتاژ 3000 ولت برق اومده تو خونه هاااااا تازه نکته قابل توجه این که ترانس برق عمل نکرده و فیوز نپرونده
    خلاصه درگیری پیش اومد همسایه ها میومدن میگفتن لامپمون ترکیده از تلوزیون دود میومده اون میگفت کولر قطع کرده اوضاعی داشتم
    بروبچه های اتفاق برقم که قربونشون برم سلطان سرعتن
    ساعت 10 ونیم اومده با یه وانت میگه چه خبره؟؟؟؟؟ بهش میگیم بچه ها توپشون افتاده بود بالا دنده هوایی زدن برن بیارنش
    حالا داره میبینه کابل فشار قوی وسط خیابون افتاده تازه بیسیم زده که بالابر بیارین
    بعدش که بالابر اومده به جای این که تیر برق (که چوبیه مال زمان خیارشور شاه پدر) رو عوض کنن اومدن یه پایه چوبی زدن پشتش اینو بستن به اون
    حالا اومدن برق رو وصل کردن همسایه ها جیغ و داد که قطعش کن
    این دوستان عزیز نیمده بودن کابل اونوری رو وصل کنن بعد برن اون کابله باز روی اون یکی بوده ولتاژ میداده
    دوباره اونو درست کردن جای شما خالی ساعت شد 3.5 بعد از ظهر
    بعد از اینا عقد یکی از فامیلا بود تو کوچه روبرویی منم گفتم نمیرم حسش نیست فوق ساعت 11 میرم یه خودی نشون میدم میام
    ساعت 8 مامان زنگ زده سریع بیا کارت داریم
    خلاصه من رفتم به وظیفه ی شیرین خر حمالی همت گماردم
    خلاصه تا اومدم خونه دیدم 2 شده
    همون موقه دیدم کمر شکن اومده تو کوچه یه بیل مکانیکی پیاده کنه و اینا شرو کردن به خاک برداری بیشتر از اون خونه یکی مونده به سر نبشی ما هم عصبانی که این چه وضعه
    چشمتون روزه بد نبینه تا اومدم بخوابم شد 3.5
    صبحم ساعت 6.5 بلند شدم رفتم ساعت 10 اومدم صبحونه خوردم رفتم دوباره کلاس تا 12.5
    بعد رسیدم خونه دیدم باید برم حیاط و خونه بشورم
    بعد دیدم دارن این مغازه های سره کوچه رو تعطیل میکنن اون سر نبشیم از اول صبح به صورت عجیبی تعطیل بود
    خب رفتیم اونور در حال شستن حیاط بودم که دیدم قطعه نیاز داریم رفتم سر کوچه بگیرم و بیام دیدم ای بابا این مغازه ها دارن کج میشن یه نیم ساعت بعد دیدم صدای آتش نشانی و اینا میاد ساعت 2 کارم تموم شد داشتم میومدم خونه دیدم خیابونو بستن پلیس و آتش نشانی و شهرداری و اداره گاز و اورژانس ریختن از 3 خیابون اینورتر رو بستن
    دیدم صدای شکستن میاد گچ سقفا دارن میریزن ساختمونا دارن کج میشن بعد ما اومدیم سمت خونه یه دفه یادمون به خونه قدیمیمون افتاد که اونو تخلیه نکرده بود چون یه خونه اینورترش بود بعد در حال تخلیه اون بودن که یه دفه یه صدای انفجار مانند و خاک و جیغ بود که بلند میشد
    بعدم یه جرقه خیلی وحشتناک
    و خاک و مردم بودن که به اینور اونور میرفتن
    ما هم سریع دوییدم سمت اون خونه قدیمیمون که همسایه هارو بیاریم بیرون اصلا یه وضعی بود
    بعد خلاصه 7 تا مغازه کلا نابود شدن
    بخشی از خونه این سمتی هم در اثر بخورد تیر آهن و طبقه دوم مغازه ها تخریب شده
    ولی خدارو شکر کسی صدمه ندید چون این میتونست یه فاجعه ی انسانی در اثر گود برداری نا صحیح یه خونه باشه
    خلاصه تا جمع و جور کردیم و اینا باز اومدیم خونه شد ساعت 3.5
    ساعت 4.5 دوباره خر حمالی
    ساعت 5.5 کلاس
    بعدشم که از اون موقه تا الان در حال تایپ
    اینم زندگی این دو روز مابود
    الان من فقط خوابم میااااااااااااااد
    فرو ریختن 5 مغازه در اهواز بر اثر گودبرداری غیراصولی


    خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
    زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود

  13. 2 کاربر از پست مفید رضوس سپاس کرده اند .


  14. #778
    کاربر اخراج شده
    رشته تحصیلی
    مهندسی عمران
    نوشته ها
    0
    ارسال تشکر
    11,136
    دریافت تشکر: 25,270
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    M@hdi42's: لبخند

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)


    یه بز هم دورو برمون نیست


    بهش ثابت کنیم چه علف شیرینی هستیم !


    از خانم -----***-----

    پ.ن:

    اصن آدم این همه عشق رو در یک متن میبینه از خود بیخود میشه

  15. 4 کاربر از پست مفید M@hdi42 سپاس کرده اند .


  16. #779
    همکار تالار سایر موضوعات
    رشته تحصیلی
    کامپیوتر
    نوشته ها
    232
    ارسال تشکر
    390
    دریافت تشکر: 1,003
    قدرت امتیاز دهی
    2756
    Array
    ...آلوین...'s: جدید112

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    هــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــی...
    امروز چه حالی داد...
    تا 11 خواب بعد بازی و بازی بعد ناهار بعد اینترنت بعد فکنم شام بعد بازی بعد خواب....
    هر از چندی پست های قدیمیت رو نگاه کن بلکه انقدر دور نگیری ! ببین ازکجا شروع کردی که فک نکنی خیلی خفنی !!


  17. 4 کاربر از پست مفید ...آلوین... سپاس کرده اند .


  18. #780
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    رادیوتراپی
    نوشته ها
    955
    ارسال تشکر
    3,360
    دریافت تشکر: 3,134
    قدرت امتیاز دهی
    2495
    Array
    Helena.M's: جدید4

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    هییییییییییییییی!!!!!!!!!!!!!

    خدایا دیگه تحملم تموم شده خودت یه کاری بکن........


  19. 2 کاربر از پست مفید Helena.M سپاس کرده اند .


صفحه 78 از 297 نخستنخست ... 28686970717273747576777879808182838485868788128178 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •