دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
صفحه 26 از 297 نخستنخست ... 16171819202122232425262728293031323334353676126 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 251 تا 260 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

  1. #251
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27194
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    خدایااااااااااااااااااااا ااااااا منو نجات بده.!!!!!!!!!!!!عجب گیری کردم این وسط......................چرا این چند روزه این جوری شده.دوباره قراره قضییه ی دیشب تکرار بشه............ولی قراره ما امشب تشریف ببریم.........دیگه بدتر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1.چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟باید یه چیزی جور کنم بگم.من پامو از در خونه بیرون نمیزارم.



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  2. 4 کاربر از پست مفید solinaz سپاس کرده اند .


  3. #252
    دوست آشنا
    رشته تحصیلی
    شیمی
    نوشته ها
    389
    ارسال تشکر
    3,581
    دریافت تشکر: 2,686
    قدرت امتیاز دهی
    1089
    Array
    بحث's: جدید80

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط solinaz نمایش پست ها
    جایی وجود داره به نام “ســــــــــــیم آخر”

    من الان دقیقا همون جام!
    بزنم بهش یا نه . . . !؟
    دیشب مهمونی بود به منم خیلی خوش گذشت............آره جون عمم .................
    داستان از ساعت 6 شروع شد:قبل از ساعت شیشم داشتم با بقیه کلنجار میرفتم کهمن نمی خوام آماده شم............ولی به زور آماده شدم.
    یه لباس خیلی از نظر خودم توپ پوشیدم که از نظر مامان و بیتا افتضاح بود
    اه آخه چیه همیشه همه اصرار دارن من دامن بپوشم؟
    آهای ایها الناس من از دامن خوشم نمیاد اینو به چه زبونی بگم؟
    خیلی هم لباسم شیکه
    اصلا خودشون فکر کردن لباساشون خیلی قشنگه؟
    مامان که یه کت و دامن زرشکی پوشیده
    مینا هم که یه تاپ و دامن کوتاه نارنجی
    حالا درسته خیلی خوشجل شده اما خب من دوست ندارم مثه اونا لباس بپوشم مگه زوره؟
    لباس منم به خدا خیلی نازه
    یه بلوز آستین سه ربع که آستیناش خیلی کلوش شده
    بلوزه کوتاهه تا رو لیفه شلوارم
    یه شلوار جین تنگ و چسبون
    که روی یکی از پاچه هاش از زانو به پایین با یه زیپ حالت باز چاک داره
    یه نوشته با رنگ مشکی روی بلوزمه

    با نگینای نقره ای هم پشت شلوارم نقشای مختلف کار شده
    خدایی خوشجله
    جلو آیینه وایسادم و خیره شدم به خودم
    خب حالا چطوری آرایش کنم؟
    هر کی ندونه خودم که میدونم بلد نیستم آرایش کنم!!!

    باید برم پیش باران پاچه خواری تا یادم بده
    نا سلامتی چند سال دیگه میخوام دانشجو شم

    باید یاد بگیرم که نخوام مثه ماست برم اونجا همه بهم بخندن
    اه از بس جلو آیینه ایستادم و فکر کردم دارم دیوونه میشم
    خب اول یه کرم بزنم تا پوستم برنزه شه
    چیه عین ماست؟اه اه اه
    اینم قیافه ست من دارم؟
    اما خب بلاخره خدایا شکر
    خب بذار یه مداد بکشم تو چشمم
    اوه اوههههههههههههه


    دفعه اولمه نزنم خودمو کورکنم؟

    اما نه بلاخره باید از یه جا شروع بشه دیگه
    خب اینم از مداد یه ریمل هم میزنم
    اینو دیگه خوب بلدم
    یه سایه طوسی هم بزنم که به رنگ چشمام بیاد
    رژ که نه یه برق لب بزنم خوب میشه
    آهان حالا عالی شدم
    به بوس تو آیینه واسه خودم فرستادم و رفتم پایین
    هر وقت فکرشو میکنم که یکی این چرت و پرتایی که مینویسمو بخونه خودم خندم میگیره یارو میگه طرف دیوونه ست
    رفتم پایین دیدم همه چی آمادهست اما مامان و بیتا تو اتاق خواب مامان اینا دارن آرایش میکنن
    تو آیینه قدی سالن یه نگاه به خودم کردم دیدم خیلی سنم با این همه آرایش بالا نشون میده
    آخه بدون آرایش مثه دختر11 ساله هام

    دوست دارم ۱۴ ساله بمونم
    رفتم دستشویی و صورتمو شستم

    آخییییییش انگار بتونه کاری کرده بودم
    آرایشو اصلا دوس ندارم

    یه برق لب زدم یه سایه طوسی هم زدم و رفتم پایین که صدای زنگ اومد انگار اولین مهمونامون تشریف فرما شدن
    همگی رفتیم استقبال
    وای اول شب که اینطوری شروع بشه باید تا آخر فاتحه شو خوند
    حالانمیشد خونواده پارسایی دیر تر بیان؟
    با این دختر مغرور و پسر دلقکشون

    یه سلام زورکی بهشون دادمو جواب دست دادن دانیال رو بی جواب گذاشتم

    یه نیم ساعت بعد تقریبا همه اومده بودن و جشن شروع شده بود
    همه اون وسط داشتن میرقصیدن
    هم جوونا هم بابا مامانا
    منم خیلی ریلکس نشسته بودم رو یه صندلی کنار سالن و با یه لیوان آب پرتقال تو دستم به رقصیدنای بقیه نگاه میکردم و به خیلی هاشون میخندیدم
    که یه دفعه حضور یکی رو کنارم حس کردم
    رو برگردوندم دیدم بابامه
    گفت دختر چراااااااااااا تنهایی؟
    گفتم بابا من از اینا خوشم نمیاد.


    اونقدر جدی گفتم که خودمم حرف خودمو باور کردم.......................
    بعد از چند دقیقه سر صحبت همه بامن باز شد................نمیدونم چراااااااا اخه با من..............منم که همش تاکید میکردم و لبخند میزدم دوس داشتم زود تر از این وضع نجات پیدا کنم.


    ولی خدارو صد هزار مرتبه شکر دیشب بخیر گذشت............من دیگه غلط کنم تو این مهمونیو شرکت داشته باشم.

    چی بود عین مترسک نشسته بودم..................



    وایییییییییییییییییییی دستم درد گرفت.................
    عزیزم اگه وخت کردی برو مهمونی چون آدمو اجتماعی تر میکنه .روابط عمومیتو بالا تر میبره .حالا خوددانی

  4. 2 کاربر از پست مفید بحث سپاس کرده اند .


  5. #253
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    علوم تجربی
    نوشته ها
    2,086
    ارسال تشکر
    13,004
    دریافت تشکر: 10,250
    قدرت امتیاز دهی
    27194
    Array
    solinaz's: جدید92

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نقل قول نوشته اصلی توسط بحث نمایش پست ها
    عزیزم اگه وخت کردی برو مهمونی چون آدمو اجتماعی تر میکنه .روابط عمومیتو بالا تر میبره .حالا خوددانی
    یوهوووووووووووووووو. اینقدر دوستت دارم تصمیم گرفتم قید این چیزا رو بزمنرفتم



    آینده ای بسازم که گذشتم جلوش زانو بزنهツ





  6. #254
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    ارشد ژنتیک ،کارشناسی میکروبیولوژی
    نوشته ها
    2,987
    ارسال تشکر
    25,976
    دریافت تشکر: 13,088
    قدرت امتیاز دهی
    24669
    Array
    سونای's: جدید81

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امروز نمیدونم چیکار کردم ... دور خودم دارم میچرخم....
    وای باز این پسر همسایه بوقشو یسره کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! نمیدونم چرا احساس میکنه صداش قشنگه... آدم کر میشه... اکو هم داره تازه.....
    نمیدونم شاید مشکل منه... چند روزی میشه که به صداها حساس شدم ....
    کلا سستیه اعصاب گرفتم.... از پیری فقط این علامتو نداشتم که الحمد.... به اینم دست یافتم....
    خب چی داشتم مشگفتم!!
    آهان
    یه عالمه کار دارم اما شدم ازون ادمایی که کار امروزو به فردا .......
    این کارو تحویل بدم دیگه خیلی سبک میشم.....
    خدا کنه حس انجام دادنش بیاد......آمین....

    ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
    دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من

  7. 9 کاربر از پست مفید سونای سپاس کرده اند .


  8. #255
    همكار تالار اخبار
    نوشته ها
    2,603
    ارسال تشکر
    11,278
    دریافت تشکر: 11,277
    قدرت امتیاز دهی
    9186
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    این چندمین بار هس که میام اینجا یه چیزی مینویسم و پاک میکنم و میرم!

    اما ایندفعه مینویسم، مینویسم که یه روز شاید اومدم تمام حرفامو زدم و رفتم، اونروز تموم دلتنگی هام، تمام حرفایی که تو این چند وقت نوشتمو پاک کردم رو میگم!

    بعضی وقتا از اینکه حرفام به زبون نمیاد تا بنویسم تا بگم تا سبک شم، به شدت اذیت میشم، خیلی وقتا لال میشم، و این بدترین حالتی هس که اکثر مواقع تجربش میکنم!

    خیلی وقتا آرزوم چیزای کوچیکی میشه، که ممکنه حتی به ذهن خیلی هام نرسه، ولی همین آرزوها و دلخوشی های کوچیک چه قد میتونه آرومم کنه!

    خدایا داشته های هیچ کس رو ازش نگیر، یا اگر گرفتی لااقل تنهاش نذار، تو که از رگ گردن به بنده هات نزدیک تری، پس منم که ازت دور میشم، خدا پس نذار تنهاتر از این شم، تو باش و آرومم کن!























    ویرایش توسط saamaaneh : 1st February 2013 در ساعت 09:32 PM


  9. 11 کاربر از پست مفید saamaaneh سپاس کرده اند .


  10. #256
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    DVM
    نوشته ها
    1,829
    ارسال تشکر
    20,723
    دریافت تشکر: 12,331
    قدرت امتیاز دهی
    18941
    Array
    رضوس's: شاد3

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    مروز یه چرخه اتفاقاتی افتاد که باعث شد یکم لای چشمام رو باز کنم
    ببینم کجام و کجا میرم
    کیم کی بودم و کی قراره باشم
    امروز یه حس نورانی در وجودم حس میکنم
    یه روشنایی یه نور
    انگار تازه لیزوزیم ریختن رو چشم و چشمو باز کردن ولی نه کامل
    مثل اون افرادی شدم که یخرجون هم من الظلمات الی النور
    ولی هنوز تو راهم
    دعام کنین
    خدایا تو آنی که آنی توانی جهانی چپانی ته استکانی.
    زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست/آنقدر سیر بخند که غم از رو برود

  11. 9 کاربر از پست مفید رضوس سپاس کرده اند .


  12. #257
    کـــــــاربر فــــعال
    رشته تحصیلی
    معماری
    نوشته ها
    12,119
    ارسال تشکر
    25,003
    دریافت تشکر: 20,366
    قدرت امتیاز دهی
    2459
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    خدایا امروز یکی از دلگیرترین روزهای زندگیم بود...

    پایه ای باهات صحبت کنم...تا صبح حرف دارم....

    شام هم با من...صبحونه ...تو فقط گوش بده ...اگه سختته چیزیم نگو....باشه...؟
    ​​


  13. 9 کاربر از پست مفید وحید 0319 سپاس کرده اند .


  14. #258
    کاربر فعال سایت
    رشته تحصیلی
    ارشد ژنتیک ،کارشناسی میکروبیولوژی
    نوشته ها
    2,987
    ارسال تشکر
    25,976
    دریافت تشکر: 13,088
    قدرت امتیاز دهی
    24669
    Array
    سونای's: جدید81

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    امشب شوخی شوخی با بچه ها یه بحثی شد و من بزرگ شدم...........................
    شوخی شوخی یه چیزی خوندم و تهش اونچیزی که من میخواستم نبود.......... ناراحت شدم............................................ .................................................. .......... ولی این ناراحتی بزرگم کرد........... اون انرژی لازم واسه.... رو بدست آوردم........
    نمیدونم انرژیه! دلخوریه! نمیدونم.............
    میرم لباس اتو کنم......... خیلی وقت بود حوصله کاری رو نداشتم..... اما الان میخوام برم یکم وسایلو جمع و جور کنم.... لباسارو اتو کنم............
    بزرگ شدم...............
    گذشتم........................................ .................................................. .................................................. .................................................

    ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
    دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من

  15. 5 کاربر از پست مفید سونای سپاس کرده اند .


  16. #259
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    برق الکترونیک
    نوشته ها
    1,850
    ارسال تشکر
    8,023
    دریافت تشکر: 11,669
    قدرت امتیاز دهی
    29797
    Array
    shiny7's: جدید44

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    [IMG][/IMG]امشب خیلی دلگیره...مثل دیشب...مثل دو شب پیش...مثل چند شب قبل تر از اون...و حتی قبل تر...حس ندارم...چرا؟!...نمی دونم...انگار تو قلبم یه چیزی بود که دیگه حالا نیست...و جاش مثل یه حفره خالیه...انگار هیچی نمی تونه از ته دل شادم کنه...امیدوارم کنه...حتی ناراحتم کنه...نا امیدم کنه...منو به گریه بندازه...مثل آدم آهنیا شدم!!...چرا؟!نمی دونم...امشب خیلی دلگیرتره...همه خوابن!!!!!!!!!.......حالم خوب نیست...نمی دونم...زیاد از این جملم مطمئن نیستم!!...آخه گفتم که...هیچیو حس نمی کنم!!!...چرا؟!...نمی دونم.........
    ویرایش توسط shiny7 : 10th February 2013 در ساعت 10:24 PM

    GOD is Watching YOU

    insta:
    _shiny7_



  17. 5 کاربر از پست مفید shiny7 سپاس کرده اند .


  18. #260
    همکار تالار علوم جانوری
    رشته تحصیلی
    Biology_علوم جانوری
    نوشته ها
    1,160
    ارسال تشکر
    3,624
    دریافت تشکر: 4,561
    قدرت امتیاز دهی
    13115
    Array
    سونای69's: جدید50

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    تازه با این قسمت آشنا شدم...چه عجیب که شدیدا نیاز داشتم به یه همچین جایی...

    امروز برام عجیب بود...یه مدت بود تو برزخ بودم...دودل بودم ...قرار بود تصمیم بگیرم...
    سخت بود...نگران بودم...شایدم ترس داشتم....نمیدونم...
    ولی بالاخره گرفتم ...درست یا غلط نمیدونم...شاید پشیمون بشم...شایدم نه ،
    ولی همین اندازه که از این برزخ راحت شدم برام بسه...

    بعدا نوشت:
    با خودم که رو راست میشم میبینم من این تصمیم رو خیلی وقته گرفتم...این حکم خیلی وقته صادر شده ...
    فقط من جرئت اجرا شو نداشتم...
    ویرایش توسط سونای69 : 10th February 2013 در ساعت 11:12 PM
    فقر ، شب را “بی غذا” سر کردن نیست …
    فقر ، روز را “بی اندیشه” سر کردن است …

  19. 3 کاربر از پست مفید سونای69 سپاس کرده اند .


صفحه 26 از 297 نخستنخست ... 16171819202122232425262728293031323334353676126 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 4 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 4 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •