دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 2961

موضوع: دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

Threaded View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #11
    یار همراه
    نوشته ها
    2,124
    ارسال تشکر
    18,960
    دریافت تشکر: 11,371
    قدرت امتیاز دهی
    23074
    Array

    پیش فرض پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

    نت خوبه آدم حواسش پرت میشه
    یک دست شدم رفت صبح داشتم می رفتم خونه ی داییم که دوقلو داره ، خود داییم رفتن کربلا ، موقعیت خوبی بود ، رفتم با کوچولوها عکس بګیرم خواهرهای خانم داییمم اومده بودن ، اونا هم همراه یه عالمه کوچولو کلی عکس ګرفتم مخصوصاً از ترکوندن بادکنکی که توش پر از آب هست ... الان با یه دست توانایی ارسال ندارم عذر ولی خیلی باحال شد بعداً میذارم ، شبیه یک توپ از آب و یک کوزه از آب ، شده
    خلاصه تو راه رفتن به خونه ی دایی هم پدر ما میګفتن چرا تو مجالس روضه و غیره رو نمیری؟ و این سبک صحبتا ... منم اصلاً از این مجالس خوشم نمیاد ... خلاصه بعد از ظهر چون خودمون مجلس داشتیم اومدیم خونه ...
    یه ربع مونده به شروع جلسه رسیدیم ...
    منم سریع حاضر شدم ، تــــــــــــــــــــــــ ـــازه رفتم کمک کنم
    رفتم قابلمه ی غذا رو هم بزنم که ته نګیره ... زیاد بود ... به مادرم ګفتم کم کنم؟ مادرم : نه بذار زودتر پخته شه ... کفګیرش چوبی بود ، مادرم ګفتن میخوای یک کفګیر دیګه بدم ؟ من : نه، خوبه ...
    دو تا هم زدم تا اون موقع یه 10 نفری اومده بودن ...
    یه هو کفګیر خـــــــــــــــــــــیلی الکی شکست ...
    دست منم رفت تو دیګ داغ ، عملاً متوجه نشدم چی شد دیګه در طی 3 ثانیه من تخم مرغ به دستم زدم ، زیر شیر آب یخ بردم ، ګلاب خالصم ریختم روش ، دم هم نزدم ... یعنی درجا تاول زد
    هیچی دیګه تا آخر نتونستم کمک کنم ، دوست مادرم کمک کردن منم هی آب سرد میذاشتم تو فریزر میذاشتم رو دستم ، تا انتهای جلسه ...
    دیګه جوری شد که در انتهای جلسه دو سه نفر از اقوام متوجه شدن ګفتن کاش دستتو تو آرد سرد میذاشتی ... جالب بود نمیدونستم ، زین پس تو یخچال خونتون آرد بذارین برای مواقع ضروری ، ګفتن نه تاول میزنه نه سوزش داره ...
    به اتفاق ګفتن برو درمانګاه ...
    با پدرم رفتم ، دکتره یه خانم جوون بود ... می خواست بره سریعاً نسخه پیچید ګفت برو پانسمان بګو تاولاشم بکنن و رفت ...
    دم در اتاقشون یه آقایی بود مثل اینکه دکتر بعدی بودن ...
    منم که اصلاً طبق سری قبل که دستمو سوزوندم (دوستان قدیم مطلع هستید / البته اون سری دست چپ بود) می دونستم نباید تاول رو ترکوند ، باید خودش جذب شه ...
    از خانمه وقتی داشت می رفت پرسیدم ، خیلی خشن برخورد کرد ګفت نه باید ترکوند وګرنه عفونت می کنه ! فوقش رژودرم می زنی!
    منم ګفتم : چـــــه خـــــشن!!!
    آقاهه خندید ، ازشون پرسیدم نمیشه تاولها رو نترکوند حالا؟ با لبخند می ګفتن خب تأثیر زیادی نداره و بحث کردیم کمی ... تهش ګفتن موردی نداره
    رفتم برای پانسمان ، کلی سؤال پرسیدم ، خانمه هم با حوصله پاسخ میدادن ، کلاً در بین کلینیک ها ، فقط از همون کلینیک خوشم میاد خوب پاسخ میدن ، میشه باهشون صحبت کرد ...
    خلاصه ګفتن بعد دو ساعت سوزشش میره ، یعنی به قدری می سوخت که فقط تحمل کردم ، پدرم رفتن برای پرداخت هزینه و اینا ...
    من که چادرمم سرم نکردم فقط رفتم بیرون ، یه پارک کنارشه ... هیچ کس نبود ، راه میرفتم همینجور ...
    چشتون روز بد نبینه ، پدرم اومدن ، من انقدر دستم می سوخت ... که اشکام دراومد
    پدرم ګفتن : بــــــــــــه چه عجب اشکای شما رو هم دیدیم ، دختره غُد (قُد) ما هم ګریش ګرفت بعد 10 سال من تو جمع (یعنی جلو پدرم) ګریم ګرفت
    پدرم میګفتن بیا بریم ، من میګفتم می خوام راه برم ، هی تو این پارک راه می رفتم ، پدرم میګفتن بیا بریم زشته ... منم می سوخت دستم ، ګفتم : زشت اون افکار مردمه !!!
    می ګفتم خوبه شما دکتر نشدین ، اصلاً بلد نیستین حواس بیمار رو پرت کنین
    حواسمم به اربعین و اینا اصلاً نبود ، دیدم کسی هم نیست ګفتم می خوام آهنګ بذارم ، پدرم ګفتن بذار ، آهنګ خارجی ګذاشتم بلند ، راه میرفتم
    ولی موسیقی درمانی بهترین چیزه ، آهنګ ، نفس عمیق ، قدم زدن در پارک ، خیلی مؤثر بود تا حدودی ...
    پدرمم اون طرف ایستاده بودن ، یه 20 دقیقه ای راه رفتم ، دیګه خسته شدن ګفتن بیا بریم
    رفتیم داروخونه ...
    خلاصه ...
    به این نتیجه رسیدم موسیقی درمانی خیلی مؤثره ، الان هم دارم آهنګ ګوش میدم (حالا شاد نه ، حواسم سر جاشه الآن ) اومدم اینجا اینا رو هم بنویسم حواسم پرت شه
    و اینکه دستمو پاسنمان کرده نمی دونم چطور لباسمو عوض کنم ، از تو آستینم رد نمیشه
    ولی باز بهتر از اینه که فردا صبح تو قطار ندونم واسه تسکین دردش چی کار کنم ، چون کمپلکس آب سرد نیاز داشتم اونجوری ...حالا تا صبح ساکت میشه دردش
    یا امتحان کتبی ترم دارم نمیدونم چطور باید بنویسم ، شفاهی هم راضی نمیشم چون خراب می کنم
    اګه بشه تایپ کنم خوبه ، مثل الآن ...
    چه طوماری نوشتم
    دم در خونه که داشتم میرفتم چند تا از خانم ها منو دیدن ګفتن برای چی با خودت تو پلاستیک آب ریختی می بری ؟ منم لبخند زدم ګفتم هه دیګه ...
    جالب بود مادرم اولش همش مسخره می کردن منو ، یه بار اومدی کار کنیا ، تهش که دیدن چی شده ، ګفتن ، اوه ای کاش اصلاً دست نمیزدی و اینا
    ویرایش توسط "VICTOR" : 12th December 2014 در ساعت 09:47 PM

  2. 9 کاربر از پست مفید "VICTOR" سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 6 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 6 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: 29th November 2014, 09:41 PM
  2. خبر: برنامه‌هاي حمايت از دانش‌آموزان نخبه اجرا مي‌شود
    توسط diamonds55 در انجمن اخبار عمومی نخبگان
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 11:24 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 30th November 2011, 08:42 AM
  4. مقاله: راهبردهاي آموزشي اشاعة مديريت دانش
    توسط MR_Jentelman در انجمن مجموعه مدیریت اجرایی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 22nd February 2010, 10:16 PM
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2010, 07:28 AM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •