تا توانی رفع غم از چهره غمناک کن / در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
نمایش نسخه قابل چاپ
تا توانی رفع غم از چهره غمناک کن / در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن
نثار خاك رهت نقد جان من هر چند
كه نيست نقد روان را بر تو مقداري
یارا یارا گاهی دل مارا / به نگاهی چراغی روشن کن
من فك مي كنم به چراغ نگاهي بود نه به نگاه چراغي
نگارا در غم سوداي عشقت
توكلنا علي رب العبادي
ببخشید اشتباه شد
یارم چو قدح به دست گیرد بازار بتان شکست گیرد / هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد
در دير مغان آمد يارم قدحي در دست
مست از من و ميخواران از نرگس مستش مست
تا بوده چشم عاشق در پی یار بوده / بی آن که وعده باشد در انتظار بوده
می باش به عمر خود سحر خیز / وز خواب سحرگهان بپرهیز
زلفت هزار دل به يكي تار مو ببست
راه هزار چاره گر از چار سو ببست