مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
یارم چو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هميشه در گريز و در گذارم
نمی مانم به يکجا بی قرارم
سفر يعنی من و گستاخی من
هميشه رفتن و * هرگز نماندن *
در این دنیا که من تنها
پی آن یار بی پروا
کنم زاری کنم شیون
نگو با من که تو هستی
که تو تنها تری از من
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیمباشد که نباشیم و بدانند که بودیم
ان سيه چهره که شيريني عالم با اوست
چشم ميگون لب خندان دل خرم با اوست
تو انستم به خود جرات دهم باشم
توانستم به تو منت نهم باشم
مگر بی من تو سرگردان نمیگردی
مگر بی من تو بی درمان نمی گردی
پناهم باش پناهم باش
پناه این دل تنها به راهم باش
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیمباشد که نباشیم و بدانند که بودیم
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد
هميشه در گريز و در گذارم
نمی مانم به يکجا بی قرارم
سفر يعنی من و گستاخی من
هميشه رفتن و * هرگز نماندن *
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
هميشه در گريز و در گذارم
نمی مانم به يکجا بی قرارم
سفر يعنی من و گستاخی من
هميشه رفتن و * هرگز نماندن *
از آتش فراغت شرحی شنیده بودم
لیکن درون آتش خود را ندیده بودم
عارف طوطی همدانی
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)