ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
هميشه در گريز و در گذارم
نمی مانم به يکجا بی قرارم
سفر يعنی من و گستاخی من
هميشه رفتن و * هرگز نماندن *
دلم تا زآیات او روشن است
چه باکم ز غوغای اهریمن است
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیمباشد که نباشیم و بدانند که بودیم
تا عاشقان ببوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه ای و در آرزو ببست
هميشه در گريز و در گذارم
نمی مانم به يکجا بی قرارم
سفر يعنی من و گستاخی من
هميشه رفتن و * هرگز نماندن *
توانستم به درگاهت
خیالی بی پی اندازم
مگر تنها دلم باید
به این ره راه اندازد
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیمباشد که نباشیم و بدانند که بودیم
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
هميشه در گريز و در گذارم
نمی مانم به يکجا بی قرارم
سفر يعنی من و گستاخی من
هميشه رفتن و * هرگز نماندن *
دلا تا کی به حال من
در این دنیای بی یاور
نهی باور که بی یاور
اگر تنها پی خاور
ذلیل مشک آن باور
که من ماندم پی یاور
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیمباشد که نباشیم و بدانند که بودیم
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود.....
سهراب سپهری
در این وادی که گه راوی
کند پیمانه را راضی
به خود تنها مگیر ای دل
که تو تنهای تنهایی
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیمباشد که نباشیم و بدانند که بودیم
یاران چه غزیبانه
رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما
هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان
خون است به دلهامان
فریاد و فغان دارد
دردی کش میخانه
هفته ها من پی یارم بودم
غافل از این دل زارم بودم
بودیم و کسی پاس نمی داشت که هستیمباشد که نباشیم و بدانند که بودیم
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)