دست های خالی:
- دیشب کربلائی شدم. انگار آقا رو دیدم. خواستم بگم، ولی نشد. خواستم بگم اسیر بودم، دیدم همهی اهل بیتش به اسارت رفتن. خواستم بگم جهاد کردم، دیدم جهاد من کجا جهاد حسین کجا. خواستم بگم بچهم، دیدم دستم خالیه. دستم خیلی خالیه. با دست
خالی چی کار میتونستم بکنم؟ حالا اومدم بهت بگم من خیلی مزاحمت شدم. هیچ کاری نتونستم برا بجههامون بکنم. حلال کن.
علاقه مندی ها (Bookmarks)