انسانهای موثر مثلثِ خواستن، دانستن و توانستن خود را گسترش میدهند
موفقیت واقعی با هدف دستیابی به آرامش درونی تنها زمانی حاصل میشود که با اصول اولیه بشری که در وجدان و خرد جمعی انسانها نقش بسته مغایرت نداشته باشد؛
ـ اصولی مانند مهربانی، دوستی، همدلی، صداقت، صلح و ایثار به معنی اثرگذاری.
میل به موفقیت به عنوان یکی از انگیزههای جهانشمول آدمی منجر به حرکت و پویایی ما میشود. رقابت بر سر حفظ و تسخیر هرچه بیشتر منابع احتمالا از همان ابتدا، با ما بوده است. با نگاهی به سیر تحول در تمدن، شاهد افزایش و بهبود نسبی سطح رفاه، امنیت و امکانات جنبی زندگی هستیم، اما آنچه در این بین هنوز تغییر چندانی نکرده ترسها و نگرانیهایی است که از الگوهای قدیمی خود تبعیت میکنند.
نگرانیهای تاریخی منجر به شکلگیری و تقویت فرهنگی میشود که میتوان به آن "فرهنگ گیرندگی" گفت.
جوامع سالم و پویا تا حد زیادی نیاز به همدلی، مراعات، اعتماد و امید دارند. این در حالی است که فرهنگ گیرندگی (همه چیز را برای خود خواستن)، با تمرکز بر منافع فردی و در مرکزیت قرار دادن خود و عالم را وسیله و ابزاری برای خوشایند خود پنداشتن، جایی برای توجه و اهمیت به دیگری و ترجیح منافع جمعی باقی نمیگذارد.
میگویند جهان برای هر کسی معنی خاصی دارد و این برداشت رابطهی مستقیمی با محدودهای در هستی دارد که ما در آن اصطلاحا بازی میکنیم و بازیگر آنیم. این سوال مهمی برای من است که اگر خود را در مرکز دایرهای فرض کنم و به ترتیب که از مرکز به سمت محیط این دایره حرکت میکنم، یار، خانواده، اقوام و آشنایان، جامعه و در نهایت هستی یا کائنات را در نظر آورم، منطقهی اثرگذاری من تا چه شعاعی را پوشش میدهد؟
نویسنده این یادداشت به دو ویژگی بارز انسانهای موثر اشاره کرده و نوشته است: پویش در جهان امکان؛ هستی، فضای باز امکاناتی را در اختیار ما قرار داده است که ما به واسطهی پیلههای خودساختهی ذهنی و درگیر بودن با شرایط موجود قادر به مشاهده آنها نیستیم. انسانهای موثر با پویش در این فضا، مدام مثلثِ خواستن، دانستن و توانستن خود را گسترش میدهند. خود را خوب و دیگران را نیز خوب میپندارند.
▪ احساس یگانگی؛ انسانهای موثر همه چیز را کامل، هماهنگ و در تمامیت میبینند. هستی را در وحدت و خود را با آن یگانه میپندارند. بین خود، دیگری و جهان هستی فاصلهای نمیبینند. میدانند که همه در یک کل شناوریم و این جدایی و جدابینی ناشی از ذهن قیاسمند و قضاوتگر ماست. به قول مولانا این دویی اوصاف دیدهی احوال است ورنه اول آخر، آخر اول است...
http://diamethod.blogfa.com
علاقه مندی ها (Bookmarks)