مهم نیست...
مهم نیست...
ویرایش توسط تووت فرنگی : 21st March 2015 در ساعت 04:41 PM
دلم تنگه پرتقالِ من!
همیشه چندتا بچه کوچیکو تصور میکنم که دارن توی مزرعه بازی میکنن،
هیچ آدم بزرگی هم به جز خودم اون طرفا نیس،
منم لبۀ یه پرتگاه بلند ایستادم.
کارم هم اینه که بچه هایی که میان سمت پرتگاهو بگیرم و نجات بدم،
همه روز کارم همین بود،می شدم مراقب توی مزرعه!!!
ناطوردشت...
سلام
دیشب تازه رسیدم و اومدم به سایت سر بزنم دیدم به عنوان مهمان وارد پروفایل ها نمیشه ، بدین ګونه حس محدودیت به من دست داد و حضور در این سایت عین حبس در زندان انفرادی هست !
نمی دونم به چه علت اینګونه شده اما به هر حال با این روش نمیشه به تعداد کاربران افزود !
!موفق باشید جناب ادمین و همکارانتون!
خیلی احساس بدیه وقتی ادم نمیدونه باید چیکار کنه
و بین دوراهی بمونه ودر انتخاب راه درست شک کنه.
خدایا این همه تردید و نگرانی از کجا میاد؟؟؟!!!
خدایا منتظرم
کمکم کن
مهم نیست...
ویرایش توسط تووت فرنگی : 21st March 2015 در ساعت 04:42 PM
دلم تنگه پرتقالِ من!
امشب مهمون داریم
نمیدونم که چجوریه آدم تاوقتیکه کنکوریه هرآدمی که فکرشو نکنه میادخونشونه
تازه خواهرمم 2روزه خونه نیست رفته
ای خدانمیدونم چرامن اینقدتنبلم ازکارکردن (کارهای خونه)متنفرم
وقتی ام میریم یه جایی کلا کارخاصی انجام نمیدم
دختردایی پسردایی رفتن توحیاط صداشون کله محله رو برداشته
امشب سرشام تلویزیون راهپیمایی های دوران شاه واون سرودهای قشنگ وپخش میکرد یادش بخیر یاد راهپیمایی های مدرسه افتادم خداییش خیلی خوش میگذشت تاوقتی که ابتدایی بوذیم عاشق این بودیم که پرچم بدن بهمون دستمون بگیریم توخیابون
ولی بزرک که شدیم نه دیگه اگه میدادنم دستمون نمیگرفتیم
اخیش یادش بخیر
زندگی بهتر ازاین نمیشه
واقعا کاش فرهنگ سازی بشه که روانپزشک هم ی دکتر معمولیه
تو روحتو به من فروختی، لازمه بهت یادآوری کنم؟ یادته اون شبی رو که به خدا گفتی حاضری هر کاری بکنی تا یه قرار داد ضبط بگیری؟ تو نمی تونی یه روحو بکشی حتی اگه بخوای
در حال حاضر 13 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 13 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)