دوش دیدم که اقاقیّ سر کوچه خمیده
گوئی از دور قد سرو دلارای تو دیده
دستی انداخته از دامن سروی بگرفتم
نرگس چشم تو دیدم که درآن سبزه چمیده
در مشامم که دلاویز ترین عطر تو پیچید
تو شدی آهوی دشتی که ازآن باغ رمیده
من به دنبال تو افتادم ازاین دشت به آن دشت
تو غزالی که زوحشت لب جوئی نچریده
هر دو از پای فتادیم وبه وصلت نرسیدیم
من"غریب"از غم غربت تو هم از گام رمیده
برگزیده از مجموعه اشعار رهگذر کوچه ی اقاقیا،حسین یوسفی رزین"غریب"
علاقه مندی ها (Bookmarks)