نوشته : حضرت استاد حسین انصاریان
خلق نيكو
حسن خلق چنان كه پيامبر بزرگ اسلام فرمودهاند: اخلاق اعظم خداست.اين اخلاق يا رشتههايى از آن، در هركس باشد مايهى نجات دنيا و آخرت او و سبب رهايىاش از مشكلات و رنجها و عامل آزادىاش از دوزخ است.تحمل حسنات اخلاقى و بويژه در برخورد با مردم و به كارگرفتن آن حقايق عالى نسبت به دوست و دشمن، روحى گسترده و حوصلهاى وسيع و شرح صدرى عظيم مىطلبد، كه همهى اين امور جزء به جزء و قدم به قدمش، حركت به سوى حق و هماهنگى با اخلاق خدا و عبادتى باارزش و روزنهاى است براى ورود به رحمت واسعهى الهى و جلب رضايت و خشنودى پروردگار؛ و در نتيجه سبب رهايى از خزى دنيا و عذاب آخرت و زمينهى به دست آوردن سعادت امروز و فرداست.
آيات قرآن و روايات اهل بيت عليهم السلام نشان مىدهد كه چه بسيار مردمى كه محروم از عباداتى چون نماز و روزه و حج و زكات بودند ولى به خاطر دارا بودن برخى از حسنات اخلاقى توفيق خدا رفيقشان شد، و آنان را از گمراهى و انحراف و سردرگمى و خلاف نجات داد، و به گردونهى عبادت و بندگى حق وارد كرد، و سبب نجات آنان از زندان هواى نفس و اسارت شيطان شد، تا جايى كه به جبران گذشته برخاستند، و توبهى نصوح به جاى آوردند، و عبادات از دست رفته را قضا كردند، و خود را به آمرزش و مغفرت حق رساندند، و در درياى رحمت واسعهى الهى غرق شدند.و چه بسيار مردمى كه اهل نماز و روزه بودند و گاهى بر سجادهى تهجّد شبانه مىنشستند و جمعه و جماعات را ترك نمىكردند، ولى به خاطر آلوده بودن به رذايل اخلاقى از سعادت ابدى و خوشبختى دايمى محروم شدند، و عباداتشان به قول قرآن تباه و بىاثر و ضايع شد، و چون غبارى در برابر باد به هوا پراكنده گشت، و مورد خشم حق قرار گرفتند، و رضا و خشنودى دوست را از دست نهادند، و قدم به قدم از خدا دور شدند، و نهايتاً عذاب الهى را براى خود خريدند، و به كنج ذلت و خوارى و بيچارگى و بدبختى خزيدند
! نجات از اعدام به سبب حسنات اخلاقى
وجود مبارك حضرت صادق عليه السلام مىفرمايد: اسيرانى را كه به محضر پيامبر اسلام آوردند حضرت به كشتن همهى آنان جز يكى فرمان داد. اسير به حضرت گفت: پدر و مادرم فدايت، از ميان اينان چه شد مرا آزاد كردى؟ حضرت فرمود:جبرئيل از جانب خداى (عزّ و جلّ) به من خبر داد كه تو داراى پنج خصلتى كه خدا و رسولش آنها را دوست دارد:1- نسبت به ناموست داراى غيرت شديدى هستى.2- اهل جود و سخايى.3- آراسته به حسن خلقى.4- زبانى راستگو دارى.5- و اهل شجاعتى.هنگامى كه اسير محكوم، اين حقايق را شنيد مسلمان شد، و اسلامش نيكو گشت و در جهادى در ركاب پيامبر به جهادى شديد و سخت برخاست و به شرف شهادت نايل آمد «1».راستى شگفتآور است كافرى بر ضد پيامبر به جنگ برمىخيزد، در ميدان جنگ به دست سپاه اسلام با ديگر يارانش اسير مىشود، همه به اعدام محكوم مىگردند، ولى خداى مهربان به وسيلهى امين وحى به خاطر حسنات اخلاقىاش كه محبوب خدا و پيامبر است فرمان آزادىاش را صادر مىكند، و از گناه او كه جنگ بر ضد پيامبر بود درمىگذرد، سپس به سبب آن حسنات مسلمان مىشود و به اوج كمال كه كمالى فوق آن نيست يعنى شهادت پر مىكشد.هركه را عشق تو در سر مىشود
از زمين بر آسمان بر مىشودتن مثال هيمه و عشق آذر است
هيمه در آذر نه آذر مىشودنى كه چون در كوره افتد مسّ دون
در گداز از كيميا زر مىشودمس چو نگذارد در آتش هم چو شمع
كى چو شمع آن مس منور مىشودنفس را قربان كن و سرباز خوش
زان كه بىسر مرد سرور مىشودنيست شو زين هست تا وصلت رسد
چون كه وصل اين سان ميسّر مىشودوان كه ماند اندر خودى او از خدا
گر مسلمان بود كافر مىشودحلقهى در گرچه اوّل مىزند او
اندر آخر دور از آن در مىشود
شايد از وصيت و سفارش اكيدى كه حضرت سجاد عليه السلام به همهى مردم دارند كه:تَأدَّبُوا بِآدابِ الصَّالحينَ «2». به آداب شايستگان مؤدب شويد.همين باشد كه آراسته شدن به آداب شايستگان موجب فلاح و رستگارى و نجات و سعادت و نيكبختى و خوشبختى، و سبب به دست آوردن توفيق براى حركت در راه رشد و كمال است.بياييد خزانهى وجود خود را از گوهرهاى حسنات اخلاقى كه ارزشش را جز خدا كسى نمىداند انباشته كنيم، كه به فرمودهى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم- چنان كه در سطور قبل گذشت- اخلاق حسنه ظرف دين و حسن خلق خلق اعظم خداست، پايدارى و ثبات دين در وجود انسان در گرو حسنات اخلاقى است، و اگر انسان بخواهد بوى خدا از وجودش استشمام شود بايد متخلّق به اخلاق خدا شود؛ زيرا يقيناً تخلق به اخلاق خدا و تأدّب به آداب صالحان سبب نجات و خوشبختى است.
ادب حر بن يزيد رياحى
از چهرههاى برجسته و مشهورى كه مكارم اخلاقى و حسنات نفسانى و دارا بودن برخى از آداب شايستگان وى را از چنگال هوا و هوس و بندهاى خطرناك ابليس و گمراهى و ضلالت رهانيد، و مُهر سعادت و نيك بختى دنيا و آخرت را بر پيشانى حيات او زد، و وجودش را به عرصهى ملكوتيان و عرشيان كشانيد، و مقام اولياء اللهى و احبّاء اللهى را در اختيارش قرار داد، و سرِ كرامت و معنويت وشرافت وشخصيت او را از اوج گنبد هستى گذراند، وبه درجهى رفيعهى شهادت و لقاى حق و مقام قرب و حقيقت وصال رسانيد، حر بن يزيد رياحى است.او تا پيش از رسيدن به اين مقامات، به خاطر پيروى از بنى اميه و گردن نهادن به دستورات آنان به فرمودهى قرآن و روايات آلوده به شرك بود. شركى كه از نظر وحى ستم و ظلم بزرگى است.«لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» «3».به خدا شرك نورز، زيرا شرك بدون ترديد ستمى عظيم است.(
(آرى، پيروى از طاغوت و خدمت به ستمگران و متابعت از فرهنگهاى ضد خدا و فرود آمدن سر تواضع در برابر فرعونها و نمرودها و شدّادها و احزابى چون حزب اموى و عباسى و امثال آنان در هر عصر و زمانى شرك است.شرك كه از مصاديق باارزش اطاعت از بتهاى جاندار و سردمداران كفر و متوليان بت خانه و بتهاست گناهى خطرناك و مهلك است كه آلوده به آن در صورتى كه موفق به توبه نشود براى ابد محروم از رحمت و مغفرت حق خواهد بود.قرآن در اين زمينه مىفرمايد:«وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِيداً» «4».و كسى كه به خدا شرك ورزد بىترديد به گمراهى دور و درازى دچار شده است.«إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ» «5».بىترديد كسى كه به خدا شرك ورزد خدا بهشت را بر او حرام مىكند.«إِنَّ اللَّهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ لِمَنْ يَشاءُ» «6».يقيناً خدا شرك را مورد آمرزش قرار نمىدهد و غير آن را براى هر كه بخواهد مىآمرزد.پيامبر به عبداللَّه بن مسعود فرمود:إيّاكَ أن تُشرِكَ بِاللَّهِ طَرفَةَ عَينٍ، وإن نُشِّرت بِالمِنشار، أو قُطِّعتَ، أو صُلِّبْتَ، أو احتَرَقْتَ بِالنّار «7». از شرك آوردن به خدا حتى به اندازهى چشم بر هم زدنى بپرهيز، اگرچه با ارّه پاره پاره گردى، يا قطعه قطعه شوى، يا به دارت آويزند، يا به آتشت بسوزانند!))حر بن يزيد كه دچار چنين گناه عظيمى بود،
به خاطر حسن خلق و ادبش از اين گناه نجات يافت و با همهى وجود در آغوش توحيد قرار گرفت و به بهشت لقاء رسيد.حر بن يزيد داراى خشوع، يعنى تواضع و فروتنى باطنى در برابر حق و حقيقت بود، و اين تواضع باطنى و صفت عالى نفسانى در برخوردى با حضرت حسين عليه السلام تبديل به عملى صالح و شايسته شد و روزنهاى را براى نجات وى فراهم كرد.( (آراستگان به صفات عالى باطنى، صفات عالى و باارزششان در برخوردها تحقق عملى مىيابد، و اين گونه اعمال هم در عالم ملكوت مقبول مىافتد و تبديل به نور هدايت در دنيا و نور نجاتبخش در آخرت مىشود.امام صادق عليه السلام قلب را منبع حالات و صفات مثبت و منفى مىداند و اعضا و جوارح را مصرف كنندگان آن حالات و صفات قلمداد مىكند. قلبى كه منبع رياست است، صاحبش هر عبادتى را كه با اعضا و جوارحش انجام مىدهد به ريا و تظاهر و خودنمايى انجام مىدهد؛ امّا قلبى كه جاى خشوع و تواضع است، صاحبش در برابر ديگران ادب و فروتنى و انكسار به خرج مىدهد.))حر بن يزيد از چنين قلبى برخوردار بود كه در برابر حضرت حسين عليه السلام تواضع به خرج داد، و كارى كرد كه از يك فرماندهى نيرومند دشمن به هيچ صورت انتظار نمىرفت!حر بن يزيد در راه مكه به كوفه در گرما گرم ظهر با لشكرش به حضرت حسين عليه السلام رسيد.
امام به جوانانش فرمان داد مردم را آب دهيد و آب را كنار دهان اسبان نگه داريد كه اندك اندك آب نوشند تا سيراب شوند. هنگامى كه اسبان را سيراب كردند و از اين عمل خير فراغت جستند وقت نماز ظهر رسيد.امام به حجاج بن مسروق فرمان داد اذان بگويد. حجاج اذان گفت. امام پيش از اقامه به نطق ايستاد و پس از نطق به مؤذن فرمود اقامه بگو. آن گاه به حر بن يزيد فرمود: آيا نمازت را به همراه اصحاب و لشكريانت خواهى خواند؟ حر گفت: نه بلكه نماز را با تو مىخوانم!( (اين ادب از يك تن فرمانده نشان مىدهد كه قُوّهى ارادهى او حيثيت افراد را در حيطهى خود داشته است.به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حيثيات مبارزه مىبايد تا خود و هزار نفر را به اين گونه تواضع توان وا داشت.اين ادب كه تحقق تواضع باطنى در برابر حق است، بارقهاى است از توفيق كه منشأ توفيق نيز خواهد شد. چيرگى بر نفس توانايىهايى تازه به او خواهد داد، و به اندازهاى او را نيرومند مىدارد كه هنگامى كه در بحران انقلاب است و سىهزار برابر قُوّهى خود را برتر از خود و در مافوق خود مىبيند، توانا باشد، حيثيت خود را نبازد و به توانايى اراده چيره بر قواى خارج و ثقل و فشار آنها گردد.گويى در وجود حر دو حوزه، يكى از قدرت ادب و ديگرى از توانايى قُوّه فراهم است، كه هر يك جامع جهان خود، و هر يك به تنهايى صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان مىكند و از اجتماع مجموع محيطى قهار و زورمند به نظر مىآيد.))پس امام نماز را به هر دو لشكر امامت كرد و سپس داخل سراپردهاش شد و اصحاب نزدش جمع آمدند.
حر نيز داخل خيمهاى شد كه برايش برپا شده بود. اصحاب ويژهاش بر او گرد آمدند و باقى لشكر به محل صف خود برگشته در سايهى مركبهاى خود نشستند تا هنگام عصر شد.امام براى آن كه تا از نماز عصر فراغت مىيابند آمادهى حركت باشند فرمان داد براى كوچ آماده و مهيا باشند، سپس منادى به نماز عصر صدا بلند كرد، نماز عصر را نيز امام بر دو لشكر امامت كرد و پس از نماز كنار كشيده رو به جانب مردم كرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود:اى مردم! شما اگر خدا ترس باشيد و حق را براى خدا حق بشناسيد خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود. ما كه اهل بيت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم هستيم به ولايت اين امر از مردم ديگر كه آنچه را حق ندارند ادعا مىكنند و در ميان شما به گناه و جور و تعدى رفتار مىنمايند اولى مىباشيم، ولى اگر جز به كراهت و بىميلى از ما و به جهالت حق ما حاضر نيستيد و رأيتان اكنون غير از آن است كه فرستادگان شما به من رساندند و نامهها و مراسلات شما براى من آمد، من منصرف مىشوم و از نزد شما برمىگردم.حر بن يزيد گفت: به خدا ما نمىدانيم اين مراسلات كه ذكر مىكنى چيست؟حسين فرمود: اى عقبة بن سمعان! آن خورجين را كه نامهها و مراسلاتشان ميان آن است بيرون آر. او رفت و خورجين را بيرون آورد، خورجينى كه انباشته از نامهها بود، پس آن نامهها را جلوى رويشان ريخت.حر گفت: ما از آنان نيستيم كه نامه به تو نوشتهاند،
ما فرمان داريم كه تا تو را ملاقات كنيم و از تو مفارقت ننماييم تا تو را به كوفه برده نزد عبيداللَّه بن زيادوارد كنيم.امام فرمود: مرگ از اين آرزو به تو نزديكتر است. سپس رو به اصحاب كرد و فرمود: سوار شويد. آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اهل حرم هم سوار شدند. فرمود: مركبها را از مسير كوفه برگردانيد. رفتند كه برگردند سپاه حر جلو آمد و مانع از برگشتن آنان شد.حضرت حسين عليه السلام به حرّ گفت: مادرت به عزايت بنشيند چه مىخواهى؟حرّ گفت: هان به خدا اگر ديگرى از عرب اين كلمه را به من مىگفت و او در چنين گرفتارى بود كه تو هستى من واگذار نمىكردم و مادرش را به شيون و فرزند مردگى نام مىبردم و حتماً به او پاسخ مىدادم هرچه باداباد، ولى به خدا من حق ندارم كه مادر تو را ذكر كنم مگر به نيكوترين صورتى كه مقدور باشد! «8» در يك مرحله تواضع قلبى حرّ او را وادار كرد كه با بودن امام حسين عليه السلام به امامت نماز نايستد، بلكه علىرغم خواستهى كوفه و شام به حضرت حسين عليه السلام اقتدا كند و روزنهاى از توفيق با اين صفت اخلاقى به روى خود باز نمايد، و در مرحلهى ديگر ادب او، او را وادار كرد كه نسبت به شخصيت حضرت زهرا عليها السلام با همهى وجود اداى احترام نمايد، و با اين عمل كه برخاسته از ادب درونى او بود تمام درهاى توفيق را به روى خود بگشايد،
و در نتيجه قدم به قدم با سرعتى بيش از سرعت نور از دوزخ دور و به بهشت نزديك گردد، و از طاغوت و بتى چون يزيد دور و به امام هدايت نزديك شود، و از شرك رهايى يافته به اعماق توحيد اعتقادى و عملى برسد!در روايتى بسيار باارزش كه از روايات قدسى است مىخوانيم:مَن تَقَرَّبَ إلىَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ إليهِ ذِراعاً، ومَن تقرَّبَ إلىَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ إليهِ بَاعاً، وَمَن أتانِى مَشْياً أتَيْتُهُ هَروَلَةً... «9». كسى كه با عمل صالح و اخلاق حسنه يك وجب به من نزديك شود من يك ذراع به او نزيك مىشوم و كسى كه يك ذراع به من تقرب جويد من يك باع به او نزديك مىگردم و كسى كه يك قدم به سوى من آيد من هرولهكنان به سويش مىآيم.
پی نوشت ها: ______________________________
(1)- عن أبى عبد اللَّه عليه السلام قال: أتى النبى صلى الله عليه و آله و سلم بأسارى فأمر بقتلهم خلا رجلا من بينهم، فقال الرجل: بأبى أنت و أمى يا محمد! كيف أطلقت عنى من بينهم، فقال: أخبرنى جبرئيل عن اللَّه عز و جل أن فيك خمس خصال يحبها اللَّه عزّ وجل ورسوله: الغيرة الشديدة على حرمك، والسخاء، وحسن الخلق، وصدق اللسان، والشجاعة، فلما سمعها الرجل أسلم وحسن إسلامه وقاتل مع رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم قتالا شديدا حتى استشهد.امالى صدوق: 271، المجلس السادس والاربعون، حديث 7؛ بحار الانوار: 68/ 384، باب 92، 25.(2)- كافى: 8/ 16، صحيفة على بن الحسين وكلامه فى الزهد، حديث 2؛ تحف العقول: 252، موعظه وزهد.(3)- لقمان (31): 13.(4)- نساء (4): 116.(5)- مائده (5): 72.(6)- نساء (4): 48.(7)- مكارم الأخلاق: 456، الفصل الرابع؛ بحار الانوار: 74/ 109، باب 5، حديث 1.(8)- عنصر شجاعت: 3/ 54- 58.(9)- مستدرك الوسائل: 5/ 298، باب 7، حديث 5910. مطالب فوق برگرفته شده ازکتاب : زيبائى هاى اخلاق
علاقه مندی ها (Bookmarks)