بعضيها به طور کلي عشق به شريک زندگي را انکار ميکنند و معتقدند مفهومي جداگانه به نام عشق، وجود خارجي ندارد. تحليلشان هم اين است که اين عشق همان ميل جنسي در لباس مبدل است يا به عبارتي ديگر اين عشق تنها با رابطه جنسي عينيت مييابد.
ديگراني هم هستند که با يک نگاه تحليلي و روانکاوانه ريشههاي ناخودآگاه ميل عاشقانه به شريک زندگي را همان ميل جنسي ميدانند. در اين نگاه تحليلي حتي اگر کسي ادعا کند من عشق بدون تمايل جنسي را تجربه کردهام، يا ميگويند ناخودآگاهت اقناع جنسي ميشده و تو خبر نداشتهاي يا اينکه ميگويند اگر در ناخودآگاهت چنين چيزي نبوده، پس عشقي را که تجربه کردهاي يک عشق بيمارگونه بوده است.
اينها نگاههايي هستند که يا در سطح پديدارشناختي عشق را رد ميکنند يا اينکه با تحليل روانکاوانه از عشق به ميل جنسي ميرسند و با پيداکردن سرچشمه، خيالشان راحت ميشود که شاهکليد حقيقت را يافتهاند و غير از آن هرچه که هست، مجاز است يا حقيقتي است در لباس مبدل.
نگاه من به اين رويکرد يک نگاه انتقادي است. من اعتقاد دارم در رابطههاي انساني مفهومي جداگانه به نام عشق وجود دارد که هرچند با ميل جنسي عميقا مرتبط است اما در عين حال موجوديتي مستقل دارد. اجازه بدهيد بحث را با درآمدي بر واژهشناسي آغاز کنم. در اينجا شما را ارجاع ميدهم به ميزگرد بسيار جذاب هفته گذشته در روزنامه شرق که در آن محمدرضا باطني به نقد کتاب «غلط ننويسيم» ابوالحسن نجفي پرداخت. نقدي منصفانه و بدون سوگيري که براي ابوالحسن نجفي تا حد زيادي قانعکننده بود.
باطني معتقد است زبان در حال تحول است. پيوسته کلماتي از زبان خارج و گروه جديدي از کلمات به آن وارد ميشوند. کلماتي هم که به موجوديت خود در زبان ادامه ميدهند، با گذر زمان از جهت معنايي دچار دگرگوني ميشوند.
باطني در مورد يافتن معني صحيح واژههايي که در مرحله دگرگوني هستند يا اينکه از زباني بيگانه وارد شده و دچار تحول معنايي شدهاند معتقد به مطالعه ميداني و آمارگيري از مردم عادي و معمولي است نه کساني که خطابه ايراد ميکنند يا در کلاسهاي ادبي تدريس ميکنند. با اين وصف واژهشناسي يک علم پويا و در حال دگرگوني است و بهترين مرجع براي مطالعه آن زبان روزمره مردم است.
من با تاثيرپذيري از صحبتهاي باطني به اين نتيجه رسيدم که با تمام احترامي که براي لغتنامه دهخدا قائل هستم، با توجه به اينکه اين کتاب پس از 70 سال از نشر آن ويرايش نشده، در مورد بسياري از واژهها مرجع به روز و معتبري نيست. با اين نگاه محتاطانه و اندکي بدبينانه به واژه شهوت در دهخدا مراجعه کردم.
تعريف او از شهوت اين است: «آرزو و ميل و رغبت و اشتياق و خواهش و شوق نفس در حصول لذت و منفعت.» ميبينيم که تعريف دهخدا کلي و فارغ از هرگونه بار عاطفي مثبت يا منفي است. براساس اين تعريف ميتوانيم به راحتي به جاي واژه «عشق» از «شهوت» استفاده کنيم.
يا مثلا به جاي اينکه به همسرمان بگوييم «عاشقت هستم» بگوييم «نسبت به تو شهوت دارم». حدس من اين است که اين واژه صرفنظر از ريشهشناسي ادبي آن، در زبان روزمره به معناي اختصاصي جنسي اشاره دارد. در اين زمينه مطالعه ميداني انجام ندادهام اما از بعضي از همکاران پزشک و پرستار و همچنين بيمارانم که در مورد اين واژه پرسيدم، همه به معناي جنسي آن تاکيد کردند و کاملا شهوت را از احساس عاشقانه جدا ميکردند.
دوست پزشکي دارم که در اهواز طبابت ميکند و به زبان عربي محاورهاي آن مرز و بوم آگاه است. نظر او اين بود که واژه شهوت نه تنها اختصاصا معني جنسي ميدهد بلکه تا حدي بار منفي هم دارد. به عنوان مثال جمله «من شهوتي هستم» تا حدي به رابطههاي خارج از زناشويي اشاره ميکند. هدف از نوشتن اين يادداشت يادآوري به مترجماني است که به دام تعريف دهخدا از اين واژه نيفتند و passionate loveرا به جاي «عشق شورانگيز» که ترجمه بسيار خوبي است، «عشق شهوتناک» ترجمه نکنند.
غير از مرجع مردمي، در کتابهاي معتبر روانشناسي واژه عشق و ميل جنسي به صورت مفاهيمي جداي از هم تعريف شدهاند. البته اين جدا بودن به معناي خطکشي محکم بين آنها نيست. پرواضح است که اينها مفاهيمي مرتبط با هم هستند و روي هم تاثير ميگذارند اما همچنان مستقل از هم موجوديت دارند.
هتفيلد، از بنيانگذاران روانشناسي عشق، در تعريف «عشق شورانگيز» تاکيد ميکند که اين عشق ميتواند با ميل جنسي همراه باشد يا نباشد. جدا از تحليل عميق روانکاوانه که ريشه هر ميلي را ميتواند جنسي ببيند، لحظههاي اوج ميل عاشقانه ميتواند حداقل آگاهانه با تحريک جنسي همراه نباشد. اگر هم نگاه روانکاوانه داشته باشيم، بايد بگوييم عشق شکل والايشيافته ميل جنسي است و مفهومي است که تغيير ماهيت داده است. شاملو به زيبايي اين تفاوت بين عشق و ميل جنسي را بيان کرده آنجا که ميگويد: «در فراسوي مرزهاي تنم تو را دوست دارم.»
دکتر برجعلی / هفته نامه سلامت
علاقه مندی ها (Bookmarks)