دكتر رضا پورحسین، دانشیار دانشكدهی روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران
اگر بپذیریم كه داشتن شیوهی زندگی اسلامی، بسترساز تمدن نوین اسلامی و پیشرفت همهجانبه است، رسیدن به این شیوهی زندگی و عمل به آن اهمیت خود را بهتر مینمایاند. یكی از عوامل بسیار مؤثر بر شیوه و مشی زندگی، تربیت فردی و اجتماعی است. این تربیت چگونه باید باشد تا شیوهی زندگی ما اسلامی باشد؟
وقتی از تربیت و نقش و تأثیر آن صحبت میكنیم، باید تأكید داشته باشیم كه نقطهی عطف تربیت یك انسان در دوران كودكی او شكل میگیرد. بنابراین باید فكر كنیم كه چگونه میتوانیم یك كودك را بالنده پرورش دهیم. در اولین گام باید توقعمان را از «كودك تَراز» مطابق با الگوی اسلامی-ایرانیِ پیشرفت مشخص كنیم. بدون داشتن یك تعریف از كودكی كه میخواهیم برای تربیت او برنامهریزی كنیم، بهتر است هیچ اقدامی را صورت ندهیم. این تعریف باید جامع صفات مورد نظر تراز ما باشد. اگر اینگونه نباشد، جهتگیری و ثمرهی برنامهها به جاهای دیگری سوق پیدا میكند. مثلاً ممكن است كودكان ما خصلتهای خوبی مانند خودباوری، خردورزی، اجتماعیبودن و پرتلاشی را كسب كنند، اما فاقد عنصر معنویت بار بیایند. بنابراین تعریف ما از كودك در تراز الگوی اسلامی-ایرانی باید جامعیت داشته باشد.
اگر بخواهیم یك تعریف از كودك تراز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت ارائه دهیم، ابتدا باید «تعریف انسان» را از «انسانشناسی» الهی دریافت كنیم و با استفاده از آن «اصول تربیتی» را تبیین كنیم. سپس باید «روشهای تربیتی» را برای عمل به آن اصول و نهادینهكردن آنها در كودكانمان به كار ببندیم. البته این روشها را باید كارشناسان و متخصصان كاربلد ارائه كنند.
یكی از اشكالات رایج در جامعهی ما و نهادهای برنامهریزی این است كه پیش از پیمودن این مسیر، بهسرعت سراغ گزینهی آخر، یعنی ترویج روشها میرویم؛ روشهایی كه بر هیچ مبنایی استوار نیست و به همین دلیل بعضاً ناهمسو است و كاربرد آنها منجر به نتایج متضاد میشود. مثلاً افراد بسیاری هستند كه مقید به مسألهی محرم و نامحرم هستند و این برای آنها یك اصل است، اما آشپزخانهی آپارتمان آنها را بر مبنایی ساختهاند كه این اصل در آن مهم نبوده و رعایت نشده است.
به نظر شما تعریف ما از كودك تراز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت چه میتواند باشد؟ و برای تحقق این تعریف چه باید بكنیم؟
من اگر بخواهم از مبانی تعلیم و تربیت اسلامی و از گفتهها و نوشتههای رهبری انقلاب استفاده كنم، تقریباً سه مؤلفهی اساسی را میتوانم برای این تعریف ذكر كنم: «اندیشهورزی»، «شادابی» و «معنویت». عوامل دیگری هم در ذیل این سه عامل اصلی قرار میگیرند. این سه مؤلفه وقتی به صورت تؤامان در تربیت اعمال گردد، یك كلیت منسجمی را در شخصیت كودك شكل خواهد داد.
سه عامل فوق را باید خوب تشریح كنیم. یعنی تشریح كنیم كه منظور ما از اندیشهورزی، شادابی و معنویت در كودك چیست؟ مثلاً انسانها در مواجهه با مسائل معمولاً دو نوع واكنش نشان میدهند، یكی واكنش «مسألهمحور» و دیگری واكنش «هیجانی». افرادی كه مسألهمدار پرورش مییابند، به محض اینكه با مشكل كوچك یا بزرگی مواجه شوند، دنبال مسأله میگردند تا آن را حل كنند و اگر حل نكردند، هیجانی میشوند. در حالی كه افراد هیجانی در مواجهه با مشكلات، ابتدا دچار هیجان میشوند.
بعد از اینكه اصول ما از تعریف استخراج شد، كارشناسان تربیتی باید روش پیشنهاد بدهند. یكی از جاهایی كه كودك در این زمینه تربیت میشود، خانواده است. اگر پدر و مادر در مواجهه با مشكلات، ابتدا عصبانی یا دچار واكنش هیجانی نشوند، بلكه به حل مشكل فكر كنند، این آموزه میتواند به فرزندانشان هم انتقال یابد. برنامههای تلویزیونی و بهویژه برنامههای كودك ما هم میتواند نقش مهمی در این باره ایفا كند. مثلاً شخصیت كارتونی «ایكیوسان» یا همان «آیكیوسان» كه وقتی با مسألهای مواجه میشد، مینشست و دستش را روی سرش میگذاشت و فكر میكرد و چنین تأثیر تربیتی را با آن لحظهی درنگ القا میكرد. همچنین استفاده از فن «طوفان فكری» در خانواده یا مدرسه برای تقویت تفكر در كودكان بسیار مؤثر است.
چرا تمایل به فرزندآوری همچون چند دهههای گذشته نیست؟ به دلیل رشد باورهای فردگرایانه است. بنابراین هرچقدر هم مشوقهای اقتصادی برای ترغیب خانوادهها به فرزندآوری داده شود نتیجهبخش نخواهد بود، زیرا دلیل اصلی چیز دیگری است. بسیاری از دیگر مسائل مربوط به سبك زندگی هم از این قبیل است.
وقتی كودكی را خردورز پرورش دهیم، نهادینهكردن و آموزش آموزههای دینی در او بسیار آسانتر است. در این صورت است كه بهآسانی میتوان برای او سؤال ایجاد كرد كه این نظم آفرینش ساختهی كدام ناظم است؟ و با همین سؤال ساده، استدلالهای عقلی و همهفهم دینی را ادامه داد. همچنین ما باید معنویت را تشریح كنیم، معنویتی كه جدا میشود از رهبانیت یا عرفانهای كاذب و انزواگرایانه. به همین ترتیب شادابی و نشاط را هم باید تعریف كنیم.
بنابراین ما باید از كودكی كه به دنبال پرورش او هستیم، تصویر واضحی داشته باشیم. امروز باید فكر كنیم كه كودكان ما در چشمانداز سال ۱۴۰۴ باید دقیقاً واجد چه صفاتی باشند؟ حتی از نظر جسمی باید در چه وضعیتی باشند؟ قد، وزن، مو و شكل آنها باید چگونه باشد؟ بر این اساس است كه همهی دستگاههای تربیتی ما باید جهتگیری و فعالیت كنند. مسیر نظام آموزشی ما باید از وضعیت خلاقیتكشی خارج شود و سعی كنیم علوم ضروری و اساسی و پایه نهفقط در نخبگان، كه در عموم مردم گسترش یابد. همینطور دستگاههای دیگر نیز باید تغییر وضعیت بدهند.
یكی از متغیرهای بسیار مؤثر بر تحقق تربیت كودكانمان مطابق با تعریف و تصویری كه ترسیم كردهایم، سبك زندگی فردی و اجتماعی ما است. برای اصلاح آن چه باید كرد؟
پیش از این كه وارد بحث اصلاح سبك زندگی بشویم، باید توجه كنیم كه مسألهی سبك زندگی مسألهای عمیق و ریشهای است. باید مراقب باشیم كه این مسأله تبلیغاتی نشود. نباید بگذاریم با این مسأله سطحی برخورد كنند و مثلاً عدهای نیایند برای آن آییننامه بنویسند و پس از مدتی برای آن آمار و عدد و رقم ارائه بدهند و در هر صورتی آن را فوراً تبدیل به بستههای عملیاتی كنند و احیاناً از قوهی قهریه هم استفاده كنند. یا مثلاً چند همایش برگزار كنند و تمامش كنند. اینها كارهایی نیست كه بتواند فضای خاصی را ایجاد كند كه به تحولات اجتماعی بینجامد، بلكه تحول در سبك زندگی نیازمند اموری عمیقتر است.
اما در پاسخ به سؤال شما باید بگویم كه درست مانند مسألهی تربیت، در مسألهی سبك زندگی هم لازم است از یك طرف ما تعریفی از سبك زندگی تراز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت ارائه دهیم و مبناهای این تعریف را تبیین نماییم. از طرف دیگر باید مبناهایی را مشخص كنیم كه میتواند سبك زندگی تراز را به خطر بیندازد. باید دیدگاه انسانشناسی اومانیستی را كنار بگذاریم و با استفاده از انسانشناسی الهی، شیوهی زندگی اسلامی را تبیین كنیم.
متأسفانه سبك زندگی كنونی ما كاملاً التقاطی و در هم و به هم ریخته است. بنابراین باید برای پالایش آن اقدام كنیم. در این پالایش باید توجه داشته باشیم كه نیاییم تمامی متغیرهای سبك زندگی را تكتك ردیف كنیم و مثلاً بخواهیم همزمان ۵۰ مسألهی سبك زندگی را تغییر دهیم. این كار شدنی نیست. ابتدا باید یك یا دو عامل اصلی را كه دیگر عوامل تابع آنها هستند، انتخاب كنیم و روی آنها كار كنیم. اگر این عوامل اصلی تغییر كرد، خودبهخود عوامل فرعی هم تغییر میكنند. به نظر من مهمترین مؤلفهی سبك زندگی كه باید تغییر كند، مسألهی «فردگرایی» یا همان individualism است. فردگرایی عامل اصلی مشكلات ما در سبك زندگی است. چرا سبك زندگی ما الان این شكلی است؟ دلیلش این است كه دنیای امروز و حتی جهان شرق به دلیل جهانیشدن به سمت فردگرایی میرود. در حالی كه كشور ما به دلیل شرقیبودن باید یك كشور جمعگرا باشد، اما متأسفانه این در بعضی جوامع شهری ما تغییر كرده است.
مثلاً این جملهی «این مشكل شماست» (that's your problem) متعلق به فرهنگ فردگرا است، فرهنگی كه رشد و رواج باورهای آن باعث میشود كه مسئولیتپذیری در قبال دیگران كمرنگ شود. تأثیر این فرهنگ تنها در مقولهی ازدواج این است كه میل افراد به ازدواج را كاهش میدهد، چرا كه ازدواج مجموعهای از مسئولیتهای متقابل است كه شاید كمترین آن محدودیت در رفتوآمد و حضور فرد در بیرون از خانه است. بنابراین فرد ازدواج نمیكند؛ نه به دلایل اقتصادی، به دلیل گریز از پذیرش مسئولیت در قبال فرد دیگر.
چرا تمایل به فرزندآوری همچون چند دهههای گذشته نیست؟ به دلیل رشد باورهای فردگرایانه است. بنابراین هرچقدر هم مشوقهای اقتصادی برای ترغیب خانوادهها به فرزندآوری داده شود -همانطور كه در كشورهای غربی هست- نتیجهبخش نخواهد بود، زیرا دلیل اصلی چیز دیگری است. بسیاری از دیگر مسائل مربوط به سبك زندگی هم از این قبیل است.
با این اوصاف، راه غلبه بر چالش فردگرایی را چه میدانید؟
فرهنگ ایرانی-اسلامی ما فرهنگ جمعگرایانه است. ما باید این فرهنگ و بعضی سنتهای آن را دوباره اعاده كنیم. یكی از این سنتها، فرهنگ «سفره» است؛ اینكه همهی اعضای خانواده كنار هم مینشینند و غذا میخورند و با هم ارتباط چشمی و كلامی برقرار میكنند. یكی از ابزارهای ضد این فرهنگ كه متعلق به فرهنگ فردگرایی است، دستگاه مایكروفر است. دشمن دیگر این فرهنگ، فستفودها هستند، یعنی عواملی كه باعث میشوند هر كسی هر موقع كه خواست، غذایش را بخورد و نیاز به دور هم غذا خوردن را كمرنگ كند.
اگر ما روی مسألهی فردگرایی تمركز كنیم، بسیاری از مشكلات دیگر جامعه همچون ازدواج یا طلاق هم برطرف خواهد شد. دلیل اصلی طلاق چیست؟ این است كه فرد نمیخواهد مسئولیت بپذیرد. به محض مواجهه با كوچكترین مشكلات در طرف مقابلش با خود میگوید «این مسأله مشكل او است» و من حق دارم راحت زندگی كنم. در حالی كه در فرهنگ جمعگرا اگر مرد یا زن در زندگی طرف مقابلش را دچار مسألهای ببیند، میگفت كه من میایستم تا او اصلاح شود. در آن فرهنگ، ایثار و فداكاری رنگ دیگری داشت.
پس ما باید ذائقهی مردم را از فردگرایی به جمعگرایی سوق بدهیم؛ اگرچه این بازگشت به این سادگیها نیست، اما قابل انجام است. باید مراحل این مسیر بازگشت را تعیین كنیم. میتوانیم كار گروهی و جمعی را در مدارس و مساجد تقویت كنیم. كار بسیجیوار و كار هیئتی از جمله نمونههای موفق كار گروهی است. یكی از اشتباهات بزرگ ما این بوده كه كار هیئتی را كوبیدهایم. در حالی كه كار كشور ما در مقاطع مهمی مانند جنگ تحمیلی با كار هیئتی جلو رفت. اگر ما به این مرتبه رسیدیم، آن وقت است كه فرهنگ «چهل همسایه» برایمان نامأنوس نیست. این كه شما نمیتوانید آسوده بخوابید و كسی از چهل همسایهی اطراف منزلتان گرسنه خوابیده باشد. حال آنكه در فرهنگ فردگرا اشخاص میگویند گرسنگی مشكل او است و به ما ربطی ندارد.
نباید بگذاریم با مسألهی سبك زندگی سطحی برخورد كنند و مثلاً عدهای نیایند برای آن آییننامه بنویسند و پس از مدتی برای آن آمار و عدد و رقم ارائه بدهند و در هر صورتی آن را فوراً تبدیل به بستههای عملیاتی كنند و احیاناً از قوهی قهریه هم استفاده كنند.
یك نمونهی غیر ایرانی «فرهنگ جمعگرا» حركتی بود كه برخی از تماشاگران كرهای بازی ایران و كُره بعد از پایان بازی انجام دادند. آنان در حالی به نظافت محل نشستن خود پرداختند كه هیچكس این كار را از آنان نمیخواست. نمونهی این فرهنگ در كشوری شرقی مانند ژاپن هم دیده میشود. مثلاً در ادبیات ژاپنی وقتی پدر و مادر میخواهند به فرزندشان برنج بدهند، میگویند: پسرم! دخترم! برنج را بخور، اگر نخوری زحمت كشاورز هدر میرود. در ادبیات آمریكایی اما میگویند: پسرم! دخترم! غذایت را بخور، اگر نخوری باید بریزیم در دریا!
رهبر انقلاب در دیدار با جوانان استان خراسان شمالی بر مسألهی سبك زندگی تأكید ویژهای كردند. به عنوان آخرین سؤال به نظر شما چه مسألهای باعث شده كه رهبر انقلاب در این برهه این مسأله را طرح كنند؟
البته ایشان برای اولین بار نیست كه این مسأله را مطرح میكنند. در سالهای گذشته هم به این مضامین اشاره كرده بودند، اگرچه نه به این صراحت. ایشان دلیل طرح این مسأله را هم بیان كردهاند:
ما برای تحقق پیشرفت همهجانبه كه در واقع همان تمدن نوین اسلامی است، نیازمند پیشرفت در دو بُعد هستیم؛ بُعد ابزاری و بُعد محتوایی. پیشرفت ما در بُعد ابزاری و سختافزاری این تمدن تا به حال خوب بوده است، اما در بُعد شیوهی زندگی كه بخش نرمافزاری تمدن اسلامی است، پیشرفت خوبی نداشتهایم.
به نظر من ایشان میخواهند مسیر حركت را به عنوان یك مسألهی راهبردی مشخص كنند و این مسأله را برای مدیران و مردم تبدیل به یك دغدغه كنند. به نظر میرسد كه شرایط زیست كنونی خانوادههای ایرانی درخور آن تمدن اسلامی نیست و با ادامهی این وضع، ممكن است مردم ما در آینده در بُعد فناوری و علمی پیشرفت كنند، اما لزوماً مردم متدینی نباشند.
بنابراین سخنان ایشان هشداری است جدی نسبت به روند حركت ملت ایران به سمت تمدن عظیم اسلامی. ما الان بر سر یك پیچ تاریخی هستیم كه در این پیچ سنگرهای علم و فناوری را یا فتح كردهایم یا در حال فتح آنها هستیم. حال اگر سنگرهای شیوهی زیستن را فتح نكنیم، یعنی سبك زندگی اسلامی را رواج ندهیم، ممكن است راهی از پیش نبریم. ما میخواهیم علم و فناوری مانند یك ابزار در دست ملتی مؤمن و شاداب باشد. در این مسیر اشكالاتی وجود دارد كه ایشان این اشكالات را در قالب سؤال مطرح كردند. مثلاً در سبك زندگی ایرانی-اسلامی نباید ربا و رشوه و مشكلات خانوادگی گسترده باشد.
تمدن نوین اسلامی دو بال دارد. ما اگر از بال دوم غافل شویم، پرواز نخواهیم كرد. البته تغییر شیوهی زندگی به این راحتی نیست و این را هم رهبری فرمودند. ایشان هم عجله ندارند، اما مسیر را مشخص كردند تا حركتی عمیق و مبنایی به این سمت داشته باشیم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)