دولت های آمریکا و انگلستان برای تصمیم گیری از نظر کارشناسان حوزه اقتصاد رفتاری بهره میبرند.
افزایش بهای انرژی نخستین راهکاری است که برای کاهش مصرف توصیه میشود اما شاخه اقتصاد رفتاری از علم اقتصاد توصیه های دیگری نیز دارد، توصیه هایی که شاید برای دولت ها جذاب تر باشند.
به گزارش خبرآنلاین، اقتصاد رفتاری (Behavioural Economics) شاخه ای از علم اقتصاد است که مرز مشترک علم اقتصاد و علم روانشناسی محسوب میشود. اقتصاددانان حوزه اقتصاد رفتاری به میزان قابل توجهی مفاهیم تازه ای را وارد علم اقتصاد کرده اند به طوری که برخی از آن ها مانند دانیل کانمن (daniel kahneman) در سال 2002 و همچنین رابرت شیلر (Robert Shiller) در سال 2013 برنده جایزه نوبل علم اقتصاد شده اند.
البته دامنه تاثیرگذاری اقتصاد رفتاری تنها به علم اقتصاد محدود نشده و حتی رهبران کشورها نیز به این نتیجه رسیده اند که استفاده از نظرات کارشناسان اقتصاد رفتاری میتواند به آن ها در سیاستگذاری بهتر یاری برساند.
دولت بریتانیا چند سالی است که واحدی مربوط به اقتصاد رفتاری را تاسیس کرده و از مشاوره های این واحد بهره میبرد، حتی این واحد به طور خصوصی به دیگر مشتری ها نیز مشاوره هایی را ارایه میکند. دولت آمریکا نیز از تابستان گذشته واحدی مربوط به اقتصاد رفتاری را تاسیس کرده و در سیاستگذاری هایش از نظرات این واحد استفاده میکند.
در واقع اقتصاد رفتاری ادعا میکند که عوامل روانشناختی نقش قابل توجهی در تصمیمات اقتصادی افراد دارند و به همین خاطر نقش آن ها نیز باید در سیاستگذاری ها در نظر گرفته شود. برای مثال رابرت شیلر معتقد است که سرمایه گذاران در بازارهای مالی در بسیاری از موارد بر اساس انگیزش های روان شناختی تصمیم گیری میکنند و در نتیجه هنگامی که اقتصاد با بحران مواجه میشود رفتار سرمایه گذاران میتواند به وخیم تر شدن اوضاع بیانجامد و به همین خاطر در چنین شرایطی دولت ها باید با دخالت در بازار از شدت نوسانات آن بکاهند.
اما تفاوت توصیه های یک اقتصاددان متخصص در حوزه اقتصاد رفتاری با یک اقتصاددان متعارف چیست؟ تصور کنید که دولت تصمیم بگیرد سیاستی را برای کاهش مصرف انرژی توسط خانوارها به کار بگیرد. یک اقتصاددان متعارف احتمالا به دولت توصیه میکند که افزایش بهای انرژی میتواند موثرترین راه برای کاهش مصرف باشد، اما اجرای چنین سیاستی برای سیاستمداران چندان ساده نیست چرا که رهبران کشورها تلاش میکنند تا خودشان یا حزبشان در انتخابات بعدی نیز پیروز بشود و افزایش هزینه های انرژی سیاستی است که با بازخورد به شدت منفی مصرف کنندگان مواجه میشود و احتمالا از محبوبیت حزب حاکم میکاهد.
یک اقتصاددان حوزه اقتصاد رفتاری شاید به دولت توصیه کند که برای کاهش مصرف انرژی خانوارها، همراه با قبض مربوط به هزینه انرژی جزییاتی از میزان مصرف خانوار را نیز در اختیار مصرف کنندگان قرار دهد. جزییاتی مانند اینکه مصرف کنندگان در چه ساعاتی از روز انرژی بیشتری مصرف میکنند و یا اینکه متوسط میزان مصرف در میان همسایگان آن ها چقدر است چرا که تحقیقات نشان داده اند که اطلاع از چنین جزییاتی میتواند باعث کاهش مصرف انرژی خانوارها شود.
هرچند که شاید سیاست توصیه شده توسط یک اقتصاددان حوزه اقتصاد رفتاری به اندازه سیاست توصیه شده توسط یک اقتصاددان متعارف موثر نباشد اما در مثال فوق حداقل عواقب سیاسی کمتری برای سیاستگذاران دارد. به همین خاطر جای تعجبی نیست که دولت ها بیش از پیش به برخورداری از نظرات کارشناسان حوزه اقتصاد رفتاری علاقه نشان دهند.
البته مواردی از استفاده سیاست های توصیه شده توسط اقتصاد رفتاری را میتوان در ایران نیز مشاهده کرد. برای مثال نصب برچسب مربوط به تاثیرات کشیدن سیگار بر ریه فرد بر روی بسته های سیگار از جمله سیاست هایی است که در ایران و برای کاهش مصرف سیگار به کار گرفته شده به خصوص که افزایش بهای سیگار از طریق وضع مالیات بیشتر بر آن اگرچه میتواند بر میزان مصرف تاثیرگذار باشد اما بهای نسبی سیگار در مقایسه با کالاهای جایگزین را کاهش میدهد و ممکن است مصرف کنندگان را به سوی مصرف گونه های دیگری از دخانیات سوق دهد.
اما حقیقت این است سیاست های مربوط به حوزه اقتصاد رفتاری که در یک کشور یا منطقه موفق بوده اند لزوما در یک کشور دیگر کاربرد نخواهند داشت چرا که سیاست های مورد نظر این شاخه از علم اقتصاد بر پایه مطالعات میدانی و همچنین در نظر گرفتن فرهنگ و هنجارهای هر جامعه حاصل میشوند و نمیتوان نسخه های ارایه شده برای یک کشور را به راحتی برای کشوری دیگر تجویز کرد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)