چون پرند نیگلون بر روی بندد مرغزار / پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بی قیاس / بید را چون پر طوطی برگ روید بی شمار
دوش وقت نیم شب بوی بهار آورد باد / حبذا باد شمال و خرما بوی بهار
بادگویی مشک سوده دارد اندر آستین / باغ گویی لعبتان جلوه دارد در کنار
ارغوان لعل بدخشی دارد اندر مرسله / نسترن لولوی لالا دارد اندر گوشوار
تا بر آمد جامهای سرخ مل بر شاخ گل / پنجه های دست مردم سر برون کرد از جنار
راست پنداری که خلعتهای رنگین یافتند / باغهای پر نگار از داغگاه شهریار
( فرخی سیستانی )
جشن فرخنده فروردین است / روز بازار گل و نسرین است
آب چون آتش عود افروزد / باد چون خاک عبیر آگین است
باغ پیراسته چون گلزار بهشت / گلبن آراسته حورالعین است
برج ثور است مگر شاخ سمن/ که گلشن را شبه پروین است
گرد بستان ز فروغ لاله / گویی آتشکده برزین است
آب چین یافته در حوض از باد / همچو پر کار حریر چین است
بط چینی که ستاده در او / چو پیاده است که با نعلین است
( ابوالفرج رونی )
یک شب از نوبهار وقت سحر / باد بر باغ کرده راه گذر
غنچه گل پیام داد به می / گفت من آمدم به باغ اندر
گر در این هفته نزد من نایی / در نیابیم تا سال دگر
( مسعود سعد )
قرن ششم:
گنبد مشکین شده است چرخ ز بوی بهار / غالیه پیوند گشت باد ز رخسار یار
دی به تمنای دوست خیمه به باغی زدم / تا به کف آرم گلیث از رخ او یادگار
از دل سوزگی فاخته آمد به من / داد مرا از شربت انده گسار
گفت به احوال خویش سخت فرو مانده ای / گفتم تدبیر؟ گفت سست نبودن یه کار
پیش شکوفه شدم، ریختن آغاز کرد / گفتم این چیست؟ گفت: قاعده روزگار
یاسمن اندر عرق راند بر آهنگ او / گفتم مشتاب! گفت: قافله بربست بار
نر گس چو چشم دوست غمزه بر من بر گماشت / گفتم زنهار! شرط بود زینهار
گل ز سر طنز گفت: چیست به دامن تو را؟ / گفتم زر است. گفت: نیست بدین اختصار
بلعجب آمد به چشم شکل بنفشه مرا / گفتم این چیست؟ گفت: حلقه زلف نگار
گرد رخ شنبلید داشت نسیم از بهشت / گفتم مشک است؟ گفت: خاک در شهریار
( عماد شهریاری )
باز این چه جوانی و جمال است جهان را / واین حال که نو گشت زمین را و زمان را
مقدار شب از روز فزون بود بدل گشت / ناقص همه این را شد و زائد همه آن را
بادام دو مغز است که خنجر الماس / ناداده لبش بوسه سرا پاس فسان را
ژاله سپر برف ببرد از کتف کوه / چون رستم نیسان به خم آورد کمان را
که بیضه کافور زیان کرد و گهر سود / بنگر که چه سود است مر ایم مایه زیان را
از غایت تری که هوا راست عجب نیست / گر خاصیت ابر دهد طبع دخان را
گر نایژه ابر نشد پاک بریده / چون هیچ عنان باز نپیچد سیلان را؟
ور ابر نه در دایگی طفل شکوفه است / یازان سوی ابر از چه گشاده است دهان را؟
ور لاله نورسته نه افروخته شمعی است / روشن ز چه دارد همه اطراف دمن را ؟
( انوری )
ملک سپهر گشت مقرر به نام گل / ناکام شد ولایت بستان به کام گل
مانند حله گشت ز آثار گل جهان / گل را چنین اثری ای من غلام گل
اطراف بوستان ز گل آرایشی گرفت / و آن کم سده طراوتش افزایشی گرفت
( رشید وطواط )
بیا باغبان خرمی ساز کن / گل آمد در باغ را باز کن
ز جعد بنفشه بر انگیز تاب / سر نرگس مست بر کش ز خواب
سهی سرو را یال بر کش فراخ / به قمری خبر ده که سبز است شاخ
یکی مژده ده سوی بلبل به راز / که مهد گل آمد به میخانه باز
ز سیمای سبزه فرو شوی گرد / که روشن به شستن شود لاجورد
سمن را درودی ده از ارغوان / روان کن سوی گلبن آب روان
به سر سبزی از عشق چون من کسان / سلامی به سبزه می رسان
هوا معتدل بوستان دلکش است / هوای دل دوستان زان خوش است
درختان شکفتند بر طرف باغ / بر افروخته هر گلی چون چراغ
از آن سیمگون سکه نوبهار / درم ریز کن بر سر جویبار
( نظامی )
تاچرخ برگشاد گریبان نوبهار / از لاله بست دامن کهپایه ها ازار
بر دشت و باغ چیست پس از یاسمن و گل / گردون پر ستاره و دریای پر شرار
گلزار بین ز سبزه پر از آب نارگون / کهسار بین زلاله پر از آب ناردار
خلقی پر از نشاط ز دشتی تهی ز برف / طبعی تهی ز غم ز درختان پر زبار
( سنایی )
علاقه مندی ها (Bookmarks)