تفاوت دنیای ما و کودکان
اگر با دنیای کودک آشنا نباشید این خطاهای شناختی می تواند بسیار گیج کننده باشد زیرا کودک شما در حال پیشرفت و کسب مهارت های زندگی و زبانی است.
اگر یک خانواده 5 نفره یا حتی کمتر دارید، حتما با دنیای عجیب فرزندان تان آشنا هستید، او می خواهد جهان را با استدلال خودش پیش ببرد. پسر خوشحال 2 ساله تان را به خاطر بیاورید که در جشن تولدش می خواست سوار بادبادکش شود و پرواز کند. اما اگر با دنیای کودک آشنا نباشید این خطاهای شناختی می تواند بسیار گیج کننده باشد زیرا کودک شما در حال پیشرفت و کسب مهارت های زندگی و زبانی است. کودکان، تقلیدکاران حرفه ای هستند و گاهی اوقات عبارات پیچیده را پیش از آنکه درست درک کنند، به کار می گیرند، چون شما آنها را استفاده می کنید، در حالی که مغز آنها از بدو تولد تا 6سالگی به تدریج در حال پیشرفت است و به طور کلی نمی تواند انبوه اطلاعاتی که به او می رسد، سازمان دهی کند و همین می تواند برخی از دمدمی مزاج بودن های او را توجیه کند. با هم برخی از مواردی که در دنیای آنها می گذرد را مرور می کنیم.
قدرتمند نیستند
قانون دنیای کودک: مامان می تواند هر کاری را انجام دهد.
قانون دنیای واقعی: انجام بعضی کارها امکان پذیر نیست.
تلاش می کنید که نی آبمیوه را از پلاستیک دربیاورید و به کودک تان که در حالی بازی است بدهید و نمی دانید که او می خواهد این کار را خودش انجام دهد. حالا او شروع به داد و بیداد می کند؛ «بذارش سرجاش! بذارش سرجاش!» آیا او فکر می کند شما توانایی این را دارید که دوباره نی را در پلاستیک جای دهید؟ بله، دقیقا همین فکر را می کند.
چه در سرش می گذرد؟ بچه ها فکر می کنند بزرگ ترها بسیار قدرتمندند. آنها شک ندارند که کافی است شما بخواهید تا چیزی را تغییر دهید. از دید فرزندتان شما مشکل را جدی نمی گیرید و بدتر از آن اینکه تصمیم گرفته اید، کمک نکنید.
چطور با آن رو به رو شوید؟ او از شما می خواهد که میزان ناراحتی اش را درک کنید، بنابراین از زبانی استفاده کنید که او این موضوع را بفهمد. او پایش را به زمین می کوبد و می گوید: «مامان نی رو درآورد و منو ناراحت کرد، خیلی ناراحت.» به او اطمینان دهید که دیگر این کار را انجام نخواهید داد. می توانید به او نشان دهید که با چسباندن نی به جعبه آن اتفاقی که او می خواهد، نخواهد افتاد و این قابل برگشت نیست.
دیروز برای کودکان یعنی ...
قانون دنیای کودک: هر چیزی در گذشته اتفاق افتاد «دیروز» بوده.
قانون دنیای واقعی: بین گذشته نزدیک و دور تفاوت وجود دارد.
کودک 3 ساله شما دوست دارد درباره خاطرات مورد علاقه اش صحبت کند. توانایی او در بازیابی جزئیات مانند این که چطور وقتی پسرعمویش او را دید مچش را پیچاند تاکید بر قدرت ذهن او دارد. او زمانی که درباره خیال پردازی هایش صحبت می کند همه را این طور شروع می کند؛ «یادته دیروز وقتی...»
چه در سرش می گذرد؟ کودک پیش دبستانی شما به سرعت مفهوم اولیه توالی «قبل، حالا و بعد» را می فهمد هرچند ذهن او هنوز نمی تواند بین دیروز و ماه گذشته طبقه بندی درستی انجام دهد (اول وسایل را برای سفر جمع می کنیم، بعد به ساحل می رویم و حالا خانه هستیم). کودک فکر می کند گذشته واقعا همان دیروز است.
چطور با آن رو به رو شوید؟ باید برای این کار خیلی صبور باشید. آهنگ روزهای هفته را وقتی صبح لباس می پوشید برایش بخوانید. یک بازی درباره کارهایی که از اول هفته تا آخر هفته انجام می شود ترتیب دهید. می توانید روی یخچال خانه جایی که در معرض دید کودک باشد یک تقویم ماهانه نصب کنید. یک ماژیک کنار آن قرار دهید و به او بگویید هر روزی که تمام می شود با ماژیک مشخص کند. وقتی به اتفاق هم کتاب می خوانید درباره زمان از او سۆال کنید؛ «جغد مامان خیلی وقته که رفته یا تازه رفته؟»
یک کلام هستند
قانون دنیای کودک: همه چیز اونجور که من میگم باید باشه.
قانون دنیای واقعی: همیشه چیزهایی را که می خواهی به دست نمی آوری.
با کودک 4 ساله تان بحث می کنید که این سرگرم کننده نیست که با یک بازنده بازی کنید. شما به او اجازه می دهید که برنده شود تا مشخص کنید که چطور با شکست کنار بیاید اما او هنوز وقتی او را در بازی مار و پله گیر می اندازید، تلاش می کند شما را بازنده نشان دهد.
چه در سرش می گذرد؟ بچه های پیش دبستانی با بازی های گوناگونی مواجه می شوند تا بدانند نمی توانند همیشه اول باشند اما این واقعیت آنها را ناراحت می کند. آنها از بازی با بچه های بزرگ تر هیجان زده می شوند اما این تجربه را ندارند که به عنوان یک کودک ناامیدی و سرخوردگی شان را کنترل کنند.
چطور با آن رو به رو شوید؟ سعی کنید ذهن او را با بازی های دیگر مشغول کنید؛ بازی هایی که راه حل سریع دارد و کودک نوپا را زود به نتیجه می رساند. می توانید او را از نق زدن جدا کنید و با درگیر کردنش در حل مسئله قدرتش را به او نشان دهید. مثلا بگویید «خب این بار برنده نشدی. بذار ببینم چطور می تونی حس بهتری داشته باشی. دلت می خواد با لگوهایی که داری یک ماشین درست کنی؟» بعدا که احساسش بهتر شد یک مشکل را مطرح کنید و از او بخواهید برای پیدا کردن راه حل به شما کمک کند. استراتژی ها را مشخص کنید. شاید باید قوانینی را مشخص کنید که مثلا هر کس باخت، رقیبش را قلقلک بدهد، این طوری همه از بازی لذت می برند.
من باید به کلاس کاراته بروم
قانون دنیای کودک: اگر پسرم پس نباید کارهای دخترانه انجام دهم.
قانون دنیای واقعی: دخترها و پسرها می توانند علائق مشترک داشته باشند.
کودک 5 ساله تان از کلاس ژیمناستیکش لذت می برد اما ناگهان دیگر دلش نمی خواهد به کلاس برود. او می گوید ژیمناستیک برای دخترهاست و باید به کلاس کاراته برود که تا پیش از این حتی امتحانش هم نکرده است.
چه در سرش می گذرد؟ او دنیا را به دو قسمت کاملا واضح دخترانه و پسرانه تقسیم می کند. این تمایز در این سن زمانی که کودک درمعرض پیام هایی از همکلاسی ها، معلمان و والدین و رسانه ها قرار می گیرد، اتفاق می افتد و کودک این حس را با مشاهده اشیای خارجی مانند اسبا ب بازی هایی که بازی می کند و رنگ لباس هایی که در مدرسه می پوشد، می بیند.
چطور با آن رو به رو شوید؟ بدانید که چه زمان باید مداخله کنید و چه زمان به او اجازه دهید علاقه اش را بروز دهد. یک قانون خوب این است که درباره کارهایی که دخترها و پسرها می توانند و البته نمی توانند انجام دهند با او صحبت کنید. بعد اگر پسر شما گفت: «فقط پسرها قوی هستند» شما می توانید بگویید «همه بچه ها ماهیچه های قوی دارند» یا اگر گفت «پسرها نمی توانند اینطور لباس بپوشند» بگویید همه بچه ها می توانند در جهان خودشان بازی کنند. وقتی شما این قوانین را در ذهن او از بین می برید این موضوع را که او لازم نیست خود را در یک هویت و یک خط کشی سخت حبس کند، تقویت می کنید.
به دنیای بزرگترها خوش آمدید
کودک شما ممکن است دمدمی باشد اما آیا موجود فضایی است؟ تا 7 6 سالگی مغز کودک به اندازه ای رشد کرده که بتواند مسائل را شبیه بزرگسالان طبقه بندی کند.
دود کلاس اول و دوم کودک شما قادر خواهد بود:
درک پایدار داشته باشد: او به اندازه ای زندگی کرده که بداند وقتی اسباب بازی از بین می رود هیچ راهی برای عوض کردن وضعیت وجود ندارد. نکته مهم دیگر این است که کودک در این سن قادر به شناخت پدیده مرگ خواهد بود و اینکه پدربزرگ دیگر بازنخواهد گشت.
استاد زمان شود: شاید او روزهای هفته را برعکس می شمرد اما او حالا می تواند گذشت زمان را به شیوه ای مفید درک کند. یک کودک 7 ساله یک متفکر قابل انعطاف است که می تواند بین مسائل منطقی ارتباط ایجاد کند مانند این که «من پنجشنبه کلاس ورزش دارم و امروز سه شنبه است.»
به مسائل نگاهی فراتر از امور ظاهری داشته باشد: وقتی او پیش دبستانی است ممکن است اصرار داشته باشد که آبمیوه کمتری به او داده اید حالا او می داند لیوانش کوتاه تر اما پهن تر است و بنابراین همان قدر آبمیوه در آن جا می گیرد. او می داند که مردم و اشیا چیزی فراتر از آنچه در ظاهر به نظر می رسد، دارند. در حالی که کودک کم سن و سال می تواند بگوید که «دوستش تند می دود»، «او یک عالمه ماشین مسابقه دارد.» یک کودک 7 ساله درباره شخصیت دوستش حرف می زند و دوستش را باهوش یا بامزه خطاب می کند.
تبیان
علاقه مندی ها (Bookmarks)