بیا ای بهترین درمان قلبم
مداوا کن غم پنهان قلبم
قسم بر خالق دل های عاشق
تو هستی اخرین سلطان قلبم
بیهوده انتظار تو را دارم
دانم دگر تو باز نخواهی گشت
هر چند اینجا بهشت شاد خدایان است
بی تو برای من این سرزمین غم زده زندان است
در معبد چشمانت من شمع شب افروزم
تا لحظه دیدارت می سازم و می سوزم
چشمای نازتو واکن
حیف اشکات که بریزه
بگو عشقمون همیشه
واسه خاطرت عزیزه
گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود
همیشه در عجب بودم که چرا در جاده عشق
پا به پایم نمی آمدی
حتی وقتی آهسته و پیوسته میرفتم
امروز فهمیدم ریگی که در کفشت بود تو را می آزرد
تازگی بیقرارم انگاری ورقم قصد کرده برگردد
وعده وصل چون شود نزدیک آتش عشق تیز تر گردد
ای کاش می دانستم دنیایش چقدر کوچک بود
وقتی که بهم گفت : به اندازه دنیا دوست دارم
زیبایی به صورت نیست به صیرته
و این تنها مسله ای بود که تو قادر به حلش نبودی
زندگی جاییست که باید با یار در ان زیست
و اگر بی یار باشی تو هو در این زندگی هیچ می شوی
اعتراف کن عاشقانه های مرا بیشتر دوست داری
اخر من برای انها تمام احساسم را خمیر مایه کردم
بوی فراموشی گرفته ام
رنگ تنهایی
دل شکستگی
بغض و خاموشی
چیزی نیست تاریخ مصرفم برایش گذشته است
آدما خیلی نمیتونن از هم دور باشن
بالاخره یه چیزی جا میمونه که مجبورن برگردن
سعی نکن از من دورشی
دلت اینجاست و یکی دوستت داره
قبول داری وقتی منتظرشی
هر باری که صفحه گوشیت روشن می شه قلبت می ریزه ؟
کچل شدم
چیزی ندیدم
چه شد ان دنیایی را که میگفتی خراب میکنی
اگر یک تار مویم کم شود؟
خدایا آسمانت چه مزه ایست؟
من تا به حال فقط زمین خورده ام
چه حماقتی
مرا یاد نمی کند و من باز می خواهمش
چه غرور بی غیرتی دارم من
آرزو دارم بهاران مال تو
شاخه های یاس خندان مال تو
گرچه درویشان تهی دستند ولی
ساده بودن های باران مال تو
دعا کردم تو تنها مال من شی
تو تعبیر قشنگ فال من شی
دعا کردم بدونی چشم به راتم
هنوز دلبسته بغض صداتم
اگه بازم دلت با دیگرونه
چشات دنبال از ما بهترونه
بزار با یاد تو دلخوش بمونم
فقط دلتنگیات با من بمونه
درون دلی که پیدا نیست
پر از زندان و زندانیست
تو را محکوم دل کردم
نمیدانم دلیلش چیست
سبب شاید همین باشد
بدون تو نباید زیست
تنهایی ات را از تو گرفتم
در خنده هایم شریکت کردم
نگفته بودی بازرگان عشقی
من از کجا می دانستم سود من تنهاییست
سلام به اون اهل دلی که بی ریا و باصفاست
قلب پر از محبتش همیشه با یاد خداست
دور باشه از وجودتون هرچی غم و هرچی بلاست
گفتم سلامی عرض کنم نگی فلانی بی وفاست
خدایا خیلیا دلمو شکستن
شب بیا با هم بریم سراغشون
من نشونت میدم تو ببخششون!
ندارم من نظر جز بر نگاهت
ندارم من طلب جز روی ماهت
ندارم من دلی جز عاشق تو
نباشم من دمی جز در پناهت
بر لب دریای حسرت خانه ای دارم قدیمی
از تمام دار دنیا دوست دارم صمیمی
گاه و بیگاه یادی از ما میکند
با مرامش شرمسارم میکند
چشم بر هم ننهاده گردش دوران گذشت
بهر یک کَس سخت و بهر دیگری آسان گذشت
روزگاری خواهد آمد با خودت نجوا کنی
یاد باد آن روزگارانی که با یاران گذشت
طالع بخت مرا هیچکسی یار نبود
پشت من را بخدا ذره ای دیوار نبود
همه از پشت زدند بر کمرم خنجر را
جاده شانس من از کودکی هموار نبود
میگویند شکستنی رفع بلاست
ای “دل” تحمل کن شاید حکمتیست !
هنوز برایت می نویسم
درست شبیه پسرکی نابینا که
هر روز برای ماهی قرمز مرده اش غذا می ریزد
من به زنجیر وفای تو اسیرم چه کنم
گر نیایی به خدا بی تو میمیرم چه کنم
در هوای غم عشق تو ز خود بی خبرم
که به عشق تو محتاج و فقیرم چه کنم
قشنگ بود![]()
علاقه مندی ها (Bookmarks)