سفر درمانی حضرت آيتالله سيستانی؛ پیگیری های بحران نجف، نخستین تماس های سیاسی در لندن 5
آيتالله سيستانی در لندن؛درمان و پيگيری بحران نجف
پرواز از بيروت تا لندن حدود پنج ساعت طول کشيد. در تمام اين مدت آيتالله بيدار بود؛ بعداً فهميدم ايشان از کسانی است که در ماشين و هواپيما خوابشان نمیبرد. از هر حرکت و سکون و رفتار آيتالله اين حقيقت برای من نمايان شد که ايشان همة مفاهيم و زندگی خود را بر سادهزيستی و خودسازی و بیتکلفی و زهد راستين بنا میکند.حدود ساعت دو بعدازظهر هواپيمای شرکت هواپيمايی لبنان در فرودگاه هيثرو به زمين نشست و گروهی از جمله آقايان سيد جواد شهرستانی، سيد مرتضی کشميری، سيد محمدعلی ربانی و تعدادی از همکاران مؤسسات ما در لندن به استقبال آمده بودند. با انگليسیها شرط کرده بوديم که رفتوآمد آيتالله و هيأت همراه بر عهدة خود ما باشد و ايشان سوار هيچ يک از خودروهايی که دولت انگليس فراهم کند نخواهند شد؛ بنابراين، به خودروهايمان اجازه داده بودند که وارد فرودگاه شوند. روانة آپارتمانی شديم که برای اقامت در مرکز لندن اجاره شده بود.در راه خانه، فهميدم که خبر سفر در رسانهها انتشار يافته و سروصدايی در دنيا راه انداخته است. با اين که ما تصميم داشتيم خبر سفر را پس از رسيدن به لندن منتشر کنيم، اما خبر از بيروت درز پيدا کرده بود و پنج ساعتی که ما در هواپيما بوديم، زمان زيادی برای انتشار آن در اين و آن جا بوده است. بدين ترتيب، بيانيهای که پيشتر آماده کرده بوديم تا بلافاصله پس از رسيدن به لندن آن را به رسانهها بدهيم، ديگر بیفايده بود؛ با اين حال، به منظور انعکاس درست واقعيتها بر آن شديم تا آن را پخش کنيم. اين ضرورت زمانی آشکارتر شد که انتشار اين خبر، به گونهای خارج از معيارهای عمومی و اصول رسانهای و با تبليغاتی نادرست در راستای ايجاد ترديد در اهداف سفر همراه بود.متن بيانيه از اين قرار است:«در روزهای اخير برای آيتالله العظمی سيستانی (دام ظله) عارضهای قلبی پيدا شد و گروهی از پزشکان عراقی متخصص قلب برای تشخيص و درمان ايشان راهی نجف شدند.بنا به صلاحديد هيأت پزشکی، مقرر شد که اقدامات درمانی لازم، در يکی از بيمارستانهای کشور انگلستان ادامه يابد و معظمله بعدازظهر امروز به آن کشور رسيدهاند.از قاطبة مؤمنين گرامی انتظار داريم که در مظان استجابت ايشان را دعای خير خود فراموش نکنند، کما اين که معظمله نيز آنان را از ياد نخواهند برد؛ ان شاءالله تعالی». (بنگريد به: پيوست شمارة 8)ساعتی پس از رسيدن به منزل، دکتر هشام الحسن همراه يک گروه پزشکی آمد و پزشکان آيتالله را معاينه کردند و برخی از آزمايشهای ابتدايی را انجام دادند. دکتر هشام پزشکی عراقی است که سالها در لندن اقامت دارد و در بيمارستانهای لندن به فعاليتهای پزشکی مشغول است. آنها با حضور دکتر مجيد المصطفی جلسهای تشکيل دادند و در پايان تصميم گرفتند که آيتالله برای آغاز اقدامات لازم، فردا در بيمارستان بستری شوند.
ما و روزنامهها
بخشهای اصلی خبری در شبکههای ماهوارهای عربزبان، خبر مسافرت را با رويکردی کاملاً منفی گزارش میکنند. البته در شرايطی که نبردهای شديدی هم در نجف اشرف جريان دارد، پيوند دادن ميان اين دو مطلب کار چندان دشواری نيست. بهخصوص اگر اين نکتة اصلی که همة تحرکات مرجعيت دينی برخاسته از مفاهيم شرع مقدس و عقل و منطق است، ناديده گرفته شود.تماس روزنامهها با ما شروع شد، ولی ما با اکتفا به همان بيانيهای که هنگام رسيدن به لندن انتشار داده بوديم، تا روشن شدن همة جوانب، از هر گونه اظهار نظر خودداری کرديم.شب هنگام، شبکة «العربيه» اصرار داشت که من در يک برنامة تلويزيونی پيرامون اين موضوع گفتوگويی داشته باشم. برادران ترجيح دادند که اين کار را بکنم تا برخی از جوانب امر را توضيح دهم. چون چهل و هشت ساعت بود که مزة خواب را نچشيده بودم، به بهانة خستگی شديد، سعی کردم اين کار را نپذيرم، اما سرانجام تصميم گرفتم در برنامة يادشده شرکت کنم.رأس ساعت نه شب، در استوديوی شبکة العربيه در لندن بودم و برنامه شروع شد. در آن سوی خط از عراق شيخ محمود السودانی به نمايندگی از جناح صدر حضور داشت، به پرسشهايی که مطرح شد پاسخ دادم و کوشيدم تا ماجرا را توضيح دهم، اما وقتی شيخ محمود از اطلاعاتی سخن گفت که آقای سيستانی سوار بر يک بالگرد آمريکايی از نجف به بغداد رفته است، شگفتزده شدم! جواب من کاملاً روشن و قاطع بود که اين تهمت و دروغی بيش نيست و معظمله به رغم حال نامساعد خود، راه زمينی طولانی و خستهکنندهای را تا بغداد پيموده و قبول نکرده است که از وسائل متعلق به نيروهای اشغالگر استفاده کند؛ و اين کار بزرگی است که تاريخ آن را با خطی از نور برای مرجعيت دينی ثبت خواهد کرد.هنگامی که در نخستين روز بازگشت به نجف و در کوران بحران، با سيد مقتدی صدر ديدار کردم، از جمله مطالبی که با هم صحبت کرديم، اين بود که با لحنی عتابآلود از وی در بارة حرفهای شيخ محمود السودانی در آن گفتوگوی تلويزيونی پرسيدم که اهانت غير قابل توجيهی به مرجعيت دينی کرد. سيد مقتدی در آن جا اظهار داشت که شيخ محمود حرفی را که آن روز در بارة چگونگی انتقال آيتالله شنيده و البته آن را قبول نکرده بوديم، نقل کرده است و نبايد آن را میگفت.
در بيمارستان کراموِل
روز شنبه 7 آگوست 2004م. (17 مرداد 1383ش.)، پس از نماز ظهر، حضرت آيتالله را به بيمارستان کرامول در لندن برديم. در آستانة ورودی بيمارستان، جوانی که چهرة گندمگونش حکايت از عرب بودن وی داشت، برای استقبال از ما ايستاده بود. بعداً فهميدم که او دکتر عبدالرحمن المهيری از کشور امارات متحدة عربی و مدير بيمارستان است. در کنار وی، گروهی از پزشکان عراقی و از جمله دکتر هشام الحسن بودند که پيگيری رزرو تخت در بيمارستان را بر عهده داشت.دکتر مهيری در آستانة بيمارستان به آيتالله خوشآمد گفت و درود و آرزوی شيخ زايد آلنهيان رئيس دولت امارات متحدة عربی برای صحت و سلامت ايشان را ابلاغ کرد و گفت: انتظار دارم اين بيمارستان را خانة خودتان بدانيد. تا اين لحظه نمیدانستيم که مالکيت اين بيمارستان از آنِ يکی از خاندانهای امارات متحدة عربی و رئيس آن کشور يعنی شيخ زائد آلنهيان است که بيماران عادی را پذيرش میکند.برای رسيدن به بخش ويژه بالا رفتيم. نشانههای ناخشنودی را در سيمای آيتالله مشاهده کرديم. ايشان با اين پرسش که چرا نگفتهايد که اين بيمارستان به مقام شناختهشدهای تعلق دارد، نارضايتی خود را نمايان کرده بود.به گمان من، دليل ناخرسندی آيتالله اين بود که احتمال میرفت ريشههای عربی و خوی سخاوتمندانة صاحبان بيمارستان، آنان را وادار کند که هزينههای درمان را مطالبه نکنند و ما نيز نتوانيم دست ردّ به سينة آنان بزنيم؛ زيرا اين رفتار با اصول دوستی و روابط پزشکی ناهمسو است و با روش آيتالله در برخورد با اين مسائل سازگاری ندارد. بايد به گذشته برگردم و يادآور شوم که حضرت آيتالله با محبت و قدردانی، پيشنهاد فرستادن يک فروند هواپيمای شخصی برای پرواز از فرودگاه بغداد به سوی عمان و از آن جا تا لندن را نيز نپذيرفت. موضوع اقامت در لندن نيز از همين قبيل است که پيشنهادهای متعددی مطرح شد و با تشکر و سپاس از محبتها، هيچ کدام مورد قبول قرار نگرفت و با استفاده از امکانات شخصی، آپارتمانی اجاره شد. مسألة بيمارستان را نيز در همين چهارچوب بايد ملاحظه کرد.دکتر هشام الحسن، اما برای آيتالله توضيح داد که چون اين يک بيمارستان عمومی است، درمان در آن هم يک مسألة عادی به شمار میرود، و موضوع مالی امری قطعی است و تمام هزينهها از حساب شخصی آقا پرداخت میشود، با اين حال، آيتالله همچنان بر ناراحتی خود باقی بود. بايد يادآوری کنم که دکتر محمود البربير ـ پزشک لبنانی مقيم لندن که تا پايان عضو هيأت پزشکی درمان آيتالله بود ـ گفت: آرامش آيتالله از هر چيزی مهمتر است، بهخصوص که ايشان يک بيمار قبلی است و بايد هر موضوعی را که موجب ناراحتی روحی ايشان میشود از ميان برداشت.پس از يک رايزنی شتابزده، قرارمان بر اين شد که امروز آزمايشهای اوليه مثل آزمايش خون و عکسبرداری و از اين قبيل را در بيمارستان کرامول انجام دهيم، و فردا آيتالله را به بيمارستانی ديگر منتقل کنيم. وقتی موضوع را با ايشان در ميان گذاشتيم، مورد موافقت معظمله قرار گرفت.شب، بيانيهای داديم و در آن گفتيم: «ديروز بلافاصله پس از رسيدن آيتالله سيستانی به لندن، يک تيم پزشکی ايشان را معاينه کرد و با تشخيص آنان، معظمله برای انجام آزمايشهای ضروری و اقدامات لازم در يکی از بيمارستانهای تخصصی بستری شدند. در بيانيههای بعدی مؤمنين گرامی را در جريان آخرين تحولات مربوط به وضعيت سلامت ايشان قرار خواهيم داد». (بنگريد به: پيوست شمارة 9)در برابر تبليغات زشت و نادرست رسانهای که سخن از سفر سياسی آيتالله میگفت و حکايت از اين داشت که ايشان بنا به نصيحت مقامات و برای حفظ جان خود از نجف خارج شده است[1]، تصميم گرفتيم از آيتالله، در حالی که بر تخت بيمارستان خوابيدهاند فيلم کوتاهی تهيه کنيم و آن را در اختيار شبکة العربيه قرار دهيم.
در بيمارستان ولينگتن
چند آزمايش ابتدايی گرفته شد، سپس طبق توافق روز گذشته، آيتالله را به بيمارستان ولينگتن برديم.در بيمارستان ولينگتن دو اتاق جداگانه با دو ورودی مجزّا و تراسی مشترک رزرو کرديم؛ در يکی از آن دو با شمارة 363 آيتالله بستری شد و اتاق دوم با شمارة 362 به آقای سيد محمدرضا و استقبال عيادتکنندگان ويژه که برای عرض سلام خدمت آيتالله میرسيدند اختصاص يافت.آقای سيد محمدرضا شبانهروز در بيمارستان همراه آيتالله بود و آقای سيد جواد شهرستانی در آپارتمانی که اجاره کرده بوديم، هيأتهايی را که به لندن سرازير شده بودند، استقبال میکرد و هر روز صبح و شب به ديدار آقا میآمد. آقای سيد مرتضی کشميری بين بيمارستان و آپارتمانی که برای پذيرايی در نظر گرفته شده بود رفتوآمد داشت و به کارهای آيتالله میپرداخت، من و دکتر مجيد المصطفی هم صبح به بيمارستان میآمديم و شب آن جا را ترک میکرديم.ساعت نه صبح روز دوشنبه 9 آگوست 2004م. (19 مرداد 1383ش.) با دکتر مجيد المصطفی به بيمارستان ولينگتن رسيدم و آيتالله را به يک مرکز پيشرفتة تصويربرداری پزشکی در منطقة ويکتوريا به نام (لايف ساين) برديم تا تصويرهای هستهای خاصی از ايشان تهيه کنيم. ساعت ده صبح به مرکز يادشده رسيديم و معظمله راهی تصويربرداری شدند و ساعت ده و پنجاه دقيقه کار به پايان رسيد و ساعت يازده و بيست دقيقه به بيمارستان ولينگتن بازگشتيم.دکتر مجيد وضعيت را برای ما تشريح کرد و گفت: نتيجة آزمايشهای هستهای نشان میدهد که گرفتگی متوسطی در رگها وجود دارد؛ بنابراين بايد فردا آزمايشهای تکميلی به عمل آيد. به تشخيص وی، هيچ جايگزينی برای انجام عمل آنژيوگرافی نيست، و تنها بايد از آن طريق وضعيت را از داخل رگها مشاهده کرد.
نخستين تماسهای سياسی
درگيریهای نجف ادامه داشت و آيتالله در حال بيماری و با نگرانی بسيار، اخبار را دنبال میکرد. دکتر موفق الربيعی با آقای سيد محمدرضا سيستانی تماس گرفت و مشکلات جاری نجف را به اطلاع وی رساند و گفت: از جانب اتحادية عرب، سازمان ملل متحد و سازمان کنفرانس اسلامی برای توقف درگيریها فشارهای زيادی به عمل آمده است و دولت عراق هرگز قصد عقبنشينی از مواضع خود را ندارد، بيم آن میرود که نبردهای جاری به لغو نشست کنگرة موقت ملی بينجامد، در اين ميان موضعگيری احزاب سياسی نيز در هالهای از ابهام قرار دارد، ديدگاه مرجعيت چيست؟آقای سيد محمدرضا پاسخ داد: همان طور که میدانيد، در حال حاضر حضرت آيتالله از نجف دور هستند و دشوار است که از راه دور بتوان مسائل را با دقت زير نظر داشت، ولی قبلاً توافقنامهای[2] صادر شده(بنگريد به: پيوست شمارة 10) و نظر مرجعيت در آن نمايان است؛ بنابراين برای برونرفت از بحران میتوان به بندبند همان پيمان وفادار بود و به درگيریها پايان داد. ما اصلاً نمیدانيم چرا آن توافقنامه ناديده گرفته شده و چرا از آن تخلّف شده است؟سيد محمدرضا گوشی را به من داد و من صحبت با دکتر موفق الربيعی را ادامه دادم و به او گفتم که در روزنامة الشرق الاوسط اظهارات شگفتانگيزی به نقل از سرتيپ غالب الجزائری، فرمانده پليس نجف خواندهايم که گفته است: « پس از تلاش گروه سيد مقتدی صدر برای کشتن يا ربودن آقای سيستانی، نيروهای چندمليتی و پليس ايشان را از نجف بيرون برده و وی برای حفظ جان و نه برای درمان، به لندن فرستاده شده است»!! همان طور که میدانيد، اين اظهارات سراپا دروغ است. سپس ضرورت پيگيری موضوع با سرتيپ يادشده و اطمينان از اظهارات وی را يادآور شدم. قول داد و درست دو ساعت بعد با من تماس گرفت و اظهار داشت: «استاندار نجف اطلاع داده است که سرتيپ عميد الجزائری بايد اظهارات خود را در همان روزنامه تکذيب کند، و گرنه به اشد مجازات محکوم خواهد شد».ساعت شش بعدازظهر يک پزشک معروف انگليسی متخصص دستگاههای تنفسی آيتالله را معاينه کرد و تحت آزمايش قرار داد و نتيجه رضايتبخش بود.ساعت نه شب، پس از پافشاری خبرنگار شبکة الجزيره برای دعوت از من به منظور آشنايی با خبرهای مربوط به سلامت حضرت آيتالله، با وی به گفتگو پرداختم، با اين حال، نخستين سؤالی که مطرح کردند پيرامون ديدگاه مرجعيت در خصوص بحران نجف بود. از اين روش انحرافی در برخورد با خود دلخور شدم و بلافاصله گفتم که از من برای طرح پرسشهايی در بارة وضعيت جسمی آيتالله دعوت شده است، معذلک خاطر نشان میکنم مرجعيت اعتقاد دارد توافقنامهای که موجب پايان دادن به بحران اول نجف شد، کما کان میتواند راهکار مناسبی برای توقف دادن به کشت و کشتار و پايان اين بحران نيز قرار گيرد.ساعت هشت صبح روز سهشنبه 10 آگوست 2004م. (20 مرداد 1383ش.) دکتر موفق الربيعی با من تماس گرفت و دو مسأله را جويا شد:
نخست: از آنجا که سرتيپ عميد الجزائری يک کنفرانس خبری تشکيل داده و خبر منتشرشده را تکذيب کرده، آيا روزنامة الشرق الاوسط آن را چاپ کرده است؟
دوم: عمل آنژيوگرافی حضرت آيتالله کی انجام میشود؟ و پيشبينی شما از تاريخ بازگشت ايشان به عراق چيست؟گفتم: در خصوص پرسش اول، چون صبحها اخبار را تعقيب میکنم، واقعيت را نمیدانم. اما در بارة سؤال دوم بايد بگويم که زمان عمل پس از پايان آزمايشهای لازم مشخص میشود و تاريخ بازگشت را نيز بايد در انتهای کار تعيين کرد. سپس پيرامون اوضاع نجف مذاکره کرديم.ساعت هشت و نيم، با دکتر مجيد المصطفی به بيمارستان ولينگتون رسيدم و روزنامة الشرق الاوسط را نگاه کردم و هيچ گزارشی از کنفرانس خبری و تکذيب نديدم، بلافاصله به دکتر موفق الربيعی زنگ زدم و موضوع را به وی اطلاع دادم که وعده داد مسأله را پيگيری کند.ساعت نه صبح، آيتالله را به بخش جنوبی بيمارستان برديم تا با تزريق مادة حاجب در رگهای ايشان، سیتی آنژيو انجام گيرد و مقدار گرفتگی رگها مشخص شود. از ايشان خواسته شد که برای پخش مادة رنگی تزريقی، در طول يک ساعت بيش از پانزده ليوان مايعات بنوشند، تا پس از آن تصويربرداری انجام شود.در طول يک ساعتی که همراه آقای سيد محمدرضا و دکتر مجيد در خدمت آيتالله بوديم، پيرامون مسائل مختلف گفتوگو شد. دکتر مجيد از شرايط علمی دانشگاههای عراق و ناممکن بودن تماس با مراکز خارجی در دوران محاصره گفت و اظهار داشت که در اين جا اگر او مجبور شود که تنها يک هفته درس و دانشگاه را تعطيل کند و به خارج برود، در هنگام بازگشت احساس میکند که از نظر علمی عقب افتاده است، حال در عراق که سالها از کاروان پيشرفت علمی باز مانده است، چه اوضاعی خواهد بود.حضرت آيتالله در پاسخ، بر ضرورت تلاش برای جبران عقبماندگی دانشمندان ازهمراهی با کاروان علم و معرفت در اين يک دهة اخير تأکيد کردند و اهميت اين امر را يادآور شدند که هيچ عالمی نبايد برای مدتی طولانی از بحث و تحقيق باز بماند؛ زيرا اين کار بر سطح علمی وی تأثير منفی میگذارد. ايشان در همين زمينه، چند داستان از علمايی نقل کردند که حتی در مسافرتها و تعطيلات کوتاهمدت بر ادامة تحقيقات علمی خود پافشاری داشتند، و اظهار داشتند که يکی از علما میگفت: با وجود تعطيلی پنجشنبه و جمعه، وقتی روز شنبه درس شروع میشود، آن گونه که در روزهای ميان هفته آماده است، خود را آماده نمیبيند. سپس از اين امر مهم سخن گفتند که وقتی کسی به دنبال فراگيری علم است بايد به دانشی که فرا میگيرد عشق بورزد و همين عشق و علاقه است که او را به مراتب عالی علمی میرساند.در همين روز، شيخ غازی الياور رئيس جمهوری عراق با سيد محمدرضا تماس گرفت و از سلامت جسمی آيتالله اطمينان يافت.
تماس اخضر ابراهيمی
ساعت يک بعدازظهر آزمايشها به اتمام رسيد و آيتالله به بخش خود در بيمارستان بازگشتند.اخضر ابراهيمی در تماس تلفنی با آقای محمدرضا سيستانی جوانب مختلف بحران نجف را در ميان گذاشت و پيشنهاد کرد که سازمان ملل متحد به منظور ميانجيگری برای پايان دادن به مسأله وارد عمل شود. ديدگاه مرجعيت اين بود که هر تلاشی برای برونرفت از بحران پسنديده است و سازمان ملل متحد میتواند با مقامات عراقی تماس بگيرد و راهکار مناسب را پيدا کند. اخضر ابراهيمی تأکيد کرد که برای پيگيری موضوع همچنان با ما تماس خواهد بود.
[1]. بنگريد به روزنامة الوطن 8/8/2004[2] . اشاره به توافقنامهای که بحران اول نجف با نظارت مرجعيت بر پاية آن حل شد، و موضوعش اين بود که: پس از تسلط سپاه مهدی بر شهر نجف در ماه می سال 2004، درگيریهای گستردهای ميان آنها و نيروهای آمريکايی رخ داد و پس از آن که احزاب و جبهههای سياسی از يافتن راه حل منطقی برای بحران ناکام ماندند، و بهخصوص «پريمر» برای پايان دادن به بحران بر انحلال سپاه مهدی به عنوان يک شرط اساسی پافشاری داشت، مرجعيت دينی برای نجات آن شهر مقدس، با اعلام بیطرفی در خصوص انحلال سپاه مهدی ناگزير از دخالت شد، و آمريکايیها پيشنهاد راه حل را نپذيرفتند، اما مرجعيت تهديد کرد که در اين مورد ساکت نخواهد نشست؛ امری که موجب شد آنها از موضع خود عقبنشينی کنند.روز چهارشنبه 6 ربيعالثانی 1425، برابر با 26 می 2004 (6 خرداد 1383ش.) دفتر آيتالله سيستانی در نجف پيشنويس نامهای را از سوی سيد مقتدی صدر خطاب به کانون شيعيان تهيه کرد که به منزلة توافقی برای حل بحران بود. همزمان، سيد محمدرضا سيستانی به ديدار شيخ محمدمهدی آصفی رفت و او را از مواد بيانيه آگاه کرد و از وی خواست تا با سيد مقتدی صدر تماس بگيرد و موضع مرجعيت را به وی ابلاغ کند و از او بخواهد که بدون نام بردن از مرجعيت دينی، اين نامه را امضا کند و برنامة راه حل را منتسب به کانون شيعيان سازد که در آن زمان متشکل از احزاب و شخصيتهای برجستة شيعی بود. پاسخ شيخ آصفی پس از اطلاع از مفاد نامه اين بود: «بهترين کاری که در حال حاضر میشود انجام داد، همين است». سيد مقتدی صدر هم همان روز نامه را امضا کرد و بحرانی که بعداً به بحران اول نجف شهرت يافت، به پايان رسيد و راه حل به اسم کانون شيعيان تمام شد، بدون آن که آنان هيچ نقش قابل ذکری در اين مورد داشته باشند. کار مرجعيت چنين است: بیهياهو، در راه خدا، و بدون درخواست پاداش و سپاس.نامه (يا همان توافق) از اين قرار است:
بسم الله الرحمن الرحيم
برادران گرامی عضو کانون شيعيان السلام عليکم و رحمة الله و برکاته و بعد؛ به منظور پايان دادن به اوضاع اسفناک در شهر نجف اشرف و هتک حرمت عتبة مقدس علوی و ديگر اماکن مشرفة نجف، موافقت خود را با برنامة زير اعلام میدارم:
يک: برچيدن تمام مظاهر مسلحانه و پايان دادن به اشغال ساختمانهای دولتی و عقبنشينی تمام سربازان غيرنجفی سپاه مهدی از اين شهر و منع پيگرد افراد و محاکمة ايشان و تعهد عدم تکرار اين مسأله.
دو: باز گذاشتن دست پليس و ديگر نيروهای ميهنی عراق برای انجام وظيفة خود مبنی بر برقراری نظم و امنيت و عدم ايجاد مزاحمت برای ايشان از سوی هيچ کس.
سه: عقبنشينی نيروهای اشغالگر به پايگاههای خويش، بهجز واحدهای کوچکی برای پاسداری از مقرّ خود و ساختمان استانداری و رفتوآمد مداوم ايشان به اين دو مرکز.
چهار: انجام مذاکرات گسترده با کانون شيعيان در بارة آيندة سپاه مهدی و پروندههای قضائی و عدم تصميمگيری در بارة ايشان تا پايان مذاکرات.انتظار میرود که برای اجرای اين برنامه، اقدامات لازم صورت گيرد. با تشکر
دفتر شهيد صدرمقتدی صدر6 ربيع الثانی 1425
علاقه مندی ها (Bookmarks)