مهر با خورشيد، يكي نيست
در گام نخست، اشو زرتشت، يكتاپرستي را ارزاني ايرانيان داشت؛ در گام دوم، پيروان او در برابر جهانبيني آريايي و انديشههاي زرتشت، دست به نرمش در باورهاي خود زدند. نمونهي آن نرمش را در سنجش ميان گاتها و يسنا ميبينيم. گام سوم پابرجايي(:تثبيت) باورها بود. بازتاب آن نيز در يشتها ديده ميشود. از اين رو، اورمزد، در نام روز نخست ماه، اشاره به يكتاپرستي اشوزرتشت، در گام نخست، دارد؛ نامهاي شش امشاسپند، روشنگر گام دوم و نام ايزدان در گاهشماري باستاني ايران، نمودي است از گام سومي كه به استواري دين انجاميد.»
روشنضمير كه در نشست پيشين خود، روزهاي آغازين ماه را بررسي كرده بود، در دنباله به يازدهمين روز از گاهنماي مزدايي پرداخت و گفت: «روز يازدهم "خور" يا "هور" نام دارد. هر دو به چم(:معناي) خورشيد است. اما نام درست آنچه ما امروزه به آن خورشيد ميگوييم، " خور" است. خود واژهي خورشيد، آفتاب، معني ميدهد. به هر روي، آدمي از همان سپيدهدم زندگي، با خورشيد راز و نياز كرده است. از همين رو است كه در نزد همهي اقوام پيشرفتهي جهان، دورهاي از خورشيدپرستي را ميتوان شناسايي كرد. آشوريها خورشيد را "شمش" ميگفتند، يونانيان آن را "هليوس" ميناميدند؛ روميها "آپولون" و "ژوپيتر" نام ميدادند و ايلاميها و مصريها هم آن را ميپرستيدند. اما از آنجا كه ايرانيان بسيار زود با انديشههاي يكتاپرستانه آشنا شدند، پرستش خورشيد نيز در نزد آنها دورهي تاريخي كوتاهي را دربرميگيرد.»
روشنضمير آنگاه به روز دوازدهم كه "ماه" ناميده ميشود، اشاره كرد و افزود: «هر چند سود و ارزش ماه بيشتر از خورشيد نيست، اما ستايش ماه نيز در نزد آدمي پيشينهاي دراز دارد. ايزدي به نام "ماه" داريم. يكي از يشتهاي اوستا نيز به نام ماه است؛ از رهگذر همين يشت است كه درمييابيم ايرانيان بر تاثير ماه بر كرهي زمين آگاه بودند و جزر و مد را ميشناختند.»
روشنضمير از روز سيزدهم به نام "تير" ياد كرد و "تيشتر" را در اوستا، ايزدي نيرومند و بزرگ دانست كه ايزد يا خداي باران شناخته ميشد. امروزه ستارهاي را كه با تيشتر پيوند ميدادند، به نام تير يا عطارد ميشناسيم. همهي اقوام باستاني ارزش باران را ميدانستند. تا همين چند دههي پيش نيز يكي از نگرانيهاي مردم، خشكسالي بود و از اينرو به نماز و نيايش باران برميخاستند.
به سخن او در استورههاي ايران، داستان زيبايي دربارهي تيشتر آمده است. ايرانيان ميگفتند كه ايزد باران بايد با ايزد خشكسالي، «اپوش» بجنگد. ابرهاي سياه و سفيدي هم كه در آسمان پديدار ميشدند را نقشي از نبرد دو ايزد ميدانستند و آذرخش و تندر را گرز و سلاح ايزد تيشتر گمان ميكردند. آنها ميپنداشتند كه ايزد بهرام و ايزد آذر، به ياري تيشتر ميآيند و به جنگ اپوش ميروند. صداي آذرخش را هم نعرهي ايزد اپوش، هنگام فروآمدن گرز تيشتر بر سر او، ميدانستند. بارش باران، نتيجهي پيروزي تيشتر بر ايزد خشكسالي بود.
روشنضمير كه در بنياد جمشيد جاماسيان سخن ميگفت، افزود: «تير سيزدهمين روز ماه است. در ايران باستان هرگز شماره 13 و هيچ شماره ديگري، بدشگون(:نحس) نبوده است. رفتن ايرانيان به دامان طبيعت در سيزدهمين روز فروردين را هم اين گونه ميتوان گمان برد كه آنها به طبيعت ميرفتند تا نيايش كنند و از ايزد تيشت، سالي پرباران بخواهند.»
او سپس افزود: «روز چهاردهم "گئوش" يا "گوش" ناميده ميشود. اين واژه از "گئوش اورون" اوستايي گرفته شده است. واژههاي گيهان، گيتي و گاو از همين ريشه است. هر چيزي كه هستي دارد و آفريده شده، گئوش معني ميدهد. از اينرو ميتوان "گئوشاورون" را روان آفرينش يا روان هستي معني كرد. روان گاو هم ميتوان گفت ؛ اما در اينجا گاو به چم (:معني) همهي جانداران سودمند است. براي اين واژه، اين همه ريشه داريم آنگاه اروپاييها پافشاري ميكنند كه "گئوشاورون" را كه در گاتها آمده است ، تنها و تنها "روان گاو" بدانند و بدينگونه فلسفهاي را كه در واژهي "گئوشاورون" هست، ناديده بگيرند.»
او آنگاه به روز پانزدهم ماه اشاره كرد و گفت: «روز پانزدهم "ديبمهر" است. در گاهشماري ايران باستان، هفته نبود و تعطيلي پايان هفته را كه امروزه داريم، نداشتند. اما روز "دي" را تعطيل ميكردند. دشواري اينجاست كه از بس با هفته خو گرفتهايم برايمان سخت است كه بپذيريم پيشينيان ما هفته نداشتهاند. در حالي كه اگر سنجيده به گاهشماريها نگاه كنيم، ميبينيم هفته، برهمزنندهي سامان سال است و در هيچ نظم و ترتيبي نميگنجد. همين امروز هم جهانيان ميدانند كه هفته ناكارآمد است. هنگامي كه تعطيلي هفته را برشماريم و تعطيلات ديني را هم به آن بيفزاييم، نابساماني شگفتي پديد ميآيد. شدني(:ممكن) نيست كه گمان ببريم در گاهشماري ايران باستان كه پر از جشنهاي ماهانه بوده است، هفته را هم شمارش ميكردند و واپسين روز آن را هم تعطيل ميكردند.»
او روز شانزدهم ماه را برپايهي گاهنماي باستاني ايران، "مهر" ناميد و با اشاره به جايگاه ميترا در باور ايرانيان باستان، گفت: «ميترا در "ريگودا"، نخستين نوشتهي هنديها، به چم "دوستي" است. در گاتها، "پيمان" معني ميدهد و نگهبان كشور آريايي و پشتيبان جنگجويان است. وارون آن چيزي هم كه ميپندارند، ميترا جنسيت ندارد. در هيچ كجاي "مهريشت" اشارهاي به زنانگي ميترا نشده است. چنين گماني در هزارهي يكم ميلادي، و در روزگاري كه مردسالاري فراگير بود، پديد آمد. اما در اسناد كهن ميترا، نرينه نيست.»
او گفت: «هفدهمين روز "سروش" است. شماري آن را هفتمين امشاسپند ميدانند كه چندان هم سخن بيراهي نيست. اما در سنت زرتشتي، سروش از ايزدان شمرده ميشود. سروش از كليدواژههاي ارزشمندي است كه اشوزرتشت در گاتها بهكار برده است. سروش، نماد فرمانبرداري و شنوايي آدمي از نيروهاي دروني است. در روزگار پس از اسلام، گاه سروش را به نادرست با فرشتهي "جبرييل" در اديان ابراهيمي يكي گرفتند. اين سنجش، بيپايه است. ايزدي كه خويشكاري همانند جبرييل دارد ، "نيريوسنگ" است، نه سروش. از سويي ديگر، سروش با خروس پيوند دارد. در باور ايرانيان، در آغاز بامداد، خروس به فرمان سروش، مردمان را از خواب تنبلي و "بوشاسپي" بيدار ميكند.»
روشنضمير سپس به روزهاي واپسين ماه اشاره كرد و گفت: «روز هجدهم ويژهي ايزد "رشن" است كه با دادگستري پيوند دارد و همكار ايزدان سروش و مهر و اشتاد است؛ روز نوزدهم "فروردين" ناميده ميشود و روز بيستم "بهرام" خوانده ميشود كه همان "ورثرغنه" اوستا است.»
آنگاه در پايان به روزهاي پس از آن: رام، باد، ديبدين، دين، ارد، اشتاد، آسمان و زامياد اشاره كرد و زامياد را به چم زمين دانست كه در كنار "سپندارمز" بهكار برده ميشود و نشاني از ارج نهادن به زمين در نزد ايرانيان است. روزهاي ديگر "مانترهسپند" و "انيران" نام دارند.
به باور روشنضمير، درستتر آن است كه مانترسپند را "مانسپند" بنويسم تا هم كوتاهشدهي "مانترهاسپند" (سخن انديشهبرانگيز) باشد و هم به چم "خانهي سپند". نام درست واپسين روز ماه نيز "انيران" است، نه آنچنان كه مينويسند: "انارام".
علاقه مندی ها (Bookmarks)