جام جم
جام جم، یا جام جهاننما، جامی که همه عالم در آن نموده میشد. این جام به جام کیخسرو مشهور بود تا اینکه در قرن ششم به مناسبت شهرت جمشید و یکیدانستن او با سلیمان، جام مزبور را به جمشید نسبت دادند و آن را جام جم و «جام جمشید» نام نهادند و به آن «جام جهاننما»، «جام گیتینما»، «آیینه گیتینما» و «جام کیخسرو»، «جام جهانآرا»، «جام جهانبین» و «جام عالمبین» نیز گفته میشود.جام جم در واژهنامههادر نظم و نثر پارسی بارها از جامی به نام جام جهاننما، جام کیخسرو، آیینه سلیمان، آیینهٔ سکندر، و غیره یاد کردهاند و فرهنگنویسان گفتهاند: جامی بوده است که احوال خیر و شر عالم از آن معلوم میشد. جام جم یا جام جمشید که ساخته فرزانگان بوده است. از هفت فلک در او معاینه و مشاهده کردی (شرفنامه منیری). پیاله جم و پیاله یا آئینه سلیمان و یا اسکندر که همه عالم در آن، بنا بر افسانه نموده میشد (ناظم الاطباء)فردوسی در شاهنامه در «داستان بیژن با منیژه» پس از تشریح زندانی شدن بیژن به امر افراسیاب در چاه و جستجوی گیو، پدر وی و مایوس شدن او، در عنوان «ديدن کیخسرو بیژن را در جام گیتینمای» چنین سروده است:چو نوروز خرم فراز آمدش بدان جام فرخ نیاز آمدشبیامد پر امیددل پهلوان ز بهر پسر، گوژگشته‚ نوانچو خسرو، رخ گیو پژمرده دید دلش را به درداندر، آزرده دیدبیامد، بپوشید رومی قبای بدان تا برد پیش یزدان ثنایخروشید پیش جهانآفرين به رخشنده بر، چند کرد آفرینز فریادرس زور و فریاد خواست وز اهریمن بدکنش داد خواستخرامان از آنجا بیامد به گاه به سر برنهاد آن کیانی کلاهپس آن جام بر کف نهاد و بدید در او هفت کشور همی بنگریدز کار و نشان سپهر بلند همه کرد پیدا، چه و چون و چندز ماهی به جام اندرون تا بره نگاریده پیکر بدو یکسرهچه کیوان‚ چه هرمز‚ چه بهرام و شير چه مهر و چه ماه و چه ناهید و تیرهمه بودنیها بدو اندرا بدیدی جهاندار افسونگرابه هر هفتکشور همی بنگرید که آيد ز بیژن نشانی پدیدسوی کشور گرگساران رسید به فرمان یزدان، مر اورا بدیدبدان چاه بسته به بند گران ز سختی همی مرگ جست اندر آن
بنابراین جام جهاننما در نظر مؤلفان «خداینامک» پهلوی که مبنای تألیف شاهنامه قرار گرفت، جامی بوده است که صورتهای نجومی و سیارات و هفت کشور (هفتاقلیم) زمین بر آن نقش شده بود و دارای نیرویی اسرارآمیز بوده است و هر واقعهای که در پهنه جهان اتفاق میافتاده، بر روی آن منعکس میشده است.برخی از واژهنامهها مانند (غیاث اللغات) خواستهاند بین کیخسرو و جمشید بر سر جام جهانبین پیوندی برقرار کنند و گفتهاند: مناسبت جام به جمشید، آن است که وی جام را ساخته است و کیخسرو جامی ساخته بود مشتمل بر خطوط هندسی، چنانچه از خطها ورقمها و دایرههای اصطرلابی، ارتفاع کواکب و غیره معلوم نمايند، همچنين از آن جام، حوادث روزگار را معلوم کرد، چنانچه در کتابهای تاریخی ضبط شده است. فرهنگنویسان گفتهاند: نام آینهای است که به جهت آگاهی از حال فرنگ، بر سر مناره اسکندریه نهاده بوده است و کشتیهای دریا از صد میل راه در آینه دیده میشده و آن مناره را اسکندر به دستیاری ارسطو بناکرده بود.در فرهنگ فارسی به انگلیسی «جانسن» آمده: جام جم يا جام جمشید؛ آئینهای که جهان رانمایش میداد و مجازا مناره، به خصوص منارهٔ اسکندریه را گفتهاند. برخی نیز آن را به کرهٔ جغرافیایی تعبیر کردهاند که نقشه کشورهای مختلف و کوهها و دریاها و رودها با فواصل معين بر آن ثبت بود.انتساب جام جهاننما به جمشیددر روایات داستانی ایران، جم یکی از بزرگترین پادشاهان سلسله پیشدادی است که جام جهاننما را بدو نسبت دادهاند. در شاهنامه اشارهای به انتساب جام به جمشید نيست ولی چون شهرت جم بیش از کیخسرو بوده است و ازسوی ديگر مسلمانان او را با سلیمان پیامبر بنیاسرائیل یکی دانستهاند، او را صاحب جام جهاننما میدانند و همچنين در روایات، پیدایش شراب را به جمشید نسبت دادهاند. انتساب «جام کیخسرو» به «جام جم» ظاهرأ در قرن ششم هجری پدید آمده است. محمود شبستری در «کنزالحقایق» چنین میسراید:یکی جمنام وقتی پادشا بود که جامی داشت کان گیتینما بودبه صنعت کرده بودندش چنان راست که پیدا میشد از وی هرچه میخواستهر آن نیک و بدی کاندر جهان بود در آن جام از صفای آن نشان بودچو وقتی تیره، جام از زنگ گشتی شه گیتی از آن دلتنگ گشتیبفرمودی که دانایان این فن بکردندی به علمش باز روشنچو روشن گشتی آن جام دلافزای بدیدی هرچه بودی در همهجای
جام سلیماندر داستانهای اسلامی، سلیمان و جمشید را باهم اشتباه گرفتهاند. ایرانیان، مرکز حکومت جمشید را کشور فارس میدانستهاند و آثار باقیمانده داریوش و خشایارشا و ديگر پادشاهان هخامنشی را درتخت جمشید، از آن جم دانستهاند چنانکه نام تخت جمشيد دال بر آن است. از سوی دیگر در نتیجه افسانههای مذهبی تشابه کامل بعضی احوال و اعمال منسوب به جمشید و سلیمان ماننداستخدام دیو و جن و اطاعت جن و انس از ایشان و سفر کردن درهوا، موجب اين توهم گرديده که جمشید و سلیمان یکی است، از این رو فارس را تختگاه سلیمان و پادشاهان فارس را قائممقام سلیمان و وارث ملک سلیمان خواندهاند و بر اساس همین تصور، جام جهاننما را به سلیمان نسبت دادهاند و حتی آرامگاه کورش را محل حضور مادر سليمان نامیدهاند.حافظ گوید:دلی که غیبنمای است و جام جم دارد ز خاتمی که دمی گم شود چه غم داردهمچو جم، جرعه ما کش که ز سِر دوجهان پرتو جام جهانبین دهدت آگاهی
عبدالرحمان جامی در منظومه سلامان و ابسال چنین سروده است:گفت از هرجا خبر جستند باز کس نبود آگاه زان پوشیده رازداشت شاه آئینه گیتینمای پرده ز اسرار همه گیتی گشایچون دل عارف، نبود از وی نهان هیچ حالی از بد و نیک جهانگفت کان آئینه افتادش نظر یافت از گمگشتگان خود خبرهر دو را عشرتکنان در بیشه دید از غم ایام، بیاندیشه دید
خاقانی از این جام، به نام «جام جم» و گاه «جام جمشید» یاد کرده است:عمر، جام جم است کایامش بشکند خرد، بس ببندد خوارخسرو جمشیدجام، سام تهمتنحسام خضر سکندرسپاه، شاه فریدونعلم
فخرالدین عراقی گويد:چون جام جهاننمای ساقی بنمود مرا لقای ساقیباشد که شود دل عراقی چون جام جهاننمای ساقی
تفسیر و تعبیر جام جمبدیهی است که خردمندان باریکبین وجود چنین جامی سحرآمیز را نمیتوانستند باور کنند، از اینجهت در پی تعبیر آن برآمدند. در کنزالحقایق شبستری آمده است: حکیمی گفت: آن جام آب بود. آب رود و دریا نخستین آینه بشر بود. لطافت آب و انعکاس چهره اشخاص و اشیاء در سطح آب موجب شد که علاوه بر نوشیدن آب، آن را به عنوان مظهر پاکی و شفافیت اجسام بکار برند. از سوی دیگر، تالس ملطی از حکمای یونان باستان و پیروان او آب را منشأ پیدایش جهان شناختهاند. بنابراین برخی آب را جام جهاننما دانستهاند که تمام اشکال جهانی به صورت استعداد در آن حضور دارند.منجم گفت: اصطرلاب بود آن و به معنی گرفتن و مفهوم ترکیبی آن تقدیر ستارگان است و آن آلتی است که برای مشاهده وضع ستارگان و تعیین ارتفاع آنها و تشخیص اوقات به کار میرفته است.دگر یک گفته بود: آئینهای راست چنان روشن که میدید آنچه میخواست.ازجمله موضوعهایی که جلب توجه مسلمانان کرده، آینه اسکندر است که در ادبیات ما نيز بسیار آمده است. حافظ گويد:آئینه سکندر جام جم است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
تعبیر عرفانیاين تعبیرات، ذوق لطیف عارفان حقیقتجوی ايرانی را اقناع نکرد. پس از جستجوی فراوان، عاقبت به حقیقتی پیبردند که به دلیل آشکار بودن بسیار، پنهان مانده بود. در کنزالحقایق شبستری آمده است:بسی گفتند هرنوعی از اینها نبود آن جام جم جز نفس داناچو نفس تیره روشن کرد انسان نماید اندر او آفاق یکسانچو انسان گشت اندر نفس کامل شود بر کل موجودات شاملز چرخ و انجم و از چار ارکان نموداری بود در نفس انسانحقيقت دان اگر چه آدم است او چو عارف شد به خود، جام جم است او
حافظ بارها بدین معنی اشارت کرده و به خصوص در غزلی دلپسند همان تعبیر شبستری را با بیانی لطیف آورده است:سالها دل طلب جام جم از ما میکرد وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکردگوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا میکردمشکل خويش بر پیر مغان بردم دوش کو به تاييد نظر، حل معما میکردگفتم: این جام جهانبین بتو کی داد حکيم گفت: آنروز که این گنبد مینا میکردبیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
به تعبیر دیگر، جهان خود «جام جم» است. ادیب پیشاوری گوید:جهان ای برادر چو جام جم است نماینده سیرت مردم است
جام جهاننما در افسانههای اروپاییجام فرنگی در زبانهای اروپایی «گرال» یا «سنگرآل» به جامی اطلاق میشود که گویند عیسی مسیح در آخرین شامی که با حواریون صرف کرد، آن را به دست گرفت. یکی از حواریون به نام «یوسف رامهای» خونی را که بر اثر ضربت دشمن به پهلوی وی جاری میشد، در آن جام ریخت. افسانههای مربوط به این جام اندکی پس از رواج مسیحیت بر سر زبانها افتاد و پیش از قرن دوازدهم میلادی نشانی از آن نیست. در همین قرن «روبر دو بورون» منظومهای در باره یوسف رامهای به نام «مرلین پرسوال» سرود و این افسانه مسیحی را با روایات قوم سلت و شام فصح را درهم آمیخت. گویند جام مزبور را به انگلستان بردند و قرنها در آن جا پنهان ماند تا عاقبت «پرسوال» قهرمان «گالی» آن را یافت. از این افسانه، بسیاری تقلید کردند و شاخ و برگهایی به آن افزودند. «ولفرام اشنباخ» شاعر آلمانی در منظومه حماسی خود به نام پارسیفال، جام مزبور را مرکز تخیلات عرفانی خود قرار داده است. ریچارد واگنر موسیقیدان قرن نوزدهم آلمان، نیز «جام گرال» را موضوع درام غنایی «پارسیفال» قرار داده است.
علاقه مندی ها (Bookmarks)