جدایی قفقاز از ایران
شاهد بر اين مدعا، روابط ايران و روسيه در عهد فتحعليشاه قاجار به عنوان بدترين دوران ايران است، زيرا دو دورة جنگ با روسيه واقع شد كه با شكست ايران پايان گرفت. اولين آن پس از ده سال جنگ در سال 1288 هـ ق مصادف با 1188 هـ . ش و مقارن با 1813 ميلادي به اتمام رسيد كه اين دوره از جنگ، به جنگ اول ايران و روس مشهور شده و در سه مرحله به اتمام رسيد كه مرحلة اول آن از سال 1218 هـ ق / 1178 هـ ش / 1803 م آغاز و تا امضاي «معاهدة تيلسيت» در سال 1222 هـ ق / 1182 هـ ش / 1807 م ادامه پيدا كرد و دومين مرحلة آن نيز از معاهدة تيليسيت تا انعقاد «پيمان بخارست» در سال 1277 هـ ق / 1187 هـ ش / 1812 م / ادامه داشته و مرحلة سوم آن از زمان پيمان بخارست شروع و تا انعقاد «معاهدة گلستان» در سال 1288 هـ ق / 1188 هـ ش / 1813 م به اتمام رسيد. و دومين آن در سال 1324 هـ ق / 1207 هـ ش / 1827 م / با عهدنامة تركمنچاي پايان يافت.
* قرارداد گلستان (تجزية بخشهايي از قفقاز):
با كشته شدن آقا محمدخان قاجار در يازدهم خرداد ماه 1176 خورشيدي (31 مه 1797 ميلادي)، آثار هرج و مرج در سرزمين پهناور ايران پيدا شد. اما در اثر تدبير و سياست صدر اعظم ابراهيمخان كلانتر، «خان بابا جهانباني» برادرزاده و وليعهد رسمي آقا محمدخان كه در آن زمان والي ايالت فارس بود، به تهران آمد و زمام امور را در دست گرفت. وي توانست در عرض چند ماه آثار شورش و طغيان را در سرزميني كه از بلنديهاي قفقاز تا خليجفارس و از خوارزم و فرارود تا «سند» را در بر ميگرفت، آرام سازد. سپس او نيز به شيوة آقا محمدخان در نوروز 1177 خورشيدي (20 مارس 1798 ميلادي)، به نام فتحعليشاه در تهران تاجگذاري كرد.
درست در همين زمان، «آراكليخان» حاكم گرجستان كه دل و جان به روسها سپرده بود و دم از جداسري ميزد، درگذشت و پسرش به نام «گرگينخان» به جاي او نشست. گرگينخان بر خلاف پدر، خود را مانند اسلافش تابع دولت ايران ميدانست و حاضر نشد كه از تزار روسيه پيروي كند. روسها كه از قتل آقا محمدخان تشجيع شده بودند، به تفليس يورش برده و گرگينخان و خانوادهاش را به «سنپترزبورگ» تبعيد كردند. آنان براي فريب مردم گرجستان، ژنرال سيسيانوف (Sissianov) را كه گرجينژاد بود، به فرمانداري آن ديار منصوب كردند. گرگينخان در زندان روسها و زير شكنجههاي توانفرسا در روز 28 سپتامبر 1800 ميلادي (ششم مهر ماه 1179 خورشيدي) با امضاي سندي، از امارت گرجستان به سود تزار چشمپوشي كرد. بدينسان، «پل اول» تزار روسيه، عنوان تزار گرجستان را نيز به ديگر عنوانهاي خود افزود. با انتشار سند مزبور، «اسكندرخان» برادر گرگينخان، اعلام كرد كه سند مزبور به زور از برادرش گرفته شده و اعتبار ندارد. در اين فرآيند، وي عليه سلطة روسها به پا خاست.
در اين زمان، پل اول امپراتور روس درگذشت و آلكساندر اول (1825- 1801 ميلادي / 1204- 1180 خورشيدي) بر جاي او تكيه زد. آلكساندر اول، سياست پرخاشگرانهتري را نسبت به ايران در پيش گرفت. وي مانند «كاترين»، به طور كامل از سياست گسترش و توسعة ارضي «پتر» پيروي ميكرد. در گام نخست، «تزار آلكساندر» نيروي مجهزي براي اشغال تفليس گسيل نمود. نيروهاي كمكي كه از تهران به ياري اسكندرخان فرستاده شده بود، به موقع به آوردگاه نرسيد و در نتيجه، ارتش كوچك اسكندرخان از روسها شكست خورد و تفليس دوباره به چنگ سپاهيان روس افتاد. به دنبال اين پيروزي، تزار در 21 شهريور ماه سال 1181 خورشيدي (12 سپتامبر 1802 ميلادي) طي فرماني گرجستان را به عنوان بخشي از خاك روسيه اعلام كرد. روسها پس از سلطة كامل بر گرجستان، چهرة واقعي خود را نشان دادند. آنها با شدت هر چه تمامتر دست به قتل و غارت مردم و نابودي سازمانهاي موجود گرجستان زدند. روسها، حتي گفتگو به زبان گرجي را در ملأ عام در سرزمين مزبور، قدغن كردند.
آلكساندر اول، پس از درهم كوبيدن همة هستههاي مقاومت در گرجستان، در دسامبر 1803 ميلادي (آذر ماه سال 1182 خورشيدي)، ژنرال سيسيانوف را مأمور يورش عمومي به ديگر سرزمينهاي ايرانينشين قفقاز كرد. روسها با سپاهي گران، قلب قفقاز، يعني شهر «گنجه» را نشانه گرفته بدينسان مرحلة نخست جنگهاي روس عليه ايران آغاز شد كه ده سال به درازا كشيد. روسها به دنبال نبردهاي شديد، شهر گنجه را تصرف كردند. در اين نبرد «جوادخان» فرماندار گنجه و مردم اين شهر به شدت ايستادگي كرده و سرانجام با كشته شدن جوادخان و مدافعان شهر، روسها شهر گنجه را اشغال كردند.
ايرانيان در برابر گستاخي روسها، به شدت واكنش نشان دادند. در بهمن ماه سال 1182 خورشيدي (ژانويه 1804 ميلادي)، ارتش عباسميرزا وليعهد، نيروهاي روسيه را در نزديكي «سه كليسا» (ايچميادزين)، به شدت در هم كوبيد. روسها به دنبال اين شكست، دست به محاصرة شهر و قلعه «ايروان» زدند. اما ارتش ايران و مردم شهر با دليري بسيار به مقاومت برخاستند، در نتيجه با وجود گلولهباران شديد، روسها موفق به گشودن ايروان نشدند. سرانجام به دنبال شكست و ناكامي در همة جبههها، ژنرال سيسيانوف در نوامبر 1804 ميلادي (آبان ماه 1183 خورشيدي)، دستور عقبنشيني صادر كرد.
در زمستان سال 1184 خورشيدي (فوريه 1805 ميلادي)، نيروي دريايي روسيه، مركب از دوازده كشتي جنگي و چند ناو تداركاتي به فرماندهي ژنرال شفت (Sheft) در بندرانزلي نيرو پياده كرد. روسها تا شهر «پير بازار» پيش آمدند. اما در آنجا، از نيروهاي «ميرزاموسي منجمباشي» حاكم گيلان به سختي شكست خوردند. در اين فرآيند، ژنرال «شفت» با تحمل تلفات سنگين و از دست دادن چند فروند كشتي جنگي، راه فرار در پيش گرفت. يك سال بعد (دي ماه 1184 خورشيدي ـ ژانويه 1806 ميلادي) روسها با تجديد نيرو، به شهر بادكوبه (باكو) هجوم آوردند. اما، سيسيانوف خيلي زود دريافت كه با وجود برخورداري از لشگر انبوه و تازهنفس، توان گشودن قلعه و شهر «بادكوبه» را ندارد. از اين رو، راه تزوير و نيرنگ در پيش گرفت. وي بر آن بود كه در اثر ايجاد درگيري، همراهانش «حسينقليخان» را به قتل رسانند اما «ابراهيمخان» پسرعموي حسينقليخان، به روسها پيشدستي كرد و سوء قصدكنان را هدف قرار داد. در اين معركه سيسيانوف كشته شد. به دستور حسينقليخان، سر مردي كه در خونريزي شهرة آفاق بود و صدها ايراني را به قتل رسانده بود به تهران فرستاده شد. اين واقعه روز 10 بهمن ماه 1184 خورشيدي (30 ژانويه 1806 ميلادي)، رخ داد.
به دنبال كشته شدن ژنرال سيسيانوف، نيروهاي روس پا به فرار گذاشتند. مردم قفقاز به انتقام خون شهيدان، همه جا راه بر آنان بستند و تلفات سنگيني بر باقيماندة نيروهاي سيسيانوف وارد كردند. به طوري كه تنها اندكي از آنان توانستند خود را به روسيه برسانند. به دنبال كشته شدن سيسيانوف، فرماندهي جبهة قفقاز به ژنرال گودوويچ (Godovich) واگذار گرديد. اما در اين دوره هم روسها نتوانستند موفقيتي به دست آورند. در اين ميان، آن دسته از مردم قفقاز كه ميهن خود را در اشغال بيگانه ميديدند، عليه نيروهاي اشغالگر روس قيام كردند. دولت ايران از آغاز نبرد با روسها به دنبال متحداني ميگشت. پيروزيهاي بزرگ ناپلئون، ايران را متوجه فرانسه كرد. فتحعليشاه، «ميرزا محمدرضاخان قزويني» را با هديههايي گرانبها كه به يك كرور (نيم ميليون) تومان بالغ ميشد روانة ديدار ناپلئون كرد. به دنبال چند گفتگو، سرانجام در روز سيزدهم ارديبهشت ماه سال 1186 خورشيدي (4 مه 1807 ميلادي) پيماني ميان نمايندگان دولت ايران و ناپلئون امپراتور فرانسه در اردوگاه فينكناشتاين (Finkenstein) به امضا رسيد. به دنبال اين قرارداد، ناپلئون ژنرال «گاردان» را به سرپرستي هيأتي از نظاميان فرانسوي، به ايران گسيل كرد. گر چه گاردان مأموريت داشت كه ارتش ايران را به سبك نوين آموزش دهد، اما در حقيقت موظف بود كه بهترين راه حملة فرانسه به هندوستان و زمان حمله را تعيين كند.
دو ماه بعد، يعني در روز 7 ژوئيه 1807 / 15 تير ماه 1186 خورشيدي، ناپلئون در تيليسيت (Tilisit) با روسها صلح كرد. بدينسان، ارتش تزار كه پس از امضاي پيمان صلح با فرانسه، از جبهة اروپا آزاد شده بود، به جبهة قفقاز گسيل شد تا جنگ عليه ايران را با شدت بيشتري پي گيرد. دولت عثماني نيز كه به پشتگرمي فرانسويان در دسامبر 1806 (آذر ماه 1185 خورشيدي) به دولت روسيه اعلام جنگ داده بود، در وضعي بدتر از ايران قرار داشت. از اين روي، عثمانيها رو به ايرانيان آوردند. بر پاية گفتگوهاي به عمل آمده، قرار شد كه دو كشور، همزمان ارتش روسيه را در قفقاز مورد حمله قرار دهند. «عباسميرزا» و «يوسفپاشا»، هر يك در رأس يك نيروي بيست هزار نفري به سوي دشت «آرپاچاي» حركت كردند تا همزمان به نيروهاي روسيه در گرجستان حمله كنند. اما ژنرال گودوويچ پيشدستي كرد و شكست سختي به عثمانيها وارد كرد.
به دنبال اين شكست، حكومت عثماني بدون اين كه نظر متفق خود يعني ايران را استفسار كند، در ششم سپتامبر 1807 (14 شهريور ماه 1186 خورشيدي)، پيمان متاركه جنگ با روسيه را امضا كرد. به دنبال خيانت فرانسويان و عثمانيها و در اين فرآيند، بينتيجه ماندن اتحاد برابر روسيه، دولت ايران روز 28 اسفند ماه 1187 خورشيدي (19 مارس 1809 ميلادي)، ناچار با دولت انگلستان پيمان بست. بر پاية اين پيمان، دولت ايران پذيرفت كه به سپاهيان هيچ كشوري اجازة عبور از خاك ايران را به سوي هندوستان ندهد. در برابر دولت انگلستان متعهد شد كه اتحاد هميشگي با ايران داشته و در صورت حملة يكي از كشورهاي اروپايي به ايران، كمكهاي لازم نظامي را در اختيار ايران قرار دهد. همچنين دولت انگلستان حاكميت ايران را بر خليجفارس به رسميت شناخت و تعهد كرد كه هر گاه دولت ايران لازم بداند، ناوگان جنگي خود را در اختيار دولت ايران قرار دهد و كشتيهاي مزبور، تنها از نقاطي كه ايران اجازه ميدهد، حق عبور داشته باشند. از اين قرارداد، به عنوان قرارداد مجمل (مفصل) نام برده ميشود. در 16 ژوئية 1812 (25 تير ماه سال 1191 خورشيدي)، دولت بريتانيا بدون توجه به قرارداد خود با دولت ايران با امپراتوري روس عليه فرانسه (ناپلئون) متحد گرديد و روسها از اين فرصت استفاده كرده سرانجام در سال 1192 خورشيدي (1813 ميلادي)، ارتش تزار بخشهاي ديگري از «تالش» را اشغال كرد. دولت ايران بر پاية قرارداد مفصل از دولت انگليس تقاضاي كمك كرد. اما دولت بريتانيا كه با امپراتوري روسيه در برابر ناپلئون متحد شده بود، حاضر نبود عليه روسيه ياري كند. «دولت انگليس ميخواست بين ايران و روسيه اگر موقتاً هم باشد تا تعيين تكليف دولت فرانسه، صلح برقرار بماند. زيرا در غير اين صورت روسيه نميتوانست تمام توجه خود را معطوف اروپا كند». «سرگوراوزلي» سفير دولت بريتانيا در تهران، ايران را براي پذيرش صلح با روسيه، زير فشار قرار داد. حتي دولت بريتانيا براي ترغيب فتحعليشاه به صلح، وعده داد كه با وساطت سرگوراوزلي، دولت روسيه ايلات از دست رفته را پس خواهد داد. سرانجام به دنبال نزديك به ده سال جنگ كه در بيشتر ساليان نبرد، پيروزي با ايرانيان بود، با اولين شكست مهمي كه در جبهة «اصلاندوز» بر ارتش وليعهد (عباسميرزا) وارد آمد، دولت ايران كه برابر روسيه به كلي تنها مانده بود، زير فشار سياسي انگلستان مجبور به قبول عهدنامة صلح شد.
گفتگوهاي صلح، با وساطت سفير انگليس، چند ماه به درازا كشيد و سرانجام در روز بيستم مهر ماه 1192 خورشيدي (12 اكتبر 1813 ميلادي)، عهدنامة ننگين گلستان به ايران تحميل گرديد. به موجب اين عهدنامة تحميلي سرزمينهاي زير از ايران متنزع شد: ايالت قرهباغ (كوراباغ) گنجه، خاناتشكي، شيروان، قبه، دربند، بادكوبه، تمامي سرزمين داغستان و گرجستان، محال شورهگل، آچوقباشي، گروزي، منگريل، آبخاز و آن بخش از سرزمين تالش كه به هنگام امضاي عهدنامة مزبور در اشغال ارتش روسيه بود. از سوي ديگر، بر پاية اين قرارداد تحميلي، حاكميت بلامنازع دولت ايران بر درياي مازندران نيز خدشهدار گرديد.
* قرارداد تركمنچاي (تجزية سرتاسر قفقاز):
دولت وقت ايران با وجود تحمل شكست برابر روسها و پذيرش عهدنامة گلستان و بياعتنايي بيگانگان به اتحادهاي نظامي، اتكاء به نفس را از دست نداده و احساس ميكرد هنوز به آن اندازه نيرومند است كه بتواند شكستها را جبران كند. از اين روي، فتحعليشاه در ارديبهشت 1193 خورشيدي (مه 1814)، «ميرزا ابوالحسنخان شيرازي» را به بهانة مبادلة اسناد قرارداد گلستان با هديههاي گران به سنپترزبورگ فرستاد. ميرزا ابوالحسنخان شيرازي وظيفه داشت كه تزار را به استرداد سرزمينهاي اشغالي وادار كند. در اين بين سفر وي، مصادف شد با سفر تزار روسيه، همراه ارتش متحدين به پاريس و اقامت چند ماهه در آن شهر. از اين روي، ميرزا ابوالحسنخان، مجبور شد چند ماهي در انتظار تزار بماند. تزار پس از بازگشت در بيستم دسامبر 1814 (29 آذر ماه 1193 خورشيدي) در حالي كه هنوز غرق در پيروزي و غرور بود، سفير ايران را به حضور پذيرفت. تزار با بياعتنايي تقاضاي ميرزا ابوالحسنخان را در مورد استرداد سرزمينهاي اشغالي رد كرد. چند ماه بعد يعني در مارس 1815 (اواخر اسفند ماه 1193 خورشيدي) ناپلئون از جزيرة «الب» گريخت و به پاريس بازگشت، در اين فرآيند، تزار و مقامهاي روس، لحن سخن گفتن را با سفير ايران تغيير دادند و حتي تزار، زباني قول داد كه بخشي از سرزمينهاي اشغالي ايران در قفقاز را پس دهد. اما، يكسد روز بعد، يعني روز 18 ژوئن 1815 (27 خرداد ماه 1193 خورشيدي)، ناپلئون در دشت واترلو (Waterloo) شكست خورد و تسليم گرديد. در اين فرآيند، طرز سخن گفتن روسها نيز عوض شد. از اين روي، ناگزير ميرزا ابوالحسنخان با دست خالي به تهران بازگشت.
دولت روسيه در ژوئن 1817 (خرداد 1196 خورشيدي)، ژنرال يرمولوف (Alexander Yermolov) فرماندة كل نيروهاي روسيه در قفقاز را به تهران فرستاد و پيشنهاد اتحاد عليه عثماني را نمود. تزار در پي آن بود تا در اثر شكست عثماني در جنگ، بخشي از سرزمينهاي حكومت مزبور نصيب ايران شود و در نتيجه ايرانيان سرزمين قفقاز را فراموش كنند. اما، فتحعليشاه كه به شدت از روسها ناراحت بود، اين پيشنهاد را نپذيرفت. افزون بر آن، سفير روسيه تقاضا كرد تا به نيروهاي آن دولت اجازه داده شود كه با گذر از خاك ايران، ازبكان «خيوه» را سركوب كنند. همچنين آنان اجازه يابند تا در شهر رشت نمايندگي بازرگاني بر پا كرده و معلمين روسي، ارتش ايران را تعليم دهند. در پاسخ، فتحعليشاه مسألة استرداد مناطق شمالي قفقاز را پيش كشيد و گفت تا وقتي اراضي مزبور پس داده نشوند، با هيچ يك از تقاضاها موافقت نخواهد كرد. بدينسان ژنرال يرمولوف بدون اخذ نتيجه، تهران را ترك كرد. با رفتن ژنرال يرمولوف، دولت ايران، محبعليخان ساوجي (ساوهاي) را به نزد سلطان عثماني فرستاد. «محبعليخان» مأمور بود مفاد پيشنهاد روسها و پاسخ ايران را به آگاهي سلطان عثماني رسانيده و پيشنهاد كند كه در صورت تجاوز دولت روس به هر يك از دو كشور، به اتفاق عليه روسها وارد جنگ شوند. اما سلطان عثماني، سخت گرفتار شورش سپاهيان «ينيچري» بود و در نتيجه نتوانست خواست دربار ايران را مورد بررسي قرار دهد. ژنرال يرمولف كه در سفر خود با ناكامي روبرو شده بود، با گزارشهاي دروغ و پراكندن شايعات ناصواب، بيش از پيش دشمني دربار روسيه را عليه ايران برانگيخت. در اين فرآيند، در شانزدهم ژانويه 1818 (26 دي ماه 1196 خورشيدي)، تزار روس بيانيهاي خطاب به مردم قفقاز صادر كرد و اعلام نمود كه عهدنامة گلستان امنيت مرزهاي امپراتوري را در اين منطقه تأمين نموده و يك پيمان قطعي به شمار ميرود.
دولت ايران، براي دفع فتنة روسها به دنبال متحداني ميگشت. از اين روي فتحعليشاه، ميرزا ابوالحسنخان شيرازي را به كشورهاي اروپايي فرستاد تا با برشمردن جنايات روسيه، حقانيت ايران را به اثبات رساند. وي نزديك به نه ماه، يعني از پاييز سال 1197 خورشيدي تا پايان بهار سال بعد (پاييز 1818 تا نيمة اول سال 1819 ميلادي)، با سلطان عثماني، امپراتور اتريش، امپراتور فرانسه، نايبالسلطنه بريتانيا ديدار كرد اما بيشتر كشورهاي اروپايي با روسيه متحد بودند.
هنگام امضاي قرارداد گلستان، روسها به عمد از تعيين قطعي مرزهاي ايالت تالش طفره رفتند. نمايندگان دولت انگليس نيز كه واسطة پيمان مزبور بودند، با اين موضوع موافقت داشتند. همين امر موجب جنگهاي دوم ايران و روس و تحميل عهدنامة تركمنچاي به دولت ايران گرديد. در دسامبر 1817 (آذر ماه 1196 خورشيدي)، ژنرال يرمولف، فرماندة كل نيروهاي روس در قفقاز، نمايندهاي براي حل اختلافهاي مرزي به تهران فرستاد. در اين راستا، يك گروه كاري براي حل اختلافها تشكيل گرديد. اما در اثر نخوت و لجاجت روسها، گروه كاري مزبور راه به جايي نبرد. پس از بازگشت نمايندة يرمولف، عباسميرزا، نمايندهاي نزد يرمولف فرستاد و از وي خواست تا چند نقطة مرزي را كه مورد اختلاف بود، به صورت دوستانه به ايران واگذار كند. اما يرمولف، نمايندة عباسميرزا را به حضور نپذيرفت و او را دست خالي روانة تبريز كرد. از اين تاريخ تا آغاز جنگهاي دوم ايران و روس، نامههاي زيادي ميان عباسميرزا و ژنرال يرمولف رد و بدل شد. اما تلاشهاي مزبور سرانجامي نداشت. در اين ميان، با توجه به درگيريهاي ايران و عثماني (1202 ـ 1200 خورشيدي / 23 ـ 1821 ميلادي) ژنرال يرمولف بر گستاخي خود افزود و چند قسمت از خاك ايران را در «بالغلو» و «گوگچاي» متصرف شد. از اين روي، عباسميرزا، «فتحعليخان رشتي» حاكم تبريز را به تفليس فرستاد تا با ژنرال يرمولف دربارة تجاوز اخير و تعيين قطعي مرزهاي دو كشور گفتگو كند. فتحعليخان در هشتم فروردين ماه 1204 خورشيدي (28 مارس 1825)، موافقتنامهاي با يرمولف امضا كرد. اما از آنجا كه موافقتنامة مزبور، مغاير با منافع ايران بود، عباسميرزا آن را نپذيرفت. با رد موافقتنامة مزبور، يرمولف بخشهاي ديگري از منطقه «گوگچاي» را متصرف شد.
فتحعليشاه در آبان 1204 خورشيدي (نوامبر 1825)، «ميرزا صادقخان مروزي» را مأمور كرد كه در معيت سفير روسيه در ايران به تفليس رفته و پيرامون مسايل جاري و افزايش مداخلات روسها، با ژنرال يرمولف گفتگو كند. اما ورود ميرزا صادقخان مروزي (مروي) به تفليس، با مرگ «آلكساندر اول» امپراتور روس (اول دسامبر 1825 ميلادي / 10 آذر ماه 1204 خورشيدي) همزمان گرديد. از اين روي، وي نتوانست گفتگوهاي لازم را به عمل آورد و ناچار به تهران بازگشت.
در اواخر سال 1204 خورشيدي / مارس 1826 دولت روسيه «منچي كُف» (Menchikov) را به عنوان سفير فوقالعاده به تهران فرستاد تا نشستن «نيكلاي اول» به تخت سلطنت كشور مزبور را به آگاهي دولت ايران برساند. هنگام ورود وي به تهران، سيزده سال از اشغال بخشهاي بزرگي از قفقاز و تحميل قرارداد گلستان به ايران ميگذشت. در اين ميان، روسها، پي در پي بر اعمال وحشيانة خود ميافزودند. مردم سرزمينهاي اشغالي كه از جور و ستم روسها به جان آمده بودند، دسته دسته براي دادخواهي راهي تبريز و تهران ميشدند. سرداراني كه ريشه در قفقاز داشتند براي آزادي سرزمينهاي پدري از يوغ بيگانه، بيتابي كرده و بر فشار به دربار براي بازگرداندن قفقاز ميافزودند. از سوي ديگر، افزون بر جريحهدار شدن احساسات ملي، احساسات مذهبي ايرانيان نيز در اثر شنيدن رفتار روسها با مردم مسلمان قفقاز، برانگيخته شده بود. در اين ميان، خشونت رفتار و گفتار «منچيكف» فرستادة روسها در برخورد با بلندپايگان ايران، باعث شعلهور شدن دوبارة آتش جنگ گرديد.
روز چهارم تير ماه 1205 خورشيدي (25 ژوئن 1826 ميلادي)، ارتش وليعهد، منطقههاي اشغالي تالش و شهر «لنكران» را آزاد كرد. همزمان به اشغال مناطق گوگچاي و بالغلو پايان داده شد و قلعة «شيشه» به محاصره درآمد. مردم شهر «گنجه» كه براي چنين روزي لحظهشماري ميكردند، با قيام همگاني، پادگان روسها را اشغال و گنجه را آزاد كردند. خيزش مردمي، به همة نقاط قفقاز دامن كشيد. داغستانيها، روسها را از مناطق خود بيرون كردند و گرجيان نيز روسها را از تفليس راندند. بدينسان، در زماني كمتر از سه هفته، همة مناطق اشغالي آزاد و روسها كمابيش به پشت مرزهاي خود عقب رانده شدند. فتحعليشاه كه در موقعيت خوبي قرار گرفته بود، براي بهرهبرداري از اين پيروزي در پي آن برآمد كه با روسها آشتي كرده و آنها را به پذيرش رسمي مرزهاي ايران در قفقاز وادار كند. از اين روي، «ميرزا داودخان ارمني» را به عنوان سفير فوقالعاده، به سنپترزبورگ فرستاد. اما ژنرال يرمولف، از عبور ميرزا داودخان، به خاك روسيه جلوگيري كرد. در نتيجه، وي مجبور شد از راه عثماني و لهستان به سوي محل مأموريت خود روانه شود. داودخان در استانبول از سفير امپراتوري اتريش درخواست ميانجيگري كرد. ميرزا داودخان ارمني به، وسيلة سفير مزبور نامهاي براي مترنيخ (Metternich) صدر اعظم اتريش فرستاد، اما پاسخي دريافت نكرد. از اين روي، داودخان كه در ضمن حامل نامة عباسميرزا برادر تزار و نايبالسلطنة روسيه هم بود، ناچار عازم لهستان شد. اما روسها كه خود را براي جنگ آماده ميكردند از ورود ميرزا داودخان به خاك روسيه، جلوگيري كردند.
روسها از تأخير عباسميرزا در تصرف قلعة «شيشه»، بهره جسته و با تجهيز يك نيروي پنجاه هزار نفري، دوباره به قفقاز يورش آوردند. بنا به دلايلي كه هنوز از سوي تاريخنگاران روشن نشده است، در اين مرحله عباسميرزا دلبستگي به جنگ از خود نشان نميداد و به جاي آنكه با تصرف قلعه «شيشه» كه نيرومندترين دژ جنگي قفقاز بود، ارتش ايران را از يورش احتمالي روسها در امان دارد و همزمان با ايجاد استحكامات و تجهيز هر چه بيشتر عشاير و حفظ روحية خيزش و قيام در ميان مردم قفقاز، آمادگي رزمي را براي رويارويي با تجاوز روسها افزايش دهد، دست روي دست گذارد تا روسها با تجديد قوا، دوباره قفقاز را تصرف كنند. روسها، «دربند» و «گن» را اشغال كردند و مدافعين قلعة «شيشه» هم كه از رسيدن نيروهاي روسيه جان تازهاي يافته بودند، به نيروهاي وليعهد يورش آورده و تلفات سنگيني بر آن وارد كردند. فتحعليشاه كه از شكست ناگهاني ارتش وليعهد سخت مضطرب شده بود، ميرزا محمدعليخان شيرازي را روانة قفقاز كرد. در همين زمان، يك ستون پنج هزار نفري از سپاهيان روس از رود ارس گذشته و به سوي تبريز به حركت درآمدند. اما در اولين برخورد با نيروهاي عشاير، به سختي شكست خورده و در زمستان سال 1205 خورشيدي (ژانويه 1827)، به شمال رود ارس عقب نشستند.
از سوي ديگر، گفتگوهاي ميرزا محمدعليخان شيرازي با يرمولف و ژنرال دبيچ (Debytch) نمايندة ويژة تزار، در اثر زيادهخواهي روسها به جايي نرسيد و در نتيجه سفير ايران به ناچار از محل مأموريت خود بازگشت. در آغاز بهار سال 1206 خورشيدي (1827 ميلادي)، تزار روسيه يرمولف را بركنار و فرماندهي جبهههاي قفقاز را به ژنرال پاسكوويچ (Paskovich) واگذار كرد و نيروهاي كمكي زيادي هم در اختيار وي قرار داد. پاسكوويچ در اولين اقدام خود شهر ايروان را محاصره كرد. برابر اين اقدام روسها، عباسميرزا در خرداد ماه 1206 خورشيدي (ژوئيه 1827)، در رأس يك سپاه بيست و پنج هزار نفري، آمادة جنگ شد. اما، چنانچه گفته شد، عباسميرزا ديگر دل به جنگ نميداد و مايل بود هر چه زودتر به اين جنگها پايان دهد.
ارتش ايران در نزديكي سه كليسا (ايچميادزين) و نيز در حوالي شهر نخجوان، سپاهيان روس را در هم كوبيدند. اما عباسميرزا، مايل به بهرهگيري كامل از فرآيند اين پيروزيها نبود و نخواست از موقعيت استفاده كرده و قواي پاسكوويچ را به طور كامل متلاشي كند. روسها از شكست حتمي رهايي يافته بودند، با تجديد قوا دست به حمله زده و در 22 مهر ماه 1206 خورشيدي (15 اكتبر 1827)، پس از هشت روز جنگ خونين، ايروان را اشغال كردند. سپس روسها، بدون اينكه با مقاومتي روبرو شوند با يك نيروي اندك از رود ارس گذشتند و روز بعد از سقوط ايروان (اول آبان ماه 1206 / 24 اكتبر 1827) روسها شهر تبريز را نيز به اشغال خود درآوردند. يك هفته بعد پاسكوويچ وارد شهر تبريز شده و شروع به قتل عام مردم شهر كرد. در اين بين عباسميرزا، نمايندگاني نزد پاسكوويچ فرستاد و تقاضاي متاركة جنگ كرد. در گفتگوهايي كه به عمل آمد، روسها شرط ترك مخاصمه را واگذاري همة سرزمينهاي آن سوي ارس و نيز پرداخت پانزده كرور تومان غرامت دادند. فتحعليشاه كه از تغيير حالت وليعهد و روسها، سخت برآشفته بود، بدون آگاهي عباسميرزا دستور جمعآوري سپاه داد و در زمستان سال 1206 خورشيدي (1828 ميلادي) با وجود شرايط سختجوّي، به سوي قزوين حركت كرد. در اين لحظه، بار ديگر انگليسها وارد صحنه شدند. دولت انگلستان در پي آن بود كه ايران را تضعيف كند تا نتواند خطر جدي براي هندوستان به حساب آيد و همچنين در اثر شكست از روسها، تنها به دولت بريتانيا متكي گردد. انگليسها، با نيرنگ، تطميع و تهديد اطرافيان فتحعليشاه و بيميلي وليعهد به ادامة جنگ، وي را از ميان راه مجبور به بازگشت كرده و عهدنامة تركمنچاي را بر ايران تحميل كردند.
بدينسان، روز اول اسفند ماه 1206 خورشيدي (5 شعبان 1243 قمري ـ 21 فوريه 1828 ميلادي)، در قرية تركمنچاي قرارداد صلح بسته شد. باعث شگفتي و افسوس است كه بنا به شواهد تاريخي، عباسميرزا در انعقاد قرارداد و واگذاري همة سرزمين قفقاز به روسها، عجله داشت و تنها بر سر ميزان غرامت، به چانهزني پرداخت. در حالي كه حتي در آن شرايط نيز امكان بازپسگيري بخشهايي از قفقاز، در برابر قبول قطعي عهدنامة گلستان وجود داشت. بر پاية قرارداد مزبور، ايالتهاي ايروان، نخجوان و بخش ديگري از تالش به روسها واگذار گرديد. از سوي ديگر قضاوت كنسولي (كاپيتولاسيون) بر ايران تحميل شد. و حاكميت و مالكيت ايران بر درياي مازندران، كمرنگتر شد. در نتيجه، افزون بر پرداخت ده كرور غرامت جنگ، رود ارس مرز ميان دو كشور قرار گرفت.
علاقه مندی ها (Bookmarks)