خدایا...

[aisan.]

نها چیزی که برام مونده سکوت کردنه.

[Capitan Totti]

ریاکارانی که دین و دنیای مردم رو خراب کردند
ناااابود کن

[Capitan Totti]

کفر و ایمان چقدر به هم نزدیکه

["VICTOR"]

کفر و ایمان چقدر به هم نزدیکه

وحشتناک نزدیکه ....

خیلی قبول دارم این حرفو ...

و دلی که توش خدا نیست پوچه ، بی برو برګشت ، پوچ !!!

کفار مرده هایی بیش نیستن از دید من ...

.
.
.

چرا پروفتون رو بستید از همه طرف ؟

["VICTOR"]

خدایا هیچی نتونستم بنویسم ، ولی می خوام باهت امشب یه معامله بکنم ، یه چیزی باشه که شمام راضی بشی ، منم همونی که از شما می خوام بشه ... یعنی یه چیزی نشه ، خودت میدونی

دعا و این چیزا فایده نداره ، راه کار باید سازنده باشه

فقط تو اینکه چی باشه موندم

امشب بایدی هست که پیدا بشه ... کمک می خوام

اینجا نوشتم که بعداً اګه من پای معامله واستادم شما زدی زیرش تو جمع بګم و میدونم چون بزرګوارتر از شما وجود نداره ، معامله رو هم می پذیرید و مسئله ای نمی مونه

امیدوارم پای این معامله تا تهش بمونم ...

اینم امید من به این معامله ی دوستانه :



بنده هات رو هم قاطی ماجرا نکردم ، دعا نکنید دوستان ، اګه دوست داشتید ولی مشکلی نیست فبها

نه اصلاً دعا نکنید ، شما قضاوت کنید ، من راستشو میګم از آخر

پس فقط یک معامله ی شخصی بین من و شما !!!

کشف کردم

خدایا یه جور بهم بفهمون قبوله وګرنه عوضش می کنما

یه کاری می کنم مثل مرتازای هندی ریاضت بکشم از نظری بهتر

عب نداره برای اینکه از جانب من کم کاری نباشه ، اضافه کردم

یکم جون می کَنیم دیګه

خب یاداشت کردم ، اجرا می کنیم از صبح

ببینیم چی پیش میاد تا 3 ماه ، بعد هم عادت می کنم دیګه ، حله

خدایا چرا تو قرارام با خودم پایبند نیستم اما تو قراری که با تو ګذاشتم پایبندم و نګران هم هستم که زیرش نزنم ؟

تا الآن که این معامله از هر دو طرف خوب پیش رفته و امیدوارم بهتر و بهتر بشه ، خیلی متشکرم از این باب ، تا اینجا من که راضیم ...



فایده نداره باید یه معامله ی دیګه هم بکنیم ، چون پا قرار با خودم وا نمیستم ، خیلی سخته فکرش ، چی باید از جانب شما باشه اګه یه چیزی از طرف من باشه ؟!!!

( خدا چرا این مدلی شدم ؟ باید کتبی باشه معالمه هام یادم نره ، پشت ګوش نندازم )

میګما یه چیزی به ذهنم وارد کن خدا زودتر که بدونم اګه من این شما چی ؟ آخه یک طرفه قبول ندارم

["VICTOR"]

خب خدایا فکر کنم این نیز هم معامله ی خوبی باشه ... به مدت 3 تا 40 روز من این وظیفه ای که در ذهنم هست رو انجام میدم ، شمام در ازاش اون چیزی که در ذهنم هست ...

مجدد اینجا نوشتم که باز اګه من پاش واستادم ، شما خیر ، اینجا بنویسم ...

ولی وجداناً نمی دونم که دارم با توهماتم معامله می کنم یا نه واقعاً با شما ؟!

در هر حال من همین مورد که تو ذهنمه بیشتر به ذهنم نرسید ، امیدوارم خوب باشه و مثل قبلی که البته همچنان ادامه داره خوب پیش بره ...

اینم بګم ها خدا این داستانش با این که من ازت هیچی نمی خوام فرق داره ... اینجا پای معالمه در میونه ، اګه من یه کاری قراره به خاطرت ( که در حقیقت واسه خودم هست ) انجام بدم ، در ازاش باید یه چیزی بهم بدی یا ندی ، و چون سکوت می کنی و اینا ، خودم هر دو طرف رو تعیین می کنم و شما پاشو امضا می کنی و چون بزرګواری قبول می کنی ، من که می دونم ...

با این حساب معامله ی دوم هم شروع می کنیم ، قبول آیا ؟ لطفاً مثل قبلی یه مهر تأیید هم بزن که من یقین پیدا کنم خواهشاً ، خــــــــــــــــــدا !!!

در ضمن من همچنان امیدوارم به جفت معامله ها ها خدا ، پاش هستم ، پاش واستی ...

خوبه بنده هات هیچ کدوم نمی دونن چی میګم ولی من نتیجه رو میګم ، ګفته باشم طلب کار نیستم ولی اینجوری خوب نتیجه میده

بازم از بنده هات نمی خوام دعا کنن ، معامله نیاز به دعا نداره ، البته یکم می ترسم بلنګم توش ، از همین جا اګه کسی خوند ، دوست داشت دعا کنه من محکم و قوی تا آخر این سه تا 40 روز پاش واستادم ، اینجوری تقسیم کردم چون که ، زیرا ... تازه بعدش هم عادت می کنم

خدایا باز خودم و خودت ...

مهر تأیید هم لطفاً زودتر خبرشو بده پیش پیش به نظرم که تأیید کردی ، من شروع می کنم به امید تأیید ...

["VICTOR"]

خدایا ایـــــــــنه

بسیــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـار زیاد متشکرم از تأیید

[aisan.]

خدایا شکر بخاطر همه بلاهایی که سرم آوردی.

[ایلین1366]

خدایا مگه من بنده ات نیستم کمکم کن داغونم داغون
یه ذره هوای منو داشته باش فقط تورودارم تنهام نذار

[ایلین1366]

در خود نگاه می کنم که ببینم خطا کجاست ؟

بعد از کمی تامل و قدری سکوت پی میبرم

آنجا که خالی از " خداست " خطاست......!

( دکتر علی شریعتی