45 سال طهران نشينى



پس از فروپاشى دروازه‌ها و خندق شهر در سال‌هاى نخست قرن حاضر، تا اواخر سال 1340 هـ .ش كه شهر تهران داراى طرح توسعه جامع شهرى شد (و بر اساس آن محدوده قانونى و خدماتى شهر مشخص شد)، يعنى در طول 4 دهه اول اين قرن، برنامه‌هاى نوسازى و توسعه معابر، زيرساخت‌ها و خدمات شهرى كه به ويژه در منطقه شمال شهر متمركز بود، عامل عمده افزايش تفاوت قيمت زمين بين شمال و جنوب شهر و تشكيل فضاها و محله‌هاى متمايز بود.

طى اين دوره محله‌هاى مهاجرنشين و كارگرى به طور عمده در منطقه جنوبى شهر و نزديك به مركز قديم آن توسعه يافت، در نتيجه رشد تمايزهاى اجتماعى و نوسازى و عمران بخشى از شهر، الگوى سكونت ايلياتى – شهرى كه براساس آن ارباب‌ها با وابستگان و رعاياى خود در يك محله شهر سكونت مي‌كردند و در هر محله شهر، صاحب‌منصب يا مالك بزرگى سكونت داشت، تغيير كرد. ميانگين رشد جمعيت شهر تهران در فاصله سال‌هاى 1335-1300 كه جمعيت شهر از حدود 210هزار نفر به 1584هزار نفر رسيد، حدود 9/5درصد در سال بود كه با توجه به اطلاعات در دسترس از رشد طبيعى جمعيت كشور بسيار بيشتر بود. حدود دوسوم اين رشد، ناشى از مهاجرت بود. مهاجران از گروه‌هاى مختلف اجتماعى و قومى براى كار و فعاليت از شهرستان‌ها به تهران مهاجرت مي‌كردند و متناسب با توان محدود اقتصادى خود در محله‌هاى جنوبى شهر، به ويژه در محله‌هاى قديمي‌تر اسكان مي‌يافتند. طى سال‌هاى حكومت رضا شاه و حتى دو دهه بعد از آن ميزان رشد جمعيت شهرى در ايران بيش از 4درصد بوده و نسبت شهرنشينى از 11درصد به 27درصد در سال 1335 رسيده است.

طى اين دوره به رغم گسترش شبكه شهرى كشور، شهر تهران همواره داراى رشد بالاى 5درصد و بيش از 2 برابر رشد طبيعى جمعيت خود بوده است. تغيير نقش تهران از پايتخت در دوره قاجار به كانون عمده صنعتى كشور در دوره رضا شاه كه توام با استقرار 26درصد از 182 كارخانه بزرگ جديد كشور در اين شهر بود، جهش جمعيتى عظيمى را در تهران موجب شد كه آن را تا سال 1335 به يك ميليون نفر رساند.طى سال‌هاى 1340-1300 مفهوم حاشيه با فروريختن دروازه‌ها و پر شدن خندق اطراف شهر تغيير كرد. خندق‌ها به منظور توسعه شهر پر شد و خندق‌نشين‌ها در همان محله‌هاى در حال رشد جنوبى ساكن شدند و اطراف دروازه‌هاى جنوبى شهر يعنى دروازه غار، دروازه دولاب، دروازه خراسان و دروازه قزوين، محله‌هاى فقيرنشين شكل گرفت. تداوم مركزيت تهران در روند نوسازى طى دهه 1340-1330 آن را همچنان به صورت قطب اصلى مهاجرت كشور حفظ كرد. اين شهر 50درصد از كل 17ميليون نفر مهاجر كشور را در نيمه اول اين قرن به خود جذب كرده است. در اين دهه نيز شهر فاقد محدوده قانونى بود و با رشد جمعيت شهر و محله‌هاى جديد، مرزهاى آن به اطراف گسترش يافت. اين روند با رشد تمايزهاى اجتماعى محله‌ها و مناطق مختلف شهر همراه بوده است. شكل‌گيرى محله‌هاى شهباز جنوبى، جواديه، نازي‌آباد، دولت و بي‌سيم نجف‌آباد در دهه 1340-1330 نتيجه اسكان مهاجران كم درآمد در شهر بود. در نتيجه تشديد مهاجرت و بحران مسكن در تهران طى دهه30، ميزان اجاره‌نشينى و اتاق‌نشينى در شهر تهران افزايش يافت. به اين ترتيب علاوه بر تمايزهاى محله‌اى، الگوى مسكن طبقات مختلف به شدت متمايز شد. براساس اطلاعات سرشمارى سال 1335، 40درصد خانوارهاى تهرانى در يك يا دو اتاق سكونت داشته‌اند، اما به‌رغم گسترش سطح شهر و تمايز محله‌هاى كارگرى آن، پيوستگى فضايى در الگوى اسكان مهاجران بر روند گسيختگى و جدايى، غلبه دارد. در اين دوره محله‌هاى كارگرى كم و بيش پيوسته با شهر توسعه مي‌يابد، در حالى كه محله‌هاى مسكونى متعلق به اقشار متوسط نظير نارمك و تهران‌پارس در شرق و گيشا و شهرآرا در غرب و يوسف‌آباد و بهجت‌آباد در شمال، جدا از بدنه اصلى شهر شكل گرفته و در مرحله بعدى توسعه شهر، ‌در آن ادغام مي‌شوند.

در دهه 30، بانك رهنى مسوول تهيه طرح اصلاحى محله عودلاجان مي‌شود. قبل از شهريور سال 20 محله سنگلج در پى فكر استفاده از اراضى آن براى ايجاد مراكز اقتصادى و ساختمان‌هاى جديد تخريب شده بود و از آنجا كه تا آن زمان هيچ اقدامى در اين زمينه انجام نگرفته بود، به پارك (بوستان) تبديل شد.بنابراين، طرح ساختن محله نمونه كارگرى براى انتقال فقراى محله‌هاى ديگر به آن و تخريب و ساخت ساير محله‌ها، طى دهه 30 دوباره در طرح عودلاجان ظاهر شد كه به مرحله اجرا نرسيد. يك بار ديگر اين طرح با هدف ساخت ساختمان‌هاى بلند ادارى و موسسه‌هاى تجارى با استفاده از اراضى عودلاجان مطرح شد. اين بار نيز به دليل فقدان بودجه طرح متوقف شد و ساكنان محله پس از اعتراض‌هاى فراوان اجازه نوسازى گرفتند. دكترشاپور راسخ‌ كوي‌هاى فقيرنشين شهر را در آغاز دهه 40 به سه گروه تقسيم مي‌كند:

الف: گودال‌هاى شمال و جنوب شوش (شمال)،

ب: كاروانسرانشينى،

ج: خانه‌هاى معمولى در كوچه‌ها و خيابان‌هااز ميزان حاشيه‌نشينى و اسكان غيرمتعارف طى اين دوره برآورد دقيقى در دست نيست.

محله‌هاى بسيار فقير و گودنشين‌ها كه محله‌هاى غيرمتعارف و حاشيه‌نشين شهر هستند، در اين دوره در داخل محدوده مركزى و جنوبى شهر به وجود آمدند. دهه 40هجرى شمسى با دو رويداد مهم و تاثيرگذار بر پديده حاشيه‌نشينى شهرى در تهران همراه بوده است. در اين دهه در نتيجه رشد جمعيت و تراكم فعاليت‌هاى اقتصادى در شهر و تشديد رقابت در بازار زمين شهرى، در انتقال كارگاه‌هاى صنعتى به حاشيه شهر تسريع شد. اگر چه طى اين دوره همواره كارگاه‌هاى تازه‌تاسيس، گرايش به استقرار در مناطق بيرونى شهر به ويژه در حاشيه جنوبى و غربى را داشتند، اما طى اين دهه با توجه به بهبود شبكه ارتباطى و حمل‌و‌نقل در منطقه و همچنين برنامه‌هاى تمركززدايى و آينده‌نگرى توسعه شهر، اين صنايع در مناطق دورترى استقرار يافتند و همراه آن جمعيت شاغل در اين صنايع تمايل بيشترى به استقرار در نواحى پيرامون آن پيدا كردند. بحران مسكن در شهر تهران به روند واگرايى جمعيت از آن كمك كرد.زيرا بر اساس سرشمارى سال 1335 حدود 52درصد خانوارهاى شهر تهران اجاره‌نشين بودند و حدود 40درصد در يك يا دو اتاق زندگى مي‌كردند.

بنابراين، شكل‌گيرى منطقه كلانشهر پيرامون تهران، يعنى منطقه‌اى با واحد كار و مسكن، اولين رويداد عمده دهه 40 و تهيه طرح جامع توسعه فيزيكى شهر در سال 1347، دومين رويداد مهم و موثر بر روند حاشيه‌نشينى منطقه محسوب مي‌شود.

منطقه كلانشهر تهران كه از اواخر دهه 40 شكل مي‌گيرد، از همان مراحل اوليه رشد خود، با توسعه گسترده سكونت‌گاه‌هاى غيررسمى مواجه است اما در عين حال از آستانه دهه پنجاه دوران كاهش سهم مهاجرت در رشد جمعيت شهرى كشور آغاز و اين امر به ويژه در تهران مشاهده مي‌شود. با اعمال سياست‌هاى تمركززدايى و كاهش سرمايه‌گذاري‌هاى صنعتى در تهران طى يك برنامه‌هاى عمرانى سوم و چهارم، به تدريج مراكز استان‌هاى ديگر كشور رشد كرد و سهم شهر تهران در مهاجرت‌هاى بين استانى كاهش يافت. در نيمه اول دهه 50، استان تهران كه شهر تهران را در بر داشت تنها 26درصد مهاجرت‌هاى بين استانى را به خود جذب كرد. با تشكيل منطقه كلان‌شهرى و شكل‌گيرى سكونت‌گاه‌هاى كارگرى جدا از تهران، فرآيند ادغام محله‌هاى فقير در بافت متعارف شهرى كه در رشد پيوسته شهرها به «نوسازى موجي» معروف شد، با موانع و دشواري‌هاى بيشترى روبه‌رو شد.


ادغام سكونت‌گاه‌هاى رسمى و غيررسمى

اواخر دوره حكومت پهلوى با بروز تعارض‌هايى بين حاشيه‌نشينان و دولت همراه بود. اين درگيري‌ها در نتيجه مداخله شهردارى براى تخريب ساخت و سازهاى غيرمجاز آغاز شد و واكنش ساكنان را برانگيخت.همان‌طور كه آصف بيات در كتاب خود «سياست‌هاى خياباني» به درستى اشاره كرده در دهه 1350 موفقيت حاشيه‌نشينان در پيوستن به جمعيت پايتخت «پيشروى آرام» براى تحقق خواسته‌هاى خود، مانع رويكرد تعارض‌آميز با حكومت بود، البته تا زمانى كه اقدامى براى تخريب مسكن آنها صورت نمي‌گرفت.

انقلاب اسلامى موجب در هم شكستن مقاومت‌هاى ادارى در مقابل رشد حاشيه‌هاى شهرى و ادغام نواحى حاشيه‌اى در شهر شد، حتى بخش عمده تصرف اراضى كوثر و ... در سال‌هاى اوليه پس از انقلاب روى داد.با از ميان رفتن نظام كنترل و نظارت بر توسعه شهر و افزايش قدرت اجتماعى اقشار كارگرى و كم‌درآمد، محله‌هاى حاشيه‌اى مجاور شهر دوباره به درون‌مرزهاى رسمى آن خزيدند. مساحت شهر طى اين سال‌ها دو برابر شد و اقشار كم‌درآمد براى تملك زمين و ساخت سريع مسكن به نواحى شرقى و جنوبى شهر هجوم مي‌آورند. سال‌هاى اوليه انقلاب مرحله مهمى در ادغام اقشار كارگرى و تهيدست در ساختار اجتماعى و فيزيكى شهر بود، ميزان مالكيت مسكن در شهر تهران در فاصله اين سال‌ها از 53درصد به 62درصد خانوارهاى شهر افزايش يافت. حدود نيمى از واحدهاى مسكونى ساخته شده طى اين سال‌ها، بدون جواز شهردارى است. ركود اقتصادى ناشى از انقلاب در سراسر كشور و كاهش كنترل مديريت شهرى، به علاوه برخى سياست‌هاى اعلام‌شده در حمايت از مستضعفان، دوباره تهران را به مركز مهاجرت‌هاى كشور تبديل كرد. حدود 35درصد مهاجرت‌هاى بين‌ استانى، در فاصله سال‌هاى 1365-1355 به استان تهران صورت مي‌گيرد كه در مقايسه با دهه قبل بسيار بالا است اما با پايان جنگ ايران و عراق و تقويت نظارت و كنترل‌هاى رسمى بر ساخت‌و‌ساز در تهران و شروع برخى پروژه‌هاى عمرانى در استان تهران، از روند مهاجرت كاسته مي‌شود و سهم منطقه كلان‌شهرى از مهاجرت‌هاى بين استانى دوباره به حدود 27درصد كاهش مي‌يابد. چنانچه رابطه شهر و حاشيه را در دوره پس از انقلاب مورد توجه قرار دهيم روشن مي‌شود كه به‌رغم رشد و ادغام محله‌هاى حاشيه‌اى تهران در سال‌هاى اوليه انقلاب در درون شهر، فاصله شهر و حاشيه طى دهه دوم پس از انقلاب رشد كرده است.شهر تهران در دهه 1375-1365 تنها 40درصد از مهاجران وارد شده يا جابه‌جا شده را در منطقه اسكان داده است (در حالى كه در دهه پيش از انقلاب بيش از دو سوم افراد به شهر تهران مهاجرت كردند و 30درصد از آنها در روستاها و شهرك‌هايى اسكان يافتند كه در زمره نقاط غيرشهرى و سكونت‌گاه‌هاى نامجهز و خودرو محسوب مي‌شدند.)نكته قابل توجه آنكه طى اين سال‌ها، نسبت افراد جابه‌جا شده در داخل منطقه (به ويژه كسانى كه از شهر تهران خارج شده بودند) به نسبت مهاجران ساير استان‌ها پيشى گرفته و اين در واقع نشان‌دهنده نيروهاى دافعه از مركز به پيرامون در منطقه تهران است كه گروه‌هاى كم‌درآمد ساكن تهران را در بر مي‌گرفت، به ويژه شاغلان غيررسمى شامل كارگران واحدهاى كوچك و آنهايى را كه براى خود كار مي‌كردند كه از حمايت‌هاى دولتى در بخش مسكن بي‌نصيب بودند.


رشد حاشيه‌نشينى پس از جنگ

پس از پايان جنگ، مرحله مهمى در تحول الگوى اسكان تهيدستان شهرى در منطقه تهران آغاز مي‌شود. در دهه اخير سكونت‌گاه‌هاى غيررسمى دور از شهر نقش اصلى را در اسكان تهيدستان شهرى ايفا مي‌كنند.جمعيت محله‌ها و شهرك‌هاى غيررسمى طى يك دهه از حدود يك ميليون نفر به 2ميليون نفر و جمعيت كل منطقه كلان‌شهرى در همين مدت در مجموع 5/2ميليون نفر افزايش يافته است. 40درصد اضافه جمعيت، حاشيه‌نشين بوده‌اند.

دولت كه سياست‌گذاري‌ زمين و مسكن به اقشار پايين و متوسط به ويژه كاركنان دولت را تا اوايل دهه 1370 با حمايت از تعاوني‌هاى مسكن ادامه داد، از آغاز اين دهه به تدريج تامين و توليد مسكن را بيشتر به بخش خصوصى واگذار كرد. ميزان مالكيت مسكن كه در ايران يكى از شاخص‌هاى مهم امنيت و ثبات اجتماعى است، در اين دوره كاهش يافت و شهر تهران به شهرى مهاجر فرست تبديل شد. در شرايطى كه مهاجرت از ساير استان‌ها به منطقه كلان شهرى تهران كاهش يافته بود و سهم آن به حدود قبل از انقلاب رسيد، جابه‌جايى جمعيت از داخل شهر تهران به پيرامون آن موجب رشد جابه‌جايي‌هاى داخلى در منطقه شد. عامل عمده رشد سكونت‌گاه‌هاى غير رسمى در منطقه به جاى مهاجرت‌هاى روستايى، مهاجرت‌هاى داخلى است (تنها مهاجران حاشيه‌ها، از ساير استان‌ها يا مهاجران افغانى هستند). كارگران و گروه‌هاى كم درآمد كه طى سال‌هاى پس از جنگ بخش‌هايى از اقشار پايين طبقه متوسط هم به آنها پيوسته‌اند، در پيش‌روى آرام خود در حاشيه تهران، بنياد شهرهاى جديدى را گذاشتند كه دولت ناگزير از به رسميت شناختن آنها بود. اين روند طى سال‌هاى 1375 و پس از آن به دليل فروش مازاد تراكم ساختمانى در شهر تهران و عرضه گسترده مسكن تاحدودى تغيير يافت كه نيازمند بررسى جداگانه‌اى است.

طى سال‌هاى 1375-1370 در منطقه تهران 8 شهر جديد به رسميت شناخته شد كه 5 شهر آن سكونت‌گاه‌هاى غير رسمى بود. در سال‌هاى 1375 و 1376 نيز 8 شهر ديگر به رسميت شناخته شد. همين سرنوشت در انتظار 48 شهركى بود كه در سال 1375 بيش از 5هزار نفر جمعيت داشتند اما شهر محسوب نمي‌شدند، بخش اعظم تازه‌واردان به حاشيه شهرنشينى (80درصد كل مهاجران منطقه) سابقه شهرنشينى داشتند. وجود اين سابقه ميان حاشيه‌نشينان در تغيير سطح خواسته‌هاى آنها موثر بود.اين گروه‌ها با مهاجرت از شهر تهران به شهرك‌هاى حاشيه‌اى امنيت بيشترى در تصرف مسكن يافتند و از بار مالى اجاره مسكن رها شدند. به رغم كاهش قدرت خريد تهيدستان شهرى در دهه اخير سرانه زيربنا در شهرك‌هاى حاشيه تهران كاهش نيافته است اما اين گروه‌ها از نظر دسترسى به خدمات و زيرساخت‌هاى شهرى و دسترسى به منابع متنوع درآمد براى خانوار در وضعيت بدترى نسبت به نسل قبلى حاشيه‌نشينان شهر تهران قرار گرفته‌اند.

قابل توجه است كه از نظر شاخص‌هاى آمارى، سهم هزينه مسكن در بودجه گروه‌هاى مختلف كارگران در منطقه تهران بين يك چهارم تا يك سوم بودجه خانوار در سال 1373 بوده كه در مقايسه با ميانگين منطقه (حدود 27درصد) چندان بالاتر نيست، كنترل اين هزينه تنها به مدد حاشيه‌نشينى ميسر شده است.در يك بررسى تطبيقى درباره تحول وضع زندگى گروه‌هاى تهيدستى كه در دهه 50 در مناطق جنوبى شهر تهران اسكان يافته‌اند با وضعيت ساكنان ده شهرك غيررسمى در بيرون از تهران در دهه 70، نشان مي‌دهد گروه اول از نظر شاخص‌هاى اجتماعى مانند تحصيلات اعضاى خانوار و اشتغال زنان شباهت بيشترى با جمعيت ديگر مناطق شهر داشتند و ساكنان ده شهرك تازه تاسيس، فاصله اجتماعى بيشترى با شاخص‌هاى شهر داشته‌اند. اين پديده مي‌تواند ناشى از كاهش فرصت براى ارتقاى وضع اجتماعى خانوارها باشد.فقدان برنامه‌اى براى تامين مسكن اقشار كم‌درآمد و غير متشكل شاغل در شهر، پس از يك دوره هرج و مرج در مديريت شهرى، موجب محروم ماندن گروه‌هاى كم درآمد از امكان اسكان در محدوده‌هاى شهرى منطقه كلان شهرى تهران شد و اسكان غيررسمى، پيرامون محورهاى ارتباطى و مراكز عمده صنعتى- شغلى تا شعاع 40-30 كيلومترى اطراف تهران را به وجود آورد.

استقرار حدود 19درصد از جمعيت منطقه كلان شهرى در سال 1375 در بيش از 10 شهر (كه 9 شهر آن در فاصله سال‌هاى 1350 به اين سو به شهر تبديل شده‌اند) و 72 شهرك (كه در سال 1375 به رغم برخوردارى از جمعيت‌هاى چند 10هزار نفرى آبادى محسوب مي‌شدند) محصول فرايند رشد اسكان غير رسمى در منطقه تهران پس از انقلاب اسلامى است.


اسكان غير رسمى در جهان و ايران

اگر در كشورهاى در حال توسعه مانند مصر كه در كلان شهر قاهره در سال 1985 بالغ بر يك‌ميليون گور خواب وجود داشت يا در مكزيك و شهر مكزيكوسيتى كه از جمعيت 17ميليونى آن 7ميليون در سكونت‌گاه‌هايى با امكانات بسيار نازل مي‌زيسته‌اند يا شهر كلكته هند كه 60هزار نفر، پياده‌رو خواب دارد، ابعاد فقر و اسكان غير رسمى به گونه‌اى است كه امكان فراهم شدن مسكن، حداقل براى چنين جمعيت انبوهى به تقريب وجود ندارد اما در ايران مسائل ساختارى چنان حاد نبوده است كه امكان فراهم شدن مسكن حداقل براى اكثريت افراد كم درآمد در آن وجود نداشته باشد. اين مسائل كه معمولا در ايران و مصر به نام اسكان غير رسمى شناخته مي‌شود، به صورت زنجيره‌اى از دلايل عبارتند از: نابودى كشاورزى و روستاها، مهاجرت بعد از اين نابودى و رشد شديد و شتابان جمعيت شهرى به ويژه كلان شهرها.عدم رسيدگى به بخش كشاورزى باعث نابودى آن و در نتيجه سرازير شدن روستاييان به شهرها و حاشينه‌نشينى آنها شده است. نادرستى اين استدلال با رجوع به آمار و اطلاعات جهان و ايران آشكار مي‌شود. آنچه روشن بوده اين است كه شاغلان بخش كشاورزى همراه با توسعه رو به كاهش گذاشته‌اند و دليل اين امر ماشينى و خودكار كردن كارها در بخش كشاورزى است.

آمار سرشماري‌ها نشان مي‌دهد كه در سال 1335 شاغلان بخش كشاورزى 3226هزار نفر و در سال 1375 بالغ بر 3350هزار نفر بوده‌اند. يعنى طى مدت 40 سال شاغلان اين بخش تنها 8/3درصد افزايش پيدا كرده است. در حالى كه جمعيت ايران در اين مدت 2/3 برابر، سطح زيركشت نزديك به 2 برابر و توليد كشاورزى نزديك به 6 برابر شده است.نگاهى بر سال‌هاى عمر شاغلان بخش كشاورزى ايران نيز نشان مي‌دهد كه نسبت شاغلان 50سال به بالا در آن از 3/17درصد در سال 1345به 37درصد در سال 1370 رسيده است. به عبارت ديگر، هر چه از عمر اين بخش مي‌گذرد از تعداد شاغلان آن كمتر مي‌شود و در نهايت همچون ديگر كشورهاى جهان افزايش بهره‌ورى و توليد بخش كشاورزى به معناى كاهش تعداد شاغلان خواهد بود.

به‌علت رشد ناموزون حاشيه‌نشين‌هاى شهر و عدم تبعيت از روش‌هاى قانونمند اسكان، اغلب ايجاد تاسيسات زيربنايى به خصوص تاسيسات آب و فاضلاب به‌طور متناسب شكل نمي‌گيرد و در مواردى نيز امكان يا برنامه‌‌اى براى ايجاد آن وجود ندارد. در گام نخست هم حاشيه‌نشين‌‌‌ها تقاضاى جدى براى اينگونه خدمات را مطرح نمي‌كنند زيرا به صورت بافت اجتماعى متفرق هستند و با هدف استقرار در محيط جديد، نارسايي‌هاى موجود را مي‌پذيرند و با حداقل خدماتى كه بسيار ناقص و بى ثبات هم هست كنار مي‌آيند، اما با ثبات‌نشينى،‌ نخستين تقاضاى آنان دريافت آب با كيفيت و مطمئن و دريافت خدمات فاضلاب است كه در اينجا خلاء بزرگى به وجود مي‌‌آيد.
از يك سو دستگاه‌هاى خدمات شهرى نمي‌دانند ميزبان چه تعداد جمعيتى هستند و روند جمعيت در كجا و كدام نقطه متوقف مي‌شود و از سوى ديگر، زمان و منابع مالى قابل توجهى براى رفع مشكل، مورد نياز است. اكنون در حاشيه كلانشهر تهران بيش از 1100هكتار،‌ عرصه ساخت وسازهاى حاشيه شهرى است و با توجه به ادامه روند، در آينده نه چندان دور اين عرصه به حدود 4هزار هكتار خواهد رسيد و جمعيتى بالغ بر يك ميليون نفر را در خود جاى خواهد داد. از طرفى، اقدام‌هاى زير بنايى براى چنين جمعيتى آماده نيست و خدمات مورد نياز آنها در قالب‌ هاى مديريت شهرى هم به رسميت شناخته نشده است. بنابراين دستگاه‌هاى متولى خدمات با مشكلات شديد منابع آب و منابع مالى براى مديريت امر روبه‌رو هستند و در آينده ابعاد آن حساس‌تر خواهد شد. بر اساس برآوردهاى كارشناسى براى ارائه خدمات آب و فاضلاب حاشيه تهران و با فرض وجود آب كه خود چالش بزرگى است، حدود 6هزار ميليارد ريال اعتبار مورد نياز است كه خود رقم چالش برانگيزى به شمار مي‌آيد و با روند موجود غيرقابل دسترسى است. اگر وضعيت كلان شهر تهران را حتى با درجاتى كمتر به باقى مراكز عمده جمعيتى در كشور تعميم دهيم،‌ ابعاد سنگين مساله به خوبى روشن مي‌شود.



ِ یوسف غفورى
كارشناس دفتر امور عمران و خدمات شهرى و روستايى


منبع
: architect.ir