مطلب ديگرى که در قرآن کريم درباره پيغمبر اکرم(ص) مطرح شده اين است که کسانى براى مهمانى به خانه پيغمبر اکرم(ص) مى آمدند; مثلا فرض کنيد که براى نهار دعوت مى شدند اما ايشان دو ساعت پيش از ظهر مى آمدند آن جا مى نشستند تا موقعى که ناهار بياورند يا بعد از اين که ناهار مى خورند مى نشستند و مشغول صحبت کردن مى شدند و پيغمبر اکرم(ص) خجالت مى کشيدند از اين که بگويند من کار دارم، قرآن کريم به چنين کسانى مى فرمايد که اگر به خانه پيغمبر دعوت شديد همان موقع غذا بياييد و جلوتر نياييد که مزاحم بشويد همچنين بعد از خوردن غذا ننشينيد. اينها چيزهايى است که موجب ناراحتى پيغمبر مى شود ولى خجالت مى کشد که به شما بگويد اما خدا خجالت نمى کشد. در آيه 53 سوره احزاب مى فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لاتدخلوا بيوت النبى الا ان يؤذن لکم الى طعام غير ناظرين اناه» در تفسير الميزان فرموده اند که «غير ناظرين اناه» يعنى منتظر اين نباشيد که طرف غذا را بياورند، اشاره به کسانى است که جلوتر مى رفتند مى نشستند و منتظر بودند که چه وقت غذا مى آورند و کى سفره مى اندازند; يعنى موقع غذا برويد نه اين که دو ساعت جلوتر برويد و منتظر باشيد که غذا بياورند «غير ناظرين اناه» يعنى غير منتظرين حضور الطعام.
«ولکن اذا دعيتم فادخلوا» اما وقتى که دعوتتان مى کنند همان وقت برويد «فاذا طعمتم فانتشروا» و بعد از اين که غذايتان را خورديد برويد «ولامستانسين لحديث» نه اين که بنشينيد با يکديگر صحبت کنيد «ان ذلکم کان يؤذى النبى» اين کارها موجب اذيت و ناراحتى پيغمبر اکرم (ص) مى شد «فيستحيى منکم» ولى خجالت مى کشيد به شما بگويد «والله لايستحيى من الحق» اما خدا خجالت نمى کشد که به شما بگويد که اين کارها را نکنيد.
اين مطلب هم قابل تعميم است. البته رعايت آن نسبت به پيغمبر(ص) واجب است اما درباره ساير مومنين هم مطلوب است مخصوصا اگر موجب ايذاء و مزاحمت باشد.
در اين زمينه داستانى يادم آمد که خيلى آموزنده است: يکى از اساتيد - حفظهم الله - از استاد خودشان، مرحوم حاج شيخ محمد کاظم شيرازى، خاطره اى شنيده بودند که اين گونه نقل مى کردند: يک روز نزديک مغرب از منزل بيرون آمدم ديدم مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى - اعلى الله مقامه - جلو منزل ما قدم مى زنند تعجب کردم از اين که ايشان در اين موقع اين جا قدم مى زنند، رفتم جلو و سلام کردم، معلوم شد که آمده بودند مبلغى پول به من بدهند. عرض کردم خوب بود مى فرموديد من بيايم خدمتتان، چرا شما زحمت کشيديد؟ فرمود: من کارى با شما داشتم و مى بايست خودم بيايم. گفتم: چرا در نزديد؟ گفتند: مى دانستم شما اين موقع ها از منزل بيرون مى آييد ديگر نخواستم مزاحم بشوم اين بود که قدم زدم تا شما بيرون بياييد! اين يکى از لطيفترين آداب اسلامى است که در مردان خدا تجسم پيدا مى کند و شخصيتى مانند چنين بزرگوارى که از مراجع تقليد بودند مثلا براى دادن شهريه به منزل شاگردش مى آيد و جلو منزل او قدم مى زند تا بيرون بيايد و راضى نمى شود که با زدن در خانه، مزاحم او بشود!
خداى متعال بر درجات اين مرد بزرگ و ساير الگوهاى تقوا و فضيلت بيفزايد و به ما توفيق بدهد که به ايشان اقتدا و تاسى کنيم و شباهتى به اولياى خدا پيدا کنيم.
منبع
علاقه مندی ها (Bookmarks)