دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)

[solinaz]

سلی ناز که همه عمر بکردی تقلب * دیدی که "عرب" چگونه آن را بگرفت!؟
برخیزو مخور غم "فیزیک" دیدمان * بشین و کمی به شادمانی گذران

[sr hesabi]

خخخخخخخخخخخخخخخخخ
به خدا حیف ،حیف که نمیشه همه چیز رو گفت
ولی این نیز بگذرد

[Capitan Totti]

صبحی که داشتم می دوئیدم خیر سرم!!
یک عدد دختر و یک عدد پسر دیدم
زن و شوهر بودن! دخترعمه پسرخاله بودن! نمیدونم
منتها خیلی میخندیدن!!

دختره قدش خیلی بلند بود!! ولی نه! دقت که کردم فهمیدم

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
انقد! پاشنه ی کفشش بود!!

-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
-
انقد هم موهاشو ژل زده بود آورده بود بالا

در کل حساب کردم قدش بدون احتساب اینا مشه حدود 35سانتی مترپسره که کلا از دو جهان آزاد بود
یک عدد در+پنجره انداخته بود گردنش
یک یال اسب روی سرش بود

در کل حساب کردم 200کیلو گرم فقط ازین مزخرفات بهش وصل بود

و جالب تر اینکه سوار یک عدد لامبورگینی که هیچوقت تو عمرم ازین نزدیکی ندیده بودم! شدند و جامه دریدند و سر به شمال نهادند...

اونچه که منو آزار میداد اینکه اینها یک عدد زوج گرامی رو مورد تمسخر قرار میدادند...
اهل مسخره کردن نیستم ولی اینارو باید مسخره کرد
آدمای مغرور و تازه به دوران رسیده!

[parnian 80]

امروووووووووووووووووز وااااااااااااااااااااای عااااااااااااااااالی پررررررررررررررفکتتتتتتتت تتتت
تشریح داشتیم با دکتر فخریان و دکتر ربیعیو استادیاران گرامی دانشجوی دکترای آناتومی
اولش تشریح قلب و خلاصه رفتیم توی آئورت و دریچه سینی و میترال و سه لتی و خلاصه عااااااااااااااااااالی دست استادیار گرامی آقای زمانی درد نکنه
بعد تشریح چشم زجاجیشو در اوردیم یه قسمت از عنبیه هم با زجاجیه اومد بیرون
بعد تشریح کلیه رفتیم تو کالیس و خلاااااااصه کاارمون با دکتر ربیعی سرپرست گروه آناتومی دانشگاه اصفهان تموم شد
البته واسه تشریح کلیه یه استادیار دیگه اومدن بعدشم کلیه رو خورد کردیم و با زجاجیه مخلوط کردیم بعد با میزنای یه پاپیون درست کردیم گذاشتیم روی اون چشمه که تخلیه شده بود گذاشتیم روی مخلوط زجاجیه و کلیه
استادیار محترم فرمودند بچه های ما که دارن سوپ درست میکنن
بعد رفتتیم تشریح موش اییییییییییییییییول خیلی باحال بود هیشکی تو گروه من دلشو نداشت
مجبور شدم تنهایی خودم با اسکالپل و قیچی و پنس برم توششانس من در این مرحله پرنده هم پر نمیزد طرف میز ماالبته خوب ود خودم میونستم انجامش بدم.دیگه بچه ها هم یکمی دل و ججرات پیدا کردن آخراش دیگه ده تا دست تو شکم موش بدبخت بودولی یکی از بچه هامون کلا حالش بد شد
خیلی خوب بود با دکتر فخریان مولف کتاب های علوم
بعد رفتیم تشریح ماهی با همون دکتر ففخریان و استادیارشم دکتر زمانی و همون استادیاری که برای تشریح کلیه اومده بودن
کیسه صفرا گم شداصن بالای کبد نبود
بعد رسیدیم باید سرشو برش میزدیم و اون ناحیرو باز میکردیم.این دوستای من با اسکالپل و قیچی افتاده بودن به جون این پاره نمیشد دیگه آخرش با اسکالپل بریدمش وتی بریدم سالم بودا اجزاش این دکتر زمانی گفت انداماشو بهم ریختی با این برشتبه خدا خودش بهم ریخت
خود زمانی اومد دستکاریش کرد!
بعد رففتیم من یه چیزی پیدا کردم هیشکی نمیدونست این چیه.
یکی از استادیارا که گفت یااباالفضل!!!!!!!!!!!!این چیه دیگه خودتون تولید کردین؟
دکتر زمانیم مونده بود توش هی ماهیو این وری میکرد اونوری میکرد
در کل روز خییییییییییییییلی باحالی بود دست مدیر مدرسمون درد نکنه

[AaZaAdeh]

دوست دارم مثل بچه ها غر بزنمو اعتراض کنم...
اههههههههههههههههههه...
چه زود تعطیلات تموم شد...
سخته باز بری سره کلاس...
هم خوبه هم بده....
الان میگم بدیش می چربه....ولی فردا ببعد قطعاااا خوبیش میچربه...مطمئنم

[م.محسن]

جمعه حرف تازه اي برام نداشت

هر چي بود قبل از اينها گفته بود

[AaZaAdeh]

نشد....
نخواست...
عیبی نداره...
شاید یه روزه دیگه...
خیلی دیر....

[solinaz]

پشت درهای بسته خوش نویسان نشسته
سارینا داره میخونه
سلی ناز داره میرقصه
عرب میگه من پیرم دوروز دیگه میمیرم
خوش نویسان میگه چه بهتر کلاستو میگیرم
*
مادر من مادر من تو یاریو یاور من....مادر چه مهربونه قدر منو میدونهبه عذر بی بهونه کارنامه رو میگیره

["golbarg"]

دیروز باکلی خوشحالی خواستم بر تو برف عکس بگیرم خدا نصیب هیچ کدوم شما نکنه اومدم برم دیدم کنار کفشم از کثیف کاری گربه پر شده

انقد افسرده شدم که مجبور شدم کفشمو بندازم دور

مردم خاطره دارن ماهم خاطره داریم

[ارگان]

هییییییییییییییییییییی خدااااااااااااااااااااااا اااا
شکررررررررررررررررررررررر رررررررررررررررررت
اما مددی کن که با سامان برسییییییییییم