پسران و ترس از ازدواج
چرا برخی از آقایان ترجیح می دهند که ازدواج نکنند و مجرد باقی بمانند؟ تحقیقات حاکی از این مطلب هستند که 35% از مردانی که در سن ازدواج قرار دارند تمایلی به ازدواج ندارند.
چرا برخی از آقایان ترجیح می دهند که ازدواج نکنند و مجرد باقی بمانند؟ تحقیقات حاکی از این مطلب هستند که 35% از مردانی که در سن ازدواج قرار دارند تمایلی به ازدواج ندارند. گفته می شود که این افراد بین 25-30 ساله هیچ گونه علاقه ای حتی به صحبت کردن در مورد مبحث ازدواج هم ندارند. یکی از دلایل عمده این مسئله آن است برخی از این افراد در خانواده های کم توان مالی به دنیا آمده اند و در محدودیت و به دور از مهر و عطوفت رشد کرده اند و لذا اساساً نسبت به همسر، فرزند، و زندگی مشترک دلسرد هستند و حس خوبی ندارند.
این افراد به دلیل سختی ها و مرارت هایی که در کودکی خود متحمل شده اند، دارای اعتماد به نفس پایینی هستند، بر این باورند که توانایی خوشبخت کردن نفر دومی را ندارند، و نمی خواهند زیر بار مسئولیت زندگی بروند.
باید توجه داشت زمانیکه زن و مرد یکدیگر را دوست داشته باشند و برای هم ارزش قائل باشند، ازدواج خود را به منزله یک اشتراک قابل تحسین جلوه می دهد و زوجین را از مزایای بیشماری بهرمند می نماید.
از سوی دیگر برخی از آقایان هم هستند که تصور می کنند فقط زمانی آمادگی ازدواج را دارند که سایر جنبه های زندگی آنها به حد کمال رسیده باشد: از دانشگاه فارغ التحصیل شده باشند، شغل خوبی داشته باشند، سفرهای متعددی به اقصی نقاط جهان رفته باشند، با دوستان خود تجربه های زیادی را کسب کرده باشند و ...برای برخی از افراد ازدواج یکی از مهمترین وقایع موجود در زندگی است. اغلب مردها نامزد خود را به چشم یک زن و نه همسر نگاه می کنند و در همان مقاطع ابتدایی ارتباط او را می سنجند تا دریابند که آیا علایق و سلیقه های مشترکی در زندگی دارند یا خیر.
بر اساس تحقیقات روان شناسان، دلایل عمده ترس آقایان به ازدواج عبارتند از:
تعهد و مسئولیت: بسیاری از پسران میترسند نتوانند دختری را که با هزار خیال به خانه امیدشان آوردهاند، خوشبخت کنند و غالبا دلمشغولی ذهنی بسیاری با این موضوع دارند که آیا میتوانند یک زن را برای همیشه کنار خود راضی نگاه دارند و از عهده مسئولیت زندگی دو نفره و بعدها سه یا چهار نفره برآیند؟ همسر خوب و پدر خوب بودن برای برخی پسران معنای آرمانی دارد. از سوی دیگر، گاهی نیز تلون دنیای رنگارنگ امروز، تعهد به یک نفر را برای پسران بیمعنا میکند و رنگ و لعاب رنگین زندگی مشترک و مصائب متعاقب آن را برایشان کمرنگ میسازد و شانههایشان را از سنگینی پذیرفتن مسئولیت زندگی خالی میکند.
راهحل: خودتان را بشناسید. معنای زن و زندگی مشترک را برای خود مشخص کنید. تعهد در زندگی مشترک را تعریف کنید و چهارچوبهای آن را برای خود مرزبندی نمایید. سپس از خود بپرسید تا به امروز چقدر توانستهاید از عهده تعهدات محولهای که مسئول آن بودهاید، به خوبی برآئید؟ اگر 50 درصد موفق بودهاید، ترسی به دل راه ندهید و با خیال آسوده پا به میدان ازدواج بگذارید، به شرط آنکه توانسته باشید معنا و مرزبندیهای زندگی مشترک را برای خود معین کنید. با افزایش آگاهی و شناخت فنون همسرداری نیز میتوانید موفقیت آیندهتان را تضمین کنید.
نبود شغل مناسب و مشکلات مالی : «بیشغل و پول، ازدواج هرگز!» این جمله شعار بعضی از جوانان است. پسران میدانند تنها تا زمانی میتوانند بر حمایت کامل مالی والدینشان امیدوار باشند که با شریک زندگیشان زیر یک سقف نرفته نباشد. بعد از ازدواج خودشان میمانند و حوضشان! پس نبود شغل و حقوق مناسب تبدیل به ترسی برای ازدواج میشود.
راهحل: برای ازدواج، سریع اقدام نکنید؛ تا پیدا کردن شغل مناسب و کسب درآمد مکفی کمی صبر کنید. البته حواستان باشد تعریف شغل مناسب و درآمد کافی در ذهنتان تعریفی منطقی باشد. همچنین فردی را برای زندگی انتخاب کنید که با شرایط شما سازگار باشد و توقعات نابجا مطالبه نکند. این امر هم زمانی امکانپذیر است که دست از بلندپروازی بردارید و سراغ دختری بروید که یک یا دو گام از شما و شرایط موردنظرتان در آینده پائینتر باشد. این اشتباه محض است اگر فکر کنید یک دختر با شرایط عالیتر از شما و خانوادهتان بتواند همپای شما بوده و در حد انتظارات خود و خانوادهاش متوقع نباشد.
عشقهای نافرجام؛ تجربیات تلخ فراموشنشدنی
عشق از دست رفته، همیشه زخمی بر قلب است و التیام نمییابد. گاهی درد عشق چنان عمق مییابد که هیچ مرهمی برای تسکین آن نیست. رابطههای شکستخورده و ناتمام ، مردان را در انتخاب همسر دچار وسواس میکند، بیش از حد محافظهکار و محتاط میکند، بدبین و شکاک میکند تا جایی که دچار مشکل تعمیم میشوند و همه زنان را در یک گروه و مسند قرار میدهند و...
راهحل: در پی درمان برآئید و با کمک یک متخصص آسیبهای روانی-عاطفی گذشته خود را حل کنید. اجازه ندهید یک خاطره بد، سکاندار اداره زندگی شما باشد. بر افکار «همه و هیچ» خود غلبه کنید و واقعیت را آنگونه که هست، بپذیرید.
طلاق و جدایی دیگران
برخی از پسران زندگیهای نافرجام دوستان و آشنایانشان را درس عبرت میکنند و سعی میکنند با ترس از ازدواج و به تبع آن فرار، از طلاق و عواقب نانوشته آن بگریزند.
راهحل: نگاه تک بعدی خود را تغییر دهید. کنار هر خوشی، ناخوشی است. چرا تنها به نمونههای شکست توجه میکنید؟ بیتردید به همان اندازه و یا بیشتر از طلاق، ازدواجهای موفق در اطرافتان نیز هست. به جای ترسهای بیاساس، رمز شکست و موفقیت ازدواجها را جستوجو کنید و آنها را درس عبرت زندگیتان بسازید.
برداشت غلط از زندگی دو نفره: برخی از پسران گمان میکنند ازدواج پایان تمامی لذتهای زندگی است و مستلزم تغییر و تحول بسیار است. آنان معتقدند با گفتن یک «بله» و با وارد شدن به جرگه متاهلین زنجیر به پا میشوند و زمام تمام امور زندگی از دستشان خارج میشود، محدودیتها و باید و نبایدها شروع میشود و هرگز پایانی نیز برای آن نیست. تصورات و افکار منفی راجع به زندگی مشترک چنان در ذهن برخی پسران مانور میدهد که رغبت و انگیزه تشکیل خانواده را در آنان از بین میبرد و برای همیشه فراری از ازدواجشان میکند.
راهحل: علت و شواهد حقیقی برای افکار منفی خود بیابید. با به چالش کشیدن افکار منفیتان، با آنها مواجه شوید. مثلا از خود بپرسید به راستی آیا همه متاهلین زنجیر به گردن و پا شدهاند و از زندگی شان رضایت ندارند؟ مسلماً اینطور نیست!
دلبستگیهای کودکی
دعوای عروس و مادرشوهر، داستان نامهری عروس به مادرشوهر و... در ذهن برخی پسرها به گونهای حک شده که گمان میکنند با ازدواج، مادر و پدرشان را با دیوی دو شاخ بر سر مواجه خواهند کرد. دیوی که هر آن برای جدایی و دوری آنان نقشه میکشد. بهانه بیتوجهی به مادر یک روی سکه است. در روی دیگر سکه، حقیقت دیگری نهان است. ممکن است این پسران بترسند همسرشان مثل مادر نباشد و آنان را مجبور به پذیرش مسئولیت کنند.
راهحل: به جای آنکه حقیقت امتناع خود از ازدواج را تحت لوای «مادرپرستی و ترس از بدرفتاری با او» پنهان کنید، بهتر است به خود آئید و برای سلامت روانتان به پا خیزید. تا زمانی که بخواهید کودک باشید، کودک میمانید. از لاک کودکی بیرون بیائید و بزرگ شوید. بزرگ شوید تا بتوانید ازدواج کنید. مسئولیت خود را بپذیرید تا بتوانید مسئولیت دیگری را هم بپذیرید. تا هنگامی که نتوانید بین دوست داشتن پدر/مادر و همسر مرزی قائل شوید بیتردید دستآویز حرفهایی این چنین بیاساس خواهید شد. بپذیرید که شما تعلق خاطر به والدینتان ندارید بلکه وابسته آنها هستید، وابستگی که مرضی است و بوی کودکی و بزرگ نشدن میدهد!
تبیان
علاقه مندی ها (Bookmarks)