دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: داستان های خارجی همراه با ترجمه

  1. #1
    کاربر جدید
    نوشته ها
    2
    ارسال تشکر
    3
    سپاس شده 6 در 1 پست
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array
    فرنوش2's: جدید17

    Post داستان های خارجی همراه با ترجمه

    گفتگوی خدا با انسان
    dreamed I had an interview with God
    در رویا دیدم که با خدا حرف میزنم
    So you would like to interview me? God asked
    او از من پرسید:آیا مایلی از من چیزی بپرسی؟
    If you have the time? I said
    گفتم....اگر وقت داشته باشید
    God smiled. My time is eternity
    لبخندی زد و گفت: زمان برای من تا بی نهایت ادامه دارد
    What questions do you have in mind for me ?
    چه پرسشی در ذهن تو برای من هست؟
    What surprises you most about humankind
    پرسیدم: چه چیزی در رفتار انسان ها هست که شما را شگفت زده می کند
    God answered
    پاسخ داد:

    That they get bored with childhood
    آدم ها از بچه بودن خسته می شوند
    They rush to grow up, and then
    عجله دارند بزرگ شوند و سپس
    Long to be children again
    آرزو دارند دوباره به دوران کودکی باز گردند
    That they lose their health to make money
    سلامتی خود را در راه کسب ثروت از دست می دهند
    And then lose their money to restore their health
    و سپس ثروت خود را در راه کسب سلامتی دوباره از دست می دهند
    That by thinking anxiously about the future
    جنان با هیجان به آینده فکر می کنند
    They forget the present
    که از حال غافل می شوند
    Such that they live in neither the present nor the future
    به طوری که نه در حال زندگی می کنند نه در آینده
    That they live as if they will never die
    آن ها طوری زندگی می کنند؛ انگارهیچ وقت نمی میرند
    Die as though they had never lived and
    و جوری می میرند... انگار هیچ وقت زنده نبودند
    We were silent for a while
    ما برای لحظاتی سکوت کردیم
    And then I asked
    سپس من پرسیدم
    As a parent, what are some of life's lessons you want your
    Children to learn?
    مانند یک پدر کدام درس زندگی را مایل هستی که فرزندانت بیاموزند؟
    To learn they cannot make anyone love them
    پاسخ داد: یاد بگیرند که نمی توانند دیگران را مجبور کنند که دوستشان داشته باشند
    All they can do
    ولی می توانند
    Is let themselves be loved
    طوری رفتار کنند که مورد عشق و علاقه دیگران باشند
    To learn that it is not good to compare themselves to others
    یاد بگیرند که خود را با دیگران مقایسه نکنند
    To learn to forgive by practicing forgiveness
    یاد بگیرند...دیگران را ببخشند با عادت کردن به بخشندگی
    To learn that it only takes a few seconds to open profound
    Wounds in those they love
    یاد بگیرند تنها چند ثانیه طول می کشد تا زخمی در قلب کسی که دوستش دارید
    ایجاد کنید
    And it can take many years to heal them
    ولی سال ها طول می کشد تا آن جراحت را التیام بخشد
    To learn that a rich person
    یاد بگیرند یک انسان ثروتمند
    Is not one who has the most, but is one who needs the least
    کسی نیست که دارایی زیادی دارد بلکه کسی هست که کمترین نیاز و خواسته را
    دارد
    To learn that there are people who love them dearly
    یاد بگیرند کسانی هستند که آن ها را از صمیم قلب دوست دارند
    But simply have not yet learned how to express or show their
    Feelings
    ولی نمیدانند چگونه احساس خود را بروز دهند
    To learn that two people can
    یاد بگیرند و بدانند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند
    Look at the same thing and see it differently
    ولی برداشت آن ها متفاوت باشد
    To learn that it is not enough that they
    یاد بگیرند کافی نیست که تنها دیگران را ببخشند
    Forgive one another, but they must also forgive themselves
    بلکه انسان ها باید قادر به بخشش و عفو خود نیز باشند

  2. 6 کاربر از پست مفید فرنوش2 سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر جدید
    رشته تحصیلی
    هفتم
    نوشته ها
    2
    ارسال تشکر
    0
    دریافت تشکر: 3
    قدرت امتیاز دهی
    0
    Array

    پیش فرض پاسخ : داستان های خارجی همراه با ترجمه

    A man with a gun goes into a bank and demands their money.
    مردي با اسلحه وارد يك بانك شد و تقاضاي پول كرد.
    Once he is given the money, he turns to a customer and asks, 'Did you see me rob this bank?'
    وقتي پول ها را دريافت كرد رو به يكي از مشتريان بانك كرد و پرسيد : آيا شما ديديد كه من از اين بانك دزدي كنم؟
    The man replied, 'Yes sir, I did.'
    مرد پاسخ داد : بله قربان من ديدم.
    The robber then shot him in the temple , killing him instantly.
    .سپس دزد اسلحه را به سمت شقيقه مرد گرفت و او را در جا كشت
    He then turned to a couple standing next to him and asked the man, 'Did you see me rob this bank?'
    او مجددا رو به زوجي كرد كه نزديك او ايستاده بودند و از آن ها پرسيد آيا شما ديديد كه من از اين بانك دزدي كنم؟
    The man replied, 'No sir, I didn't, but my wife did!'
    مرد پاسخ داد : نه قربان. من نديدم اما همسرم ديد.
    Moral - When Opportunity knocks.... MAKE USE OF IT!
    نكته اخلاقي: وقتي شانس در خونه شما را ميزند. از آن استفاده كنيد

  4. 2 کاربر از پست مفید اواتار کورا سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 31st March 2010, 04:37 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 14th March 2010, 06:01 PM
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 27th November 2008, 05:24 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •