چندی از صدها رشادت سردار احمد کاظمي


1- بعد از عمليات خيبر زماني که جاده بغداد - بصره را از دست داديم و فقط جزاير براي ما باقي ماند، حضرت امام اعلام فرمودند که جزاير به هر قيمتي بايد حفظ شود که من بلافاصله به شهيد کاظمي فرمانده پد غربي، شهيدباکري و زين الدين در پد وسط و حاج همت در پد شرقي اطلاع دادم. از همه مهمتر به دليل وجود چاه‌ها‌ي نفت پد غربي بود که مانند ابر انبوه، گلوله، خمپاره و بمب از آسمان بر آن مي‌باريد. شهيد کاظمي در آن موقعيت، مقاومت بي‌سابقه‌اي از خود نشان داد، انگشتش قطع شد و وقتي برگشت سر و صورتش خاکي، سياه و دودي بود و چند شبانه روز بود که نخوابيده بود. وقتي به او خسته نباشيد گفتم و او را بوسيدم گفت: وقتي دستور امام(ره) را به من گفتي، ديگر نفهميدم چه شد، بچه‌ها‌ را جمع کردم و گفتم که اينجا کربلاست، الان عاشورا است و بايد به هر قيمتي اينجا را حفظ کنيم.

2- حاج احمد کاظمي در سال 1371 فرمانده قرارگاه حمزه سيد الشهدا شده بود و زماني بود که آمريکا به عراق آمده بود، ضد انقلاب در شمال عراق مستقر شده بود و تشکيلاتي براي خودش درست کرده بود، تابستان و پاييز وارد کشور مي‌شد، اذيت مي‌کرد، پول زور از مردم مي‌گرفت و هر کاري دلش مي‌خواست انجام مي‌داد.حاج احمد در آن زمان گفت که تنها راه حل، ورود به خاک عراق است که من با مقام معظم رهبري مطرح کردم و ايشان موافقت کردند، بلافاصله شهيد کاظمي با 600 کاميون و 50 قبضه توپ وارد عراق شد و منطقه آنها را که در 100 کيلومتري مرز عراق بود محاصره کرد و با شليک توپ بالاي سر آنها، از آنها تعهد کتبي گرفت تا سلاح را کنار بگذارند و کار سياسي انجام دهند و از سال1374 تاکنون نيز به تعهدخود عمل کرده‌اند. نکته جالب ديگر در هنگام برگشت اين ستون بوده که انواع هواپيماهاي f16 آمريکايي از سر ستون تجهيزات رد مي‌شد و مانور مي‌داد و دنبال بهانه مي‌گشتند تا به طور کامل تجهيزات ما را از بين ببرند اما شهيد کاظمي توانسته بود ستون را با مهارت فوق العاده و بدون هيچ عکس العملي نسبت به مانور هواپيماهاي آمريکايي وارد ايران نمايد.

3- در حين عمليات کربلاي 5 که آتش سنگين و سختي هم بود به ما اطلاع دادند که حاج احمد کاظمي پسردار شده است و او هم از قبل گفته بود اسمش را محمد بگذارند، وقتي پشت بي سيم به او گفتم که خداي متعال به تو هديه‌اي داده است، ابتدا فکر کرد رزمندگان به پيروزي خاصي دست پيدا کرده‌اند و وقتي به او گفتم خداي متعال به تو پسري داده است، چند ثانيه مکث کرد و گفت بگذاريد بعد ازعمليات صحبت کنيم و من فکر مي‌کنم او يک جهاد نفسي انجام داد و براي جلوگيري از تاثير اين خبر بر روحيه خود آن را به بعد از عمليات موکول کرد.

4- بحث سفر مقام معظم رهبري به منطقه تحت فرماندهي شهيد کاظمي قرار بود صورت بگيرد. در آن زمان استاندار، امام جمعه و ساير مسئولان، سفر ايشان را به صلاح نمي‏دانستند اما وقتي اين موضوع را با حاج احمد مطرح کردم او از سفر رهبر معظم انقلاب استقبال کرد و گفت: «سفر ايشان با من» و الحمدالله سفر ايشان به اروميه برکات زيادي داشت و باعث تثبيت پيروزي‌ها‌ شد.