ز دست دیده و دل هر دو فریاد
كه هر چه دیده بیند دل كند یاد
بسازُم خنجری نیشش زفولاد
زنُم بر دیده تا دل گردد آزاد
٭٭٭
یكی بر زیگری نالان درین دشت
به خون دیگران آلاله می گشت
همی كشت و همی گفت ای دریغا
بباید كشت و هشت و رفت ازین دشت
٭٭٭
نسیمی كز بن آن كاكل آیو
مرا خوشتر زبوی سنبل آیو
چو شو گیرُم خیالش را در آغوش
سحر از بستُرم بوی گل آیو
٭٭٭
دلُم بی وصل تِه شادی مبیناد
ز درد و محنت آزادی مبیناد
خراب آبادِ دل بی مقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد
٭٭٭
مو آن دلدادۀ بی خانمانُم
مو آن محنت نصیبِ سخت جانُم
مو آن سرگشته خارُم در بیابان
كه چون بادی وزد هر سو دوانُم
٭٭٭
گلی كه خود بدادُم پیچ و تابش
به اشك دیدگانُم دادُم آبش
در این گلشن خدایا كی روا بی
گل از مو دیگری گیره گلابش
٭٭٭
بی ته اشكُم ز مژگانِ تر آیو
بی ته نخِل امیدمُ بی بر آیو
بی ته در گنج تنهایی شب و روز
نشینُم تا كه عمرُم بر سر آیو
٭٭٭
دو چشمونِت پیاله پر ز می بی
دو زلفونِت خراجِ مُلكِ ری بی
همی وعده كری امروز و فردا
نمیدونُم كه فردای تو كی بی؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)