کسی هست
که هر روز به تماشای خورشید می آید
او چشمانش را برای دیدن تو
در لحظه قرار جا گذاشته است
کسی هست
که هر روز به تماشای خورشید می آید
او چشمانش را برای دیدن تو
در لحظه قرار جا گذاشته است
با صدای تو
در گوش دیوار
پنجره ای باز می شود
جاده را زخمی نکن
راهمان
خونین می شود
این روزها هر رهگذری
در کوچه تو آدرس گم می کند
پنجره را باز کن
باران راه را به او نشان خواهد داد
جای من
هیچ جا خالی نیست
حتی در قلب غریبه ای
که در سایه تو نشسته است
همه تنهایی ات را
به من بسپار
تمام بی کسی ام را
با آن قسمت می کنم
هر کس
نگاه می کارد
اشک درو می کند
نگاهت را به آسمان بسپار
زمین مهر می رویاند
من بی نیاز به چتر
در بارانی که تویی گام می زنم
قرارهای ما
پای درختانی بود
که تابوت می شوند
با دستان تهی ام
به استقبالت می آیم
تو
انتظار برایم ارمغان آورده ای
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)