هم پیمانی شوروی استالینی با آلمان هیتلری و همکاری نظامی در فتح لهستان
این نوشته عین خاطرات اشخاص سیاسی هست که در مقاله نام برده شده و به هیچ عنوان در ان دخالتی از لحاظ ویرایش کلمات نکردهام خواستارم که این نوشته را از دید واقعه بینانه بخوانید و به الفاظ به کار برده شده برای اشخاص حقیقی و حقوقی کار نداشته باشید .
این مقاله از دید افراد حاضر در اتاق سیاسی حزب کمونیست در زمان اغاز جنگ است که بسیار زیبا نیز هست و به طبع در ان نسبت به المان و هیتلر با زبانی بد یاد میشود ولی حقایقی در پس پرده این حرفها پدیدار می شود .
زیبایی این مقاله در انجایست که افراد چون بعد از استالین این خاطرات را نوشته اند برای بیگناه نشان دادن خود تمام مسائل را میگویند تا بلکه گناه اتفاقات را به گردن استالین بندازند.در ضمن بنده فقط اتفاققات و دیدگاه های افراد حاضر در حزب را به عنوان یکطرف جنگ بیان میکنم و کاری به قرداد و مفات وسایر مسائل ندارم چون مطالب در مورد این قرارداد در نت بسیار زیاد است با دیدگاه های متفاوت نیز بیان شده من فقط میخواهم این مساله را از دید طرفین جنگ بیان کنم که در این مقاله نوبت به شوروی و انشالله در سری بعد به بیان دیدگاه چرچیل میپردازم.حال شما را به خواندن این مقاله که عین متن کتاب و بدور از خلاصه است دعوت میکنم باشد که انسان پند گیری ، پندی بگیرد.
در حالیکه رژیم فاشیست هیتلر خود را برای جهانخوارگی و لشکرکشی به کشورهای اورپائی اماده کرده بود رژیم استالین-رژیم سوسیالیست پرولتاریائی-با ان یک پیمان عدم تعرض و یک قرارداد امنیت دسته جمعی منعقد ساخت .
که به پیمان مولوتف-روبن تروپ مشهور است و در 1939بسته شد.این پیمان حسابهای سیاسی-نظامی اروپا را بر هم زد و کفه قدرت را بنفع اتحادیه فاشیستی اروپا که رژیم هیتلردر راسش قرارداشت برهم زد و چراغ سبزی بود برسر راه لشکرکشی ارتش هیتلری به لهستان-کشوری که میان شوروی و المان محصور بود.بر اثر ان هیتلر در اول سپتامبر1939 به لهستان تاخت و ارتش شوروی از سوی دیگر و از شرق بر سر ملت لهستان ریخت و در مرکز ان کشور دوستانه روبروی هم صف ارائی کردند. دولتهای انگلیس و فرانسه در 17همان ماه به المان اعلان جنگ دادند
و جنگ جهانی دوم در گیر شد.
خروشف از همپیمانی شوروی استالینی و المان هیتلری دفاع میکند و واقعه را چنین نقل میکند:"مدتهای مدید پیش از اینکه هیتلر و دشمنان ما عملا شروع کنند به امادگی برای حمله به ما برای همه و بطور بدیهی روشن بود که جنگ حتمی الوقوع است.همین که فاشیستها برای اولین بار در المان روی کار امدند فهمیدیم که دیر یا زود علیه ما دست به جنگ خواهند زد.هیتلر در کتابش مبارزه من-که مرا تا انجا به نفرت اورد که نتوانستم تمامش کنم بیپرده از نقشه های تجاوزکارانه اش علیه مردم جهان و از فلسفه ضد انسانیش سخن میگوید. او قسم یاد میکند که وظیفه
اش نابود کردن کمونیسم و تسخیر دژمستحکم ان ،اتحاد شوروی است.همین که به حکومت رسید شروع کرد به تدارک ارتشش و اماده کردن ان برای جنگ.این کار،پنهانی و راز نبود سرتاسر المان نمایشهای نظامی و نطقهای اتشین و تهدید امیز ضد شوروی فراگرفته بود.در کتاب "مبارزه من کلمه ای از هم زیستی مسالمت امیز با شوروی نرفته بود بلکه سخن از نابودی و پایمال کردن ما بود به همین جهت انچه هیتلر را واداشت تا روبن تروپ را در 23 اگوست1939به مسکو بفرستد تغییر نیایش نبود.هیتلر همان بود که با همان تفکرات و پندارهای قبلیش که اورا
جنگاوری بنظر خودش اورده بود و فاتحی مصمم و طراح قابلی برای ازاد کردن ملت روس از مرام بلشویکی.
خبربازدید روبن تروپ را درست روز قبل از وصولش شنیدم.روز شنبه بود که با استالین در ویلای روستائیش ملاقات داشتم،بمن اطلاع داد که روز بعد روبن تروپ خواهد رسید.استالین وقتی این خبر را میداد-لبخندی زد و در چهره ام دقت کرد تا ببیند این خبر چه اثری در من میگذارد من نخست یکه خوردم و متقابلا در او خیره شدم پنداشتم شوخی میکند،از او پرسیدم"چرا روبن تروپ میخواهد مارا ببیند؟ایا تغییر عقیده خواهد داد و جانب ما را خواهد گرفت،یا یه چیز دیگری مثلا؟"استالین گفت:نه،هیتلر اورا فرستاده و نامه به او داده که در ان میگوید که از وزیرش روبن تروپ که حامل پاره ای پیشنهادات واقع بینانه است استقبال نمایم.بر این اساس موافقت کردیم که فردا با او ملاقات کنیم "به استالین گفتم که من تصمیم گرفته ام همراه بوگانین و مانکلف فردا به شکار بروم در شکارگاه اختصاصی وروشیلف.
استالین گفت:"تصمیم خودت را عملی کن و برو چون فردا کاری که برایش حضورت ضرورت داشته باشد نخواهد بود من و موتولف با روبن تروپ ملاقات کرده به حرفهایش گوش خواهیم داد.وقتی از شکار برگشتی به تو خواهم گفت چهافکاری درسر هیتلر دور میزند و گفتگومان با تروپ به چه نتیجه ای رسیده است.
ان شب من و بوگانین و مالنکف به شگارگاه اختصاصی زافیدوفا رفتیم.وقتی رسیدیم دیدیم وروشیلف پیش از ما رسیده است.از این جهت ممکن نبود در جلسه گفتگو با تروپ همراه استالین و موتولف شرکت کرده باشد (روزی که روبن تروپ از برلین به مسکو پرواز کرد نمایندگان انگلیس و فرانسه در مذاکره با دولت شوروی سوسیالیستی هنوز در این اندیشه بودند که اخرین تلاشهایخود را برای عملی کردن یک همپیمانی میان دولتهای متبوع خویش و دولت شوروی به نجام میرسانند.وروشلیف وزیر دفاع شوروی رئیس هیئت نمایندگی شوروی در مذاکره با دولتهای انگلیس و فرانسه بود.این نکته قابل اهمیت است که بدانیم در ان روز تاریخی و خطرنام که یک پیمان نظامی-سیاسی میان موتولف و تروپ امضا میشد وروشلیف به شکارگاه رفته و انگلیسها و فرانسویها را نسیبت به انچه در جریان بود در حهل رها کرده بود،و این را استالین و حزب کمونیست پرولتاریائی یک تاکتیک و زرنگی سیاسی میشمرد) در شکارگاه چندمارشال و ژنرال و....(این تیکه در مورد نحوه شکار بود که مهم نیست).
چون شکار تمام شد شد یکسره به "داشا"-مقر تابستانی استالین-برگشتیم.چون میدانستم استالین همه را برای صرف شام دعوت خواهد کرد مرغابی یی را که خودم شکار کرده بودم با خودم بردم تا بر سر میز شام با دیگر اعضای دبیرخانه سیاسی تقسیم کنم.برای استالین جریان شکار را شرح دادم و با شوخی از موفقیت خویش در شکار یاد کردم و افتخار نمودم.حال روحی استالین کاملا خوب بود،و اوهم زیاد شوخی میکرد.رای استالین نسبت به شکار بستگی داشت به حالت روحی او .اگر حالش خوب بود او نیز به فکر رفتن به سکار میافتاد. در غیر ان صورت ترجیح میداد که در خانه بماند و از شکار و شکارچیان اظهار بیزاری مینمودمخالفتش با شکار براین مبنا نبود که زندگی و زندگانی را محترم میشمارد.نه،این او را از شکار دور نمیداشت بلکه این فکر اورا دور میداشت که شکار وقت را تلف میکند.در مورد وقت تلف کردن جالب اینست که هیچ رهبری هم طراز او نیست که ا اندازه ای او برسر میز غذا با زیاده روی خوردن و در میگساری صرف وقت میکرد تلف کند. در هر حال،ان روز با میزبانی استالین بر سر میز شام گرد امدیم. روز یکشنبه بود در اگوست1939 ما داشتیم غنائم شکارمان را حاضر میکردیم تا تقدیم ضیافت کنیم که استالین بما خبر داد تروپ با خودش پیشنویس یک پیمان دوستی و عدم تجاوز را اورد و ما انرا پذیرفته و با ان موافقت نمودیم. استالین خوشحال به نظر میرسید.گفت فردا وقتی جریان این پیمان را به هیئتهای نمایندگی انگلیس و فرانسه اطلاع بدهد فورا به کشورشان برخواهند گشت.و افزود هیئتهای نمایندگی انگلیس و فرانسه که برای انجام مذاکره با وروشیلف به مسکو امده اند در حقیقت به هیچ وجه مایل نیستند با ما علیه المان متحد شوند،و مذاکره ما با انها بیثمر بود ما میدانستیم انها در هم پیمانی با ما ،جدی نیستند و قصد حقیقتی شان این است که هیتلر را علیه ما تحریک کنند.بهمین جهت ما نیز بنوبه خود از این که انها از کشور ما بروند خوشحال بودیم.
چنین است داستان انعقاد پیمانی که در غرب پیمان تروپ-موتولف میخوانند. من باگوش خودم از استالین چنین شنیدم:"البه،ما تمام اینها یک بازی بیش نیست تا ببینیم کدام طرف میتواند طرف مقابل را بفریبد. من میدانم منظور هیتلر چیست.
او فکر میکند زرنگتر از ما است و ما را فریب داده،اما در واقع من هستم که او را فریب داده ام".استالین به وروشیلف و بریا(سردفتر استالین تا زمان مرگ استالین و یکی از کسانی که متحم به قتل استالین با نقشه خود جناب راوی یعنی خورشف است)و دیگر اعضای دبیرخانه سیاسی گفت که جنگ بکمک این پیمان برای مدتی دازتر از سر ما دور میشود و در سایه بیطرفی و برکنری از جنگ خواهیم توانست نیروئی فراهم اوریم جهت مقابله با انچه بعدا پیش خواهد امد."
شک نیست کسانی بودند که میپنداشتند اظهار علاقه هیتلر به مذاکره با ما دلیل این بود که میترسید به او حمله ببریم.این تخلیل درباره ان پیمان،مبالغه است درباره قدرت ما ،این تفسیر،منتشر گشت و بسرعت عده زیادی در شوروی ان را باور داشتند و به خود تبریک گفتند.اما ما رجال دولت از این حقیقت کاملا و دقیقا خبر داشتیم و خود را گول نزدیم بلکه میدانستیم سرانجام به جنگ کشیده خواهیم شد.بعلاوه،استالین جنین میپنداشت که انگلیسها و فرانسویها نیروی هیتلر را خواهند فرسود و نخواهند گذاشت نقشه اش را که عبارتست از کوبیدن غرب و سپس برگشتن به شرق و تسخیر ان عملی کند.این پندار ارزو اسا که استالین دلش را با ان خوش کرده بود بدون شک جزئی از استراژی یی بود که باعث گشت ما با پیمان موافقت نمائیم و ان را امضا کنیم.
من معتقدم که پیمان تروپ-مولوتف در سال1939 از لحاظ تاریخی در ان شرایط و احوال گریزناپذیر بود،و در اخرین تحلیل بمصلحت اتحاد شوروی بود.حکم یک پیاده را در صفحه شطرنج داشت.اگر ان پیاده را حرکت نداده بودیم جنگ خیلی زودتر از ان که در نظر گرفت در میگرفت.اما اینک بیک فرصت گرانبها ویک مهلت دست یاقته بودیم.گمان میکتم اکثریت قریب به اتفاق در حزب امضای ان پیمان را یک قدام خردمندانه از طرف ما تلقی میکردند گرچه هیچیک نمیتوانستند این را علنا برزبان بیاورند.ما نیز نتوانستیم حتی درباره این پیمان در جلسات حزبی به بحث و تبادل نظر بپردازیم.اگر ما عللی را که ما را واداشته بود این پیمان را امضا کنیم بزبان مطبوعاتی شرح میدادیم کاری ناپسند و نفرت انگیز انجام داده بودیم-ضمنا هیچکس حرف ما را باور نمیکرد.بی تردید،برای ما بعنوان کمونیست با صفت ضد فاشیست و در مقام مخالف اشتی ناپذیر مواضع سیاسی و فلسفی فاشیسم خیلی دشوار بود که قبول کنیم نیروهای ما در کنار و در جبهه نیروی المان قرارگیرد.برای ما فوق العاده دشوار بود که این مارک را برخورد بچسبانیم.و محال بود بتوانیم این را برای مردم کوچه و بازار توضیح بدهیم و توجیه نمائیم.بهمین علت نتوانستیم صریحا اعتراف کنیم که ما با هیتلر به قرار و مداری بر سر همزیستی مسالمت امیز رسیده ایم همزیستی مسالمت امیز المان در مجموع ممکن بود اما نه با فاشیستهای هیتلری.
از انطرف المانها نیز این پیمان را به مثابه وسیله مانوری برای کسب قدرت بکار گرفتند.انها میخواستند میان کشورهای که در جنگ جهانی اول علیه المان متحد شدند و ممکن بود بار دیگر علیه المان متحد شوند جدائی بیافکنند و هر کدام از انها را بطور جداگانه و در حال عزلت شکست بدهند.هیتلر تصمیم گرفته بود هر کدام از دشمنان را تنها گیر بیاورد و با ضربهای از پا در بیاورد او یقین کرده بود که المان در جنگ جهانی اول از ان سبب شکست خورد که خواست در ان واحد در دو جبهه بجنگد.پیمانی که با ما امضا کرد وسیله ای بود برای این که جنگ را در یک جبهه محدود سازد.
در اثنای ان ایام،روزنامه های انگلیسی و فرانسه دیگر روزنامه های سرمایه داری میکوشیدند تا هیتلر را به حمله علیه شوروی برانگیزند صدای خود را بلند کرده بودند که روسیه مجسمه غول پیکری است با پای خمیرین.انگلیس و فرانسه خیلی مایل بودند که خود در گوشه ای بایستند و تماشا کنند که چگونه المان و شوروی باهم میجنگند و یکی دیگری را از پا در می اورد. انگلیسها و فرانسویها از این فکر-که انها در انتظار نشسته اند و میبینند لشکرهای هیتلر سرزمین ما را در مینوردند و خون و ثروتهای ما را میاشامند و میبلعند غرق و جد و شادی میشدند.اگر جنگ را بازی یی میدانستیم انرا بدین گونه وصف میکردیم"ما روی این امکان شرط بندی میکردیم که در پشت ان پیمان سنگر بگیریم و خود را از شر خمپارهائی که دور و بر ما میافتد حفظ کنیم و بدین طریق از سرنوشتی که دولتهای غربی برای ما انتظارش را میکشیدند برهیم".هیتلر نخست توسط سفیرش در مسکو شلنبرگ-پیشنهاد کرد با او پیمانی ببندیم.تاریخ ثابت نمود که شلنبرگ واقعا مایل بود روابط مسالمت امیز میان المان و شوروی مستحکمتر شود.تردیدی نیست که وی با تصمیم هیتلر دائر بر جنگیدن علیه ما مخالفت کرده است.وقتی موتولف او را دعوت کرد تا برای مذاکره درباره پاره ای مسائل مربوط به ان معاهده نزد وی برود شلنبرگ گفت:"خدا شخصا به ما کمک کرده است".ما ان وقت فکر میکردیم او تظاهر به این نقش میکند اما بعدها پی بردیم که شادیش از عقد ان پیمان از ته قلب بوده است.او دریافته بود که ایجاد روابط مسالمت امیز و دوستی بین المان و شوروی و عقد پیمان عدم تعرض بین اندو کاملا ضروری است،محتمل است نظرش را زمانی به هیتلر هم رسانده اما هیتلر بان اعتنائی ننموده باشد.شلنبرگ در توطئه شکست خورده سال 1944علیه هیتلر شرکت کرد و با دیگران اعدام شد.
در روزهای بلافاصله پس از امضای معاهده مذکور استالین و هیتلر به تعهداتی که در برابر هم کرده بودند عمل کردند یا حداقل تظاهر به وفا نمودند.یک تبادل اطلاعات مشروح صورت گرفت.تا جایی که بیا دارم موتولف بارها به استالین میگفت:"شلنبرگ گفت....شلنبرگ فرستاد..."و امثال اینها،طبیعی است که شلنبرگ بیش از انچه سعی داشت چیزی به ما برساند میکوشید تا اطلاعاتی از ما بدست اورد،یادم میاید روزی نزد استالین بودم که موتولف این داستان را برای وی گفت که شلنبرگ را به دفتر کارش احضار میکند،شلنبرگ میبیند کارمندان بایگانی اوراق محتوی برنامه رادیوئی را جمع اوری میکنند،میپرسد شما چرا در بایگانی به تشکیل پرونده متوسل میشوسد؟و بعد یکباره حرفش را قطع میکند.موتولف این واقعه را بیادش نگهمیدارد بعدها از روی این حرف که از دهان شلنبرگ پریده میفهمد که ظاهرا المانی ها برای تدوین اخبار و برنامه های رادیوئی دستگاهائی دارند که انان را از پرونده سازی بی نیاز میکند تنها پس از جنگ بود که دستگاهای ضبط صوت را کشف کردیم و بر اثرش دانستیم سازمان اطلاعاتی المان چه توفیقی بر ما داشته که میتوانسته حرفهای رادیوئی را بسرعتی که از کار یادداشت برداری و بایگانی بر نمیاید ضبط و نقل کند و به نقطه ای بفرستد،علاوه بر این امکان داشته انها را به صورت رمز ارسال دارد،و دستگاه ضبط صوت میتواند هر خبر و گزارشی و پیامی را عینا ثبت کند و سپس اهسته رونویسی نماید و انگاه رمزسش را بگشاید و حل نماید.بنابراین،ان حرف که از دهان شلنبرگ پرید و موتولف شنید اولین اشاره ای بود به این حقیقت که المانها دستگاه صوت اختراع کردند.
بموجب پیمان ما با المان موظف بودیم مقادیری گندم و روغن و دیگر محصولات به المانها بدهیم. ما همه انها را درست سر موعد و بدون تاخیر تحویلشان دادیم.از ان طرف هیتلر متعهد بود در ازای ان یک ناوشکن جنگی به ما بدهد.او حتی کارشناسان مخصوصش را برای این که در مساح کردن ناوشکن به ما کمک کنند فرستاد یک افسر عالیمقام نیروی دریایی المان به لنینگراد رسید تا در کار تجهیز ان کشتی نظارت کند.بعد از این که ترتیبات اقامتش داده شد گندکار درامد.
سازمان جاسوسی ما -ظاهرا-در اپارتمان او انواع دستگاهای ضبط صوت و عکسبرداری را کار میگذارد.بنظر میرسد که دریادار مذکور از شیفتگان جنس لطیف است.سازمان جاسوسی ما یک دختر زیبا برایش میبرد و بعد درصدد بر میاید از او در حالی که محترمانه نیست عکس بگیرد.این کار چند شب ادامه میابد تا این که یکشب دریادار صدائی میشنود و برخاسته و شروع میکند به گشتن اتاق.و عکس بزرگی را که بر دیوار اویزان بود کنار میزند و میبیند سوراخ کوچکی در عکس ظاهر میشود که پشت ان دوربین عکاسی کار گذاشته اند بلافاصله یک نامه شکایت امیز مینویسد دارو دسته ما فکر کرده بودند میتوانند با او کنار بیایند و او را به خدمت خود دربیاورند.اما روسای این دریادار المانی اهمیتی ب روابط وی با زنان نمیدادند.خود هیتلر در ابن خصوص جنجالی برپا کرد.یادم هست استالین به خاطر روشی که ماوران بریا بکار بسته بودند نسبت به او بشدت عصبانیت نشان داد،به دنبال این حادثه بود که از قضیه ناوشکن اطلاع یافتیم.بعدها،وقتی جنگ پایان یافت ناوشکن همچنان تمام نشده در لنینگراد انداخته بود.برخی گمان برده اندهیتلر این ناوشکن را از این جهت به ما داد که حاضر بود در ساختمان نیروی دریایی ما شرکت نمایید.ححقیقت این است که هیتلر معتقد بود پیش از تمام شدن کار ناوشکن خواهد توانست اتحاد شوروی را پایمال کند و ناوشکن را پس بگیرد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)