از اوستا تا قصّههای عامیانهی مادربزرگها، نام پری بارها تکرار شده است. پری موجودی افسانهای و بسیار زیبا و فریباست. در طیّ سدهها، شخصیت او بارها دگرگون شده؛ گاه مظهر هرگونه پلیدی و بدخواهی است و گاه همچون فرشته، به گفتهی حافظ: «از هر عیب بری است»؛ گاه همراه جادوان (= جادوگران) است و گاه با جن یکسان.
نام پری در اوستا بهصورت «Pairika» و در زبان پهلوی ذکر شده است.
پریان در اوستا موجودهایی اهریمنی و نابکارند که از آنها در کنار «جادوان» یاد شده است. در کنار دریای «فراخکرت» بهصورت ستارگان دنبالهدار در میان زمین و آسمان میپرند و ستارهی «تشتر» آنها را در هم میشکند. همچنان که «تشتر» در برابر «پری خشکسالی» نیز پایداری نموده و او را شکست داده است.
«موشپری» یکی از پریانی است که نامش در اوستا آمده است و دیگری پری «خناثئیتی» است که گرشاسپ، پهلوان مشهور، با او ارتباط داشت. پری در زند وندیداد «دیوزن» معرفی شده است.
در جایی از بندهش نیز به همین مفهوم به کار رفته و در جای دیگری از آن از جمله موجودهای اهریمنی است که نامش در کنار نام «جادو» آمده است.
در شاهنامه از پری در کنار «دیو» و نیز در کنار مرغ و جانوران درنده جزو فرمانبران و سپاهیان برخی از شاهان پیشدادی یاد شده است.
برخی از استورهشناسان ایرانی معتقدند که در روزگاران کهن، پیش از دین زرتشت، پری در اصل ایزدبانوی باروری و زایش بود که تولد فرزندان، برکت و فراوانی نعمت، جاریشدن آبها و رویش گیاهان به نیروی او بستگی داشت.
پری به مردان عشق میورزید و آتش عشق را در نهاد انسانها بر میافروخت و در این کار مانند زنی جوان، بسیار زیبا و فریبنده تصور میشد. ظاهرن پری پیش از پیدایش دین زرتشت ستایش میشد، اما با دینآوری زرتشت و در پی آن دگرگونیهای اجتماعی، در اعتقادات زرتشتیان بهصورت موجودی زشت و اهریمنی درآمد.
بااینحال، طرفه آن است که امروزه همچنان برخی از زرتشتیان برای گرفتن حاجت به «دخترشاه پریان» متوسل میشوند و سفرهای را به نام او همراه با آیین ویژهای میگسترند.
نشانهایی از تصورات دیرین ایرانیان دربارهی ارتباط پری با کامکاری و باروری، با چهرهای ستودنی در ادب فارسیِ دورهی اسلامی و فرهنگ عامهی ایران برجای مانده است.
با وجود چهرهی اهریمنی پری در دین زردشتی، پری در ادب فارسی مظهر زیبایی است؛ چنانکه شاعران معشوق خود را به پری مانند کردهاند. پری در کنار «حوری» و واژگانی مانند «ماه»، «گل» و «سرو»، که زیبایی و خوشاندامی را وصف میکند، در شعر غنایی فارسی بسیار به کار رفته است؛ و ترکیبهایی مانند پریپیکر، پریچهره، پریدیدار، پریرخسار، پریروی، پریزاد و پریزاده، همه زیبایی و دلربایی را وصف میکند.
در داستانهای فارسی «دختر شاه پریان» آنچنان زیبا است که ازدواج با او بهصورت آرزو در آمده است و در قصّههای عامیانه بارها از عشقورزی و ازدواج قهرمانان داستان با پریان، بهویژه دختر شاه پریان، یاد شده است؛ همچنانکه اسکندر، مطابق اسکندرنامهی نسخهی نفیسی، با پادشاه پریان به نام آراقیت و سپاهیانش با پریان دیگر، و حمزه در قصّهی حمزه با اسمای پری ازدواج میکنند. بدین ترتیب، پری در قصّههای فارسی، بیشوکم، عیش و طرب و کامورزی و عشقبازی را تداعی میکند و از آن است که در «اسکندرنامهی کبیر» نامهای سه دختر شاه پریان، ملک طیفور، عبارت است از: فرحافزا، روحافزا و عیشافزا.
گاه پریان خود عاشق قهرمانان داستان میشوند و اگر قهرمانان به وصال با آنها تن در ندهند، پریان آنان را میآزارند و یا گرفتار جادو میکنند. در سامنامه، منظومهی منسوب به خواجوی کرمانی، شاعر سدهی هشتم، عالمافروز پری نیز عاشق سام است و میخواهد با او درآمیزد؛ اما سام که دلباختهی پریدخت، دختر خاقان چین، است، همواره از پیوند با این پری سر میپیچد و او نیز با افسون خود پریدخت را به دریای چین میاندازد. با عنایت به اینکه در اوستا «Sama» لقب گرشاسپ است، چنین به نظر میرسد که عالمافروز در سامنامه دگرگونهای از همان پری خناثئیتی است که مطابق اوستا گرشاسب با او در آمیخت.
در هزار و یک شب پری «جنیه» نامیده شده است و در حکایت «نورالدین و شمسالدین» و حکایت «ملک شهرمان و قمرزمان» پریان باعث میشوند که دختر و پسری به یکدیگر عشق بورزند و با هم ازدواج کنند؛ چنانکه بیژن در شاهنامه نیز در دفاع خود نزد افراسیاب، پری را باعث عشق خود و منیژه معرّفی میکند. این همه، ظاهرن، بازتابی از اعتقادات ایرانیان باستان دربارهی پری به عنوان الاههی عشق و زایش است.
برخی از عوام ایران جایگاه پریان را که عبارت است از چشمهسارها، چاهها، پاکنهها و پلکان آبانبارها، اصطلاحن «فاضل» مینامند. شایان توجّه است که در بیشتر مکانهای فاضل رطوبت هست؛ چنانکه گویی پری بهگونهای با آب و رطوبت پیوند دارد. در اعتقادات ایرانیان باستان نیز جاریشدن آبها و رویش گیاهان بهگونهای با پری در ارتباط بوده است.
در داستانهای فارسی نیز جایگاه پریان یا در چاه است، یا در دریاست، و یا در نهر و چشمه به سر میبرند و به آبتنی و شستوشو مشغولند. در بخشی از دارابنامهی ترسوسی با انسانهای آبی روبهروایم و از جمله زنی آبی که بسیار زیباست و قهرمان داستان دلباختهی اوست و با هم ازدواج میکنند.
شاید این زن آبی همان «پری دریایی» باشد که ظاهرن اصل و نسب ایرانی ندارد و از استورههای یونان و روم به فرهنگ ایرانی وارد شده است. بههرحال، در داستانهای فارسی همیشه هم جایگاه پریان در آب نیست. گاه نیز در زیرزمین پنهانند که البته در آنجا نیز رطوبت هست. در برخی از داستانها هم جای آنها در کوه قاف یا نزدیک به آن ذکر شده است.
مطابق با آنچه در زبان و ادب فارسی آمده است، پریان از دیدگان انسانها پنهانند، بهسرعت در حرکتاند، بال و پر دارند، در هوا پرواز میکنند و پیش از آنکه به زمین فرود آیند، دود و ابر در آسمان پدیدار میشود. چهرهی آنها مانند آدمی است، اما اندامشان در دارابنامهی ترسوسی به مرغ و پاهایشان در اسکندرنامه به چهارپایان شبیه است که در اینصورت با سانتورها یا قنطورسها (Centaurus) در استورههای یونان و روم همانندند. برخی از پریان با آدمیان همزادند و چهرهی آنان همانند چهرهی انسان همزادشان است.
پریان جلد دارند و گاه برای آبتنی از جلد خود بیرون میآیند و اگر کسی جلد آنها را برباید، نمیتوانند بگریزند. گاه نیز آنها در میوههایی مانند نارنج و انار پنهانند؛ و، به احتمال بسیار، در قصّهی مشهور «نارنج و ترنج» دختر نارنج و ترنج پری است. پریان چون جادو میدانند، بهشکلهای اسب، گاو، اژدها، شیر و چهارپایان دیگر در میآیند. گاه نیز بهصورت مار، بهویژه مار سفید و مارمولکاند. در بسیاری از موارد هم بهشکل پرندگان، بهویژه، کبوتر ظاهر میشوند. در بسیاری از موارد نیز، بهویژه هنگامی که بخواهند قهرمانی را بفریبند و یا او را گرفتار بند عشق خود کنند، بهشکل گورخری زیبا درمیآیند و قهرمان را به دنبال خود میکشانند. (گفتنی است که در اینگونه موارد، در قصّههای متاخّرتر «آهو» بهجای «گورخر» ذکر شده است.)
در شاهنامه بهرام چوبین را نیز گوری زیبا به دنبال خود میکشاند تا به کاخ زنی راه مییابد و میهمان او میشود و هنگامی که از وی جدا میشود، مَنشی دیگر مییابد. اگرچه در شاهنامه زن یادشده، بهصراحت پری معرّفی نشده است؛ اما اسلوب داستان، مانند داستانهای عشق پریان است و تو گویی بهرام پس از دیدار با زن اسرارآمیز، «پریزده» شده است؛ چنانکه در یکی از نسخههای کهن ترجمهی تاریخ طبری، زن یادشده، بهصراحت «پری» دانسته شده که عاشق بهرام است و در مقابلهی بهرام و سپاهیانش با دشمنانشان، او با یارانش پیش سپاه بهرام میایستند و دشمنان بهرام هزیمت میکنند. پایان سحرآمیز زندگی بهرام گور، پادشاه ساسانی، در هفتپیکر نیز قابلدرنگ است که او گوری را دنبال میکند و از پی آن به غاری میرود و از دیدگان مردم پنهان میشود. شاید آن گور نیز در داستان بهرام، همان پری باشد.
در داستانهای عامیانهی فارسی پریان مذکّر نیز حضور دارند. پریان از اسرار همه چیز آگاهند و در جادو چیرهدستاند. بااینحال، مطالب سمک عیار نشان میدهد که پریان همان جادوان (= جادوگران) نیستند، چنانکه در اوستا نیز این دو از هم تفکیک شدهاند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)