دوست عزیز، به سایت علمی نخبگان جوان خوش آمدید

مشاهده این پیام به این معنی است که شما در سایت عضو نیستید، لطفا در صورت تمایل جهت عضویت در سایت علمی نخبگان جوان اینجا کلیک کنید.

توجه داشته باشید، در صورتی که عضو سایت نباشید نمی توانید از تمامی امکانات و خدمات سایت استفاده کنید.
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: آخرین گفته‌های نویسندگان و شاعران پیش از مرگ

  1. #1
    یار همراه
    رشته تحصیلی
    مهندسی برق-الکترونیک
    نوشته ها
    1,622
    ارسال تشکر
    6,930
    دریافت تشکر: 5,062
    قدرت امتیاز دهی
    7457
    Array

    پیش فرض آخرین گفته‌های نویسندگان و شاعران پیش از مرگ



    معمولاً حرف‌های آخر یک انسان خیلی خاص هستند.
    مخصوصاً اگر این حرف‌ها، حرف‌های آخر یک نویسنده یا شاعر معروف قبل از مرگش باشند، اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کنند.
    اغلب کسانی که خودآگاه پیش از مردن از خود نوشته یا سخنی به جای می‌گذارند، نگاه خاص خود را برای بازماندگان به یادگار می‌گذارند.
    آخرین حرف‌ها و واپسین نگاه آن‌ها به دنیایی که آن را ترک کرده‌اند، می‌تواند اطلاعات مفیدی در بر داشته باشد.

    چند نمونه از این یادداشت‌ها:

    رومن گاری؛ نویسنده، فیلمنامه‌نویس و کارگردان فرانسوی (درگذشته 2 دسامبر 1980)
    رومن گاری پس از درگذشت همسر سابقش جین سیبرگ در سال 1979، 2 دسامبر 1980 در پاریس درگذشت. گاری قبل از مرگ این یادداشت را نوشته بود: «خیلی خوش گذشت! ممنون و خدانگهدار!»

    نیکلاس کامفورت؛ نویسنده فرانسوی (در گذشته 13 آوریل 1794)
    وی قبل از اینکه در پاریس دستگیر شود اقدام به خودکشی کرد و قبل از آن خطاب به امانوئل ژوزف سی‌یس چنین گفت: «و چنین از دنیایی که یا قلبم باید بشکند و یا باید بدل به سرب شود، کوچ می‌کنم.»

    کریستین چوبوک؛ نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی (درگذشته 15 جولای 1974)
    چوبوک قبل از مرگ در یک برنامه زنده تلویزیونی، رو به دوربین‌ها گفته بود: «و حالا طبق سیاست‌های پخش وقایع خشن کانال 40، می‌خواهیم یک واقعه را نخستین بار پخش کنیم!»

    هارت کرین؛ شاعر آمریکایی (درگذشته 27 آوریل 1932)
    در حال پریدن از روی کشتی اوریزابا فریاد گفت: «خدانگهدار به همگی!»

    سرگی یسنین؛ شاعر روس (درگذشته 28 دسامبر 1925)
    وی یک روز قبل از مرگ، با خون خود یادداشتی نوشت و به دوستش داد. در این یادداشت نوشته شده بود: «خداحافظ دوست من، خداحافظ. دوستی عزیز برای من هستی و برای همیشه در قلبم خواهی ماند. هم اینگونه جدا شدنمان یک تقدیر است و هم پس از وقفه ای دوباره به هم رسیدنمان. خداحافظ، حتی توانی برای برای اینکه دستت را بفشارم ندارم. ناراحت شدن یا ابرو خم کردن نداریم! در این زمان، مردن چیز تازه‌ای نیست، چون زندگی کردن هم چیز تازه‌ای ندارد.»

    شارلوت پرکینز گیلمان؛ نویسنده آمریکایی (در گذشته 17 اوت 1935).
    گیلمان در یادداشتی که قبل از مرگش نوشته بود، گفت: «وقتی انسان دیگر به دردی نخورد و از یک مرگ قریب الوقوع اطمینان داشته باشد، حق دارد به جای مرگی کش‌دار و زجر آور، مرگی سریع و بدون درد را انتخاب کند. من کلروفرم را به جای سرطان انتخاب کردم.»

    رابرت ای. هاوارد؛ نویسنده آمریکایی (درگذشته 11 ژوئن 1936).
    هاوارد در یادداشتی که از خود به‌جا گذاشت، قسمتی از شعر «خانه سزار» سروده ویولا گاروین را نوشت: «همه فرار کردند، همه چیز تمام شد. حالا که اینطور است من را روی هیزم‌های آتش بگذارید. جشن تمام و فانوس‌ها خاموش شد.»

    هاينريش فون كلايست؛ شاعر و نمایشنامه نویس آلمانی (درگذشته 21 نوامبر 1811)
    کلایست در یادداشتی که قبل از مرگ برای خواهرش نوشته بود، چنین گفت: «قبل از آشتی با تمام دنیا و به خصوص با تو، نمی‌توانم در آرامش بمیرم. از کلمات سنگینی که در نامه‌هایم برایت نوشتم چشم پوشی کن، بگذار سنگینی آن‌ها را بردارم. برای نجات من هرچه در توان داشتی انجام دادی، نه تنها به عنوان خواهر، بلکه به عنوان یک انسان هم هرچه توانستی انجام دادی، ولی واقعیت این است که در دنیا دیگر کسی نمی‌تواند به من کمک کند. اکنون دیگر خداحافظ. آرزو دارم خداوند دست‌کم به اندازه نصف لذتی را که من از مرگ می‌برم هنگام مرگت به تو نیز عطا کند. این بهترین و صمیمی‌ترین دعایی‌ست که می‌توانم برایت بکنم.»

    ویچل لیندسی؛ شاعر آمریکایی (درگذشته 5 دسامبر 1931).
    لیندسی پیش از مرگ گفت: «می‌خواستند مرا شکست دهند، من قبل از آن‌ها این کار را انجام دادم!»

    یوکیو میشیما؛ نویسنده، شاعر، نمایشنامه نویس و کارگردان ژاپنی (درگذشته 25 نوامبر 1970)
    میشیما با فرض پیروزی ارتش ژاپن بر نیروهای دولتی، با انجام مراسم خاصی هاراکیری کرده بود. وی قبل از اینکه به روش هاراکیری شکم خود را بدرد، از بالکن خارج شد و فریاد زد: «زنده باد امپراتور!»

    سیلویا پلات؛ نویسنده و شاعر آمریکایی (درگذشته 11 فوریه 1963)
    پلات در خانه خود در پریمرز هیل لندن مرد. در یادداشت او نوشته شده بود: «با دکتر هلدر تماس بگیرید!»

    سارا تیزدل؛ شاعر آمریکایی (درگذشته 20 ژانویه 1933).
    هر چند برخی منابع، شعر «نباید اهمیت بدهم» تیزدل را نامه قبل از خودکشی او خطاب به محبوبش می‌دانند، ولی این درست نیست و این شعر 18 سال قبل از مرگ وی منتشر شده بود. تیزدل با مصرف بیش از حد دارو مرده بود و این شعر را چون متناسب با مضمون مرگ بود انتخاب کرد و به یادگار گذاشت. «هنگام مرگم خورشید ماه آوریل بر من خواهد تابید/ حتی وقتی موهای باران خورده‌ات با دلی شکسته روی مرا می‌پوشاند/ نباید اهمیت بدهم/ برای رسیدن به آرامش، آرامشی چون درخت‌های پر برگی که شاخه‌هایشان زیر باران خم شده‌است/ و حال که تو هستی، باید بی صدا تر و بی رحم‌تر باشم.»

    هانتر اس. تامپسون؛ نویسنده آمریکایی (20 فوریه 2005).
    تامپسون 4 روز بعد از اینکه برای همسرش یادداشت «فصل فوتبال به پایان رسید» را نوشت، خودکشی کرد. طبق وصیتش جسد تامپسون در آتش سوزانده شد و خاکسترش در رود وودی در ایالت کلورادو آمریکا ریخته شد. تامپسون در نامه قبل از مرگ نوشته بود: «دیگر مسابقه فوتبالی وجود ندارد. دیگر بمب‌ها وجود ندارند، قدم زدن‌ها وجود ندارند، شنا کردن‌ها وجود ندارند. 67 ساله ام؛ 17 سال از 50 سالگی‌ام گذشته، از سنی که آرزو می‌کردم و نیاز داشتم 17 سال بیشتر عمر کرده‌ام. همیشه آدم بداخلاقی بودم و نتوانستم کسی را سرگرم کنم. هرچه می‌گذرد حریص‌تر می‌شوی. مثل یک مرد پیر رفتار کن. اصلا درد نخواهد داشت.»

    ویرجینیا وولف؛ رمان نویس، مقاله نویس، ناشر و منتقد انگلیسی (درگذشته 28 مارس 1941).
    وولف سال‌ها قبل از مرگش، تجربه یک حمله عصبی را داشت و از تکرارشدن این حمله به شدت می‌ترسید. او در نهایت با جیب‌های پر از سنگ داخل رودخانه اوز در شهر ساسکس شد و خود را غرق کرد. وولف قبل از این، کار نامه‌ای خطاب به همسرش نوشته و روی شومینه خانه‌شان گذاشته بود.
    «ای محبوب من، مطمئنم که دوباره دیوانه خواهم شد. احساس می‌کنم بار دیگر تحمل آن دوران وحشتناک را نخواهم داشت. احساس می‌کنم این بار بهبود نمی‌یابم. از غیب صداهایی می‌شنوم و دیگر نمی‌توانم تمرکز کنم. به همین خاطر، کاری را که به نظرم بهتر از هر راه دیگری است انجام می‌دهم. به من بزرگترین شادی‌هایی که ممکن بود را دادی. برای من هرچه که امکان داشت آوردی. قبل از اینکه این بیماری زجرآور به سراغم بیابد، هیچ گاه تصور نمی‌کردم دو انسان بتوانند خوشبخت‌تر از ما باشند. ولی دیگر نمی‌توانم مبارزه کنم. می‌دانم که زندگی‌ات را ویران کردم. اگر من نباشم تو می‌توانی کار کنی. می‌دانم که می‌توانی کار کنی. می‌بینی؟ حتی این جملات را هم درست نمی‌توانم بگویم، حتی نمی‌توانم بخوانم. می‌خواستم بگویم که تمام شادی‌های زندگی‌ام را مدیون تو هستم. نسبت به من همواره صبور و به شکل غیر قابل باوری مهربان بودی. این را می‌گویم، چون می‌خواهم همه این را بدانند. اگر کسی می‌توانست منجی من باشد، آن شخص قطعاً تو بودی. جز قطعیت مهربانی تو همه چیز از بین رفت. بیش از این نمی‌توانم زندگی ات را خراب کنم. هیچ گاه تصور نمی‌کنم دو انسان بتوانند خوشبخت تر از ما باشند.»

    منبع:
    ایبنا

    و همه ی ما خاطره ایم.....


  2. 7 کاربر از پست مفید چکامه91 سپاس کرده اند .


اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. نویسندگان مشهوری که خودکشی کردند
    توسط Sa.n در انجمن زندگی نامه و معرفی مشاهیر ایرانی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 25th August 2013, 06:54 PM
  2. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 17th July 2013, 10:19 PM
  3. نویسنده و پیشکسوت کشور درگذشت
    توسط نسیم بهآر در انجمن اخبار هنری
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: 4th January 2013, 03:09 AM
  4. ده قانون نویسندگی مایکل مورپرگو
    توسط MR_Jentelman در انجمن کارگاه داستان نویسی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 18th January 2011, 03:14 PM
  5. آشنایی با لئون میناسیان، نویسنده پیشكسوت ارامنه
    توسط MR_Jentelman در انجمن مشاهیر ادبی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: 6th January 2011, 07:07 PM

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •