شما هم بچه بودین جوجه رنگی می خریدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینجوری تو دستتون می گرفتین؟؟؟؟؟؟
یادتون جوجه ادرک گرون تر بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گربه های ما که از این محبتا نداشتن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شما هم بچه بودین جوجه رنگی می خریدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینجوری تو دستتون می گرفتین؟؟؟؟؟؟
یادتون جوجه ادرک گرون تر بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گربه های ما که از این محبتا نداشتن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من عاشقه این جوجه ها هستم
ولی خب هر موقع میگیرم بزرگ میشه و اذیتش خیلی زیاد میشه
.........
الآن هم یکیشون رو دارم
از بس اذیت میکنه و میخونه گذاشتمش پشت بام
قوقولی قوقوش همه جا رو برداشته ولی خب تا حالا همسایه ها اعتراض نکردن
چو کوروش از اهورا یاد می کرد زمین از عدل او بیداد می کرد
ترفند امروز......... سایر موضوعات دیجیتالی.......... کلاس فتوشاپ
اره یادش بخیر زردشو خیلی دوست دارم حتی بزرگشم کردم جوبه خروش از کار دراومد اما بیشترشون در کوچکی میمیرند وتعداد کمی شون بزرگ می شن
سلااااااااااااااام
من خیای ااز اینا دوس دارم
تابستون سه تاشونو خریرم
نه 5 تا
یکی سبز یکی نارنجی یکی کرمی یکی زرد یکی صورتی
سادگی یعنی فکر کنی کسانی که دورت میزنند،به دورت میگردند....
حماقت یعنی صداقت داشتن با کسی که سیاست دارد....
سلام
من هم ازون زرد هاش رو میگرفتم... مامانم میگفتن چون رنگی ها خیلی اذیت میشن که رنگشون میکنن...برا همین زرد میگرفتیم تا انقد فکر نکنن رنگی بیشتر فروش میره و رنگشون نکنن...
جوجه اردک هم داشتم اما دردسرش بیشتره...
اتفاقا یکی از دوستام قرار بود بهم انگیزه بده برا درس خوندن... اخرش قول داد اگه خوب درس بخونم و ارشد قبول شم... جایزه برام جوجه میگیره.....
ستاره ها نهفتم در اسمان ابري
دلم گرفته اي دوست، هواي گريه با من
دنیای کودکی من پر از خاطره است از جوجه رنگی
یادش بخیر دمپایی پاره میدادیم جوجه میگرفتیم، من هر وقت بابا دمپایی میگرفت فقط منتظر بودم پاره شه، البته فقط دمپایی نبودا، کفش کهنه هم قبول میکرد
وااااااااااااااااااااای هنوز صدای اون آقاهه که تو کوچمون داد میزد و منم با سر و کله میرفتم سمتشون بخیــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــر
چه قد گریه کردم وقتی هر کدومشون رو از دست میدادم، البته برا من بزرگ میشدن، آخه خوب بهشون میرسیدم
جوجه اردکم داشتم، با کلی خاطــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــره، یادش بخیر، خونه قبلیمون یه حیاط خیلی بزرگ داشت، بعد بابام برام یه دونه جوجه اردک گرفت، انصافا خیلی بافرهنگ بود یادش به خیر هندونه میخوردیم، تو پوستوشو پر از آب میکردم بعد جوجه اردکم تو آبه چه شلوغیا که نمیکرد، اونم هندونه دوس داشت
یکی از تلخ ترین خاطره هامم مربوط میشه به همین جوجه اردکم، اونم مقصر بابام بود، بهش سپردم که برم آماده شم، اونم با خودمون ببریم بیرون، آب بازی کنه و خوش بگذرونه، بابام طبق معمول حواسش رفت به ماشینش بعد گربه اومد ...
تازه خودمون تو خونمون جوجه کشی راه انداخته بودیم، تا حالا تولد جوجه کوچولوها رو دیدن؟؟
من دیدم، از تولد بگیر تا بدو بدو کردنشون دنبال مامانی شون، تا من تو حیاط خونه مواظبشون میشدم تا گربه ناقلاهه نخوردشون، تــــــــــــــــــــــــ ا بزرگ شدنشون
چه قد خاطرات یادم اومد، بخوام بنویسم کلی میشه، الان تو حسرت نگه داشتن یه دونه شون هستم
جوجه، رنگیش رو هیچ وقت نخریدم. مامانم میگفت زود میمیرن.البته جوجه هام بیشترشون زود میمردن. من و خواهرم خیلی گریه میکردیم.یه جوجه محلی مشکی داشتم؛با اینکه موش گازش گرفته بود؛ زنده موند.بزرگش کردم؛خیلی قشنگ شده بود. پرهای طلایی و مشکی دور گردنش داشت.چند باری بچه گنجشک پیدا کردم؛ هیچ وقت نتونستم بزرگشون کنم؛ همیشه بعد یه روز میمردن.این اواخر بچه گربه (شیرخوار) هم چند بار روی پشت بوم پیدا کردم؛ میخواستم بزرگشون کنم؛ بعد دوهفته مردن. خیلی داغون شدم.دیگه پشت دستم رو داغ کردم؛ طرف بچه هیچ حیونی نرم.
ویرایش توسط ab.bb : 1st January 2014 در ساعت 08:31 PM
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)