اوضاع اجتماعی اسماعیلیاننزاری در ایرانچکیده نخستین بار در اوستا اوضاع اجتماعی ایران و دسته بندیاجتماع مورد توجه قرار گرفته است. با قیام مزدک که مبتنی بر عدالت اجتماعی بودطبقات پایین جامعه ایران نسبت به اشرافیت نظام ساسانی به پا خاستند. با ورود اسلامبه ایران و با توجه به شناختی که از مزدک و مزدکیان بود زمینه برای ورود اسلاممحیا بود ولی اسلام نیز بر خلاف شعار برادری _برابری که سر داده بود نتوانست خواسته های قشرهای پایین دست جامعه را راضی نگهدارد. قیام عباسیان علیه امویان که بیشتر حامیان آن؛ ایرانیان به سرکردگی ابومسلمخراسانی بودند تا حدودی توانست وضعیت را دگرگون کند اما عباسیان نیز نتوانستندآمال مردم ایران را بر آورده کنند. با قتل ابومسلم و شیوه های نا عدالتی کهعباسیان در پیش گرفته بودند ایرانیان متوجه شدند که این بار نیز فریب خورده اند.از طرف دیگر علویان نیز قیامهایی را طراحی کرده بودند تا اینکه نوادگان اسماعیلپسر بزرگ امام جعفرصادق (ع) توانستند با شعار ایجاد عدالت در جامعه قیام هایی رارهبری کنند. انشعاب در جنبش اسماعیلیه و جدایی دسته ای به نام قرامطه باعث شد کهعدالت در نزد آنان بیشتر نشان داده شود قرمطیان موفق شدند در بحرین و جنوب ایراناقدامات اجتماعی بسیاری به نفع جامعه انجام دهند با توجه به اینکه بیشتر طراحان وداعیان اسماعیلی ایرانی بودند بعد از تأسیس حکومت اسماعیلیان به نام خلافت فاطمیدر مصر داعیان زیادی به سمت ایران سرازیر شوند و از ایران نیز شخصیتها بسیارمعروفی به قاهره، مرکز دعوت اسماعیلی رفته و هنگام بازگشت برای ایجاد عدالت درایران که اینک در دست ترکان سلجوقی بود، تلاش کنند اتحاد بین خلیفه غاضب عباسی از منظرشیعیان و ترکان بیگانه در منظر ایرانیان باعث نزدیکی افکار ایرانیان آزادی خواه وشیعیان اسماعیلی شد تا اینکه سر انجام این اندیشه در وجود امامان اسماعیلی نزاریدر الموت تبلور یافت و سردمداران تشکیل حکومت برای مبارزه با ترکان سلجوقی و خلافتعباسی و اشرافیت ایرانی طرفدار این دو نهاد و کوتاه کردن دست آنها از سرزمین ایرانشدند. رهبران نزاری در سه مرحله به مبارزه دعوت جدید در زمان حسن صباح؛ مبارزه وترور سران سلجوقی و ائمه طرفدار خلافت، اعلان قیامت در زمان حسن دوم؛ برای رسیدنبه وعده های امامان اسماعیلی مبنی بر جدایی جامعه عدالت خواه اسماعیلی، بازگشت بهسنت حسن سوم؛ برای نزدیکی به جامعه سنت و سهیم شدن در قدرت و ثروت جامعه پرداختند.اما اعتقادات و آرزوهای نزاری در فرهنگ بومی ایران تنها در قالب اندیشه و محدوده آنقلاع دست نایافتنی آنها بود چنانچه در زمان حسن سوم اشرافیت و زمینداری نیز در بیناسماعیلیان شایعه شده بود. چنانچه آنها شعارهای نخستین را فراموش کرده و خواهانکنار آمدن با سلاطین و مهاجمان بودند و قدرت آنها چنان بود که در زمان حمله دوممغول امام نزاری، علاءالدین محمد، را به قتل رسانده و برای حفظ خود حاضر به تسلیمدر برابر مغولان شدند و بنیاد جامعه نزاری را با این خودخواهی بر افکندند. واژه های کلیدی: سلجوقیان، اسماعیلیان ، نزاریاناوضاع اجتماعی ایران قبل از اسلام نظر اجمالی: بررسی اوضاع و زندگی اجتماعی مردم در ایران در طیاعصار و دوره های مختلف تاریخی به ندرت در آثار مورخان ایرانی دیده می شود، آنچههم از اوضاع اجتماعی دیده می شود بیشتر مربوط به پادشاهان و حکام و امراست، مورخانو محققان متأخر نیز با توجه به گفته های اندک مورخان هر دوره و برداشتها و نتیجهگیری هایی که خود از آثار آنها کرده اند اشاره می کنند. به طور کلی بررسی تاریخاجتماعی در ایران در تمام دوره ها حتی دوره معاصر نیز ضعف اساسی دارد و پرداختن بهاوضاع اجتماعی مشکلات اساسی خود را دارد. دوره باستان: تنها اشاراتی که به طبقه بندی یا بهتر بگوییم دستهبندی جامعه ایرانی قبل از ساسانیان پرداخته است مربوط به اوستا می باشد: «دراوستای جدید جامعه ایرانی را به سه طبقه تقسیم بندی کرده اند: یکی روحانی (آثرون)، دیگر جنگاور (رثه ایشتر) ، دیگر کشاورز (واستریو فشوینت) این طبقه بندی ازتقسیمات اجتماعی بسیار قدیم است. فقط یک عبارت در اوستا موجود است، که از طبقهرابعی نام می برد و آن طبقه صنعتگر (هویتی) است. چون نوبت به ساسانیان رسید،تشکیلات جدید در جامعه پیدا شد، که آن نیز مبتنی بر چهار طبقه بود. تفاوت این شد،که طبقه سوم را دبیران قرار دادند و کشاورزان و صنعتگران را در رتبه چهارمگذاشتند. بنابرابن چون طبقه بندی اجتماعی را به این نحو با اوضاع سیاسی زمان تطبیقکردند، طبقات اربعه ذیل پیدا شد: 1- روحانی (آسرَون)، 2- جنگاوران (ارتیشتاران) ،3- مستخدمان ادارات (دبیران) 4- توده ملت (روستاییان یا واستریوشان) و صنعتگران وشهریاران و هوتُخشان). (کریستن سن ، 1384 ، 110). و همانطور که جرجی زیدان در اثرارزشمند خود «تاریخ تمدن اسلام» راجع به جامعه ایران می نویسد که: «هنگام پیدایشاسلام در ایران دو طبقه خاصه و عامه وجود داشت. طبقه عامه از بومیان تشکیل می یافتو به زراعت و صنعت و کسب و کار و خدمت اشتغال داشتند. این بومیان مخلوطی از آریاییها و ترکها و تورانی ها و دیلمیها و ... بودند که به مرور زمان با یکدیگر اختلاطیافته و موقع ظهور اسلام آنها را طاجیه (تاجیک) می خواندند که در هر حال طاجیهقومی نیرومند و تنومند بودند. طبقه خاصه؛ رجال کشوری و لشکری و مذهبی از باقیماندگان پادشاهان پیشین بودند، به این معنی که پس از پادشاه و خاندان سلطنتی شهرییعنی اشراف شهری درجه اول محسوب می گشتند و پس از این شهری طبقه دهگان از نژادپادشاهان پیش می آید، دهگانان زمین دار بودند و طاجیه (تاجیک) را استثمار میکردند.» (زیدان ، ج 5 ، 1333 : 16). بررسی هر جنبش و عصر شروع نهضتها بیشتر درآثار مورخان و مستشرقان آمده است و این نیز مدیون ظهور مکتب مارکسیست در جوامعغربی است که محققان و نویسندگانی که مرام و مسلک کمونیستی و مارکسیستی داشتند ودارند با بازنگری دوباره در تاریخ جوامع مختلف و متمدن، قصد کشف و برجسته نمودنجنبشهایی دارند که اجتماع و طبقات اجتماعی در آنها را نشان دهند. و مارکسیسم نیزبه نوبه خود نزاع طبقاتی (که در غرب در جریان بود) و نزاع نه طبقاتی به معنای غربیآن بلکه قشری در شرق به ویژه ایران را مداوم و مستمر معرفی می کند: یکی از خصوصیاتمارکسیسم این است که هیچ گونه صلح و سازشی را با بورژوازی (یعنی طبقاتی که ثروتجامعه در دست آنهاست) نمی پذیرد و حتی تا آنجا پیش رفته است که آشتی میان طبقهسرمایه دار (طبقات و قشرهای بالا دستجامعه) و طبقه کارگر (پایین دست جامعه) را خطا و متضاد با قانون تکامل می داند.(سعیدی ، 1358 : 42). با توجه به تاریخ پرشکوه و متمدن قوم ایرانی بسیاری ازمستشرقان و مورخان غربی ایران را در متن توجه قرار داده اند و از همان شروع تاریخباستان در ایران به طبقات اجتماعی و اوضاع اجتماعی مردم در این سرزمین پرداخته اندو نخست از مزدک شروع کرده و به این جنبشها می پردازند.کریستن سن اشاره می کند کهجامعه ایرانی بر دو رکن قائم بود مالکیت و خون، که بنابر نامه تنسر؛ حدودی بسیارمحکم، نجبا و اشراف را از عوام الناس جدا می کرد. طبقات در ایران عصر ساسانی ازحیث مراتب اجتماعی درجاتی داشتند و هرکس را در جامعه درجه و مقامی ثابت بود و ازقواعد محکم سیاست ساسانیان این را باید شمرد که هیچ کس نباید خواهان درجه باشد فوقآنچه به مقتضای نسبت به او تعلق گیرد. (کریستن سن ، 1384 : 314) جنبش مزدک: در واقع از ابتدای پادشاهی قباد (531 –488 ق.م.) طبقات عامه به علت کشتارها و غارتها یی که به دنبال اشغال کشور به وسیلههیاطله (نام قومی نیمه وحشی در شرق ایران آن روز) ازبیدادنجبابهشدتناراضیبود ندوخودپادشاهساسانینیز از نفوذ زیادی که به مرور در میان خاندانهای بزرگ به وجود آمده بود ناخرسندبود و نمی خواست مطیع آنها باشد به همین دلیل از ظهور مزدک استفاده کرد و بهجانبداری از وی و اظهار علاقه به آیین او پرداخت. (زرینکوب ، 1381 : 58). آیینمزدکی را می توان بیشتر یک جنبش اجتماعی محسوب کرد که ریشه آن در قرن پنجم بهوسیله یک موبد به نام زرتشت خورگان به وجود آمد این موبد مدعی بود که دست بهاصلاحاتی در دین زرتشتی زده و مدعی تأویل و تعبیر درست اوستا شد. مسیر حرکت وپیشرفت این جنبش تا دوره قباد ساسانی به درستی مشخص نیست اما بی شک اوضاع ناگواراقتصادی کشور که بر شانه های طبقات پایین جامعه و توده مردم سنگینی می کرد بهاضافه فشار حکومت استبدادی افزایش قدرت موبدان و نجبا، بروز قحطی و شکستهای فلاکتبار ساسانیان از هیاطله، بر پیشرفت این طرز فکر و بروز نهایی جنبش مزدکی تأثیراساسی و بنیادی گذاشته است. (همان : 63 و 64). ابن بطریق در خصوص اصول مذهب مزدکیشرحی می نویسد که ترجمه آن از این قرار است: «خدا ارزاق را در روی زمین آفرید کهمردم آنها را میان خود تقسیم کنند و کسی از کسی دیگر بیشتر نداشته باشد ولی مردمبین خود ظلم می کنند و هرکس نفس خود را به برادرش ترجیح می دهد می خواهیم در اینکار نظارت و وارسی کنیم و مال فقرا را از دولتمندها گرفته و از توانگران بهتهیدستان بدهیم.» (سعیدی ، 1358 : 61 و 62). همانطور که در آثار مربوط به تاریخساسانیان به طور مفصل به این مورد پرداخته شده است که جنبش مزدک در مبارزه طبقهفرو دست برای مبارزه با طبقه فرا دست شکل گرفته است که در اینجا نیاز به پرداختنبدان نیست و این از اصول آیین مزدکی بود که حتی بعد از اسلام هر جنبشی که برایمبارزه با بی عدالتی در جامعه ایرانی شکل می گرفت بدان بر چسب مزدکی می زدند. اوضاع اجتماعی ایران بعد از اسلاماسلام در ایران: با ورود اسلام به ایران و سقوط نظام ساسانی، اعرابمسلمان با شعار برابری و برادری وارد ایران شده و شروع به تبلیغ برای این دین الهینمودند. از نظر زمین مالکیت بر زمین و وضع زندگی مردم ایران، با سقوط حکومت متمرکزساسانیان، حکومت متمرکز دیگری جای آن را گرفت. سرزمینهای امپراتوری ساسانی به دستقدرت نسبتاً متمرکز خلفای اسلامی و حکومتهای جدید پس از آن افتاد و به جای شکلگیری نظام غیر متمرکز زمین داری، به همان وضع سابق و با اندکی تغییر در شیوهحکومتی و مالکیت ارضی دولتی ادامه پیدا کرد. در واقع با آمدن اسلام به ایران دروضعیت نظام طبقاتی و قوانین مربوط به رابطه مالک و زارع تغییر عمده ای به وجودنیامد. (علمداری ، 1379 : 155). روستاییان در حکومت اعراب هم مثل عهد ساسانیهمچنان مکلّف بودند که در زمین کار کنند و قسمت عمده دسترنج را به عنوان خراج ومالیات به حکومت بپردازند. (زرینکوب ، ج 2 ، 1368 : 49). در شهرهای ایران زمامامور در دست مالکان و زمین داران بزرگ اطراف بود که عموماً از دهقانهای قدیمیایرانی و بازماندگان فاتحان عرب بودند این مالکان که پیشتر زندگی در قِلاع خود راترجیح می دادند، اکنون غالباً در شهر به سر می بردند و کمتر در املاک خویش روزگارمی گذراندند. (علمداری ، 1379 : 166). پس طبق منابع و گفته های مورخان چندانتغییری در اوضاع مردم ایران شکل نگرفت. و طبیعی بود که کم کم مردم از این وضعیت وعدم اجرای شعارهای نخستین به ستوه آمده و در قالب جنبش هایی با شعار عدالت اجتماعیسر به شورش بردارند. در دوره های اسلامی ایران که آیند و روند حکومتها متعدد بود،طبیعتاً قشرهای درباری و نجبا و برجستگانقوم نیز دائماً تعویض می شدند سامانیان جای خود را به غزنویان و بویهیان دادند وبعد از آنها سلاجقه و خوارزمشاهیان آمدند و با ورود مغولان تمام مبادلات سیاسی _اجتماعی ایران برای مدتی به هم ریخت. (شعبانی،1387 : 193). با این تحولات سریع بودکه بنّیان های مشخصی برای جامعه ایرانی بعد از اسلام شکل نگرفت و اجتماعات درایران به طور واضحی روشن نبودند که مورد بررسی قرار گیرند. بعد از تسلط اعراب برایران جنبشهای ضد اعراب و بعضاً ضد اسلامی را را که برای عدالت اجتماعی می جنگیدهاند با الهام از جنبش مزدک بود بررسی می کنند. و قیام بابک را برجسته تر قیامهایدیگر مورد بررسی قرار داده اند. قیام بابک دارای گرایشهای مزدکی و اشتراکی به منظوربرقراری برابری و مساوات در واکنش نسبت به اوضاع اجتماعی و اقتصادی حاکم بود.(موثقی ، 1380 : 30). زیرا بابکی ها تلاش می کردند مشکل تفاوت در توزیع ثروت میانمالکان بزرگ و کشاورزان را حل کنند و این کار را به شکل گرفتن کشتزارها از مالکانو تقسیم آن میان کشاورزان صورت می دادند و مازیار نیز در گرگان دین بابک راپذیرفته و با پیوند نیرومندی که با او داشت به کشاورزان دستور داد به صاحبکشتزارها حمله برده و اموال آنها را غارت کنند از جنبه نژاد پرستانه، حرکت بابکبیانگر روحیه نارضایتی برخی از ایرانیانی بود که دلهای آنان را بر ضد دین اسلام وعرب پر کرده بود. (طقوش ، 1385 : 155 و 156) اسماعیلیان؛ قرمطیان و نزاریان: علت اساسی ظهور و رشد جنبشاسماعیلیه نارساییهای بنیادی تفکر سیاسی _ مذهبی حاکم و ساختارها و مناسباتظالمانه موجود در جامعه آن روز قلمرو خلافت عباسی و بعدها سلجوقیان بود. آنان باافکار و اهداف و شعارهایی چون سرنگونی خلافت عباسی و برقراری عدالت اجتماعی ومساوات و استقرار امامت حقیقی علویان و نجات دین از ناپاکی و بازگشت به آن بهصورتی که در صدر اسلام بود و تأسیس حکومت دینی سیاسی به عنوان کمال مطلوب و ایجادزمینه مناسب برای ظهور مهدی (عج) مبنای فکری _ عقیدتی و اجتماعی _ سیاسی محکم واستواری را به وجود اوردند و توده های روستایی، پیشه ور، صحرانشین و مردم ستمدیدهبلاد را در نهضت اجتماعی و مذهبی خود علیه خلافت و سلجوقیان و آیین مشترک آنانیعنی تسنن متشکل کردند. (موثقی ، 1380 : 35 و 36). گرایش به اسماعیلیان و[فاطمیان] از آغاز دعوت در قرن سوم هجری قمری، بیشتر در طبقات اجتماعی متوسط وپایین و در بین قبایل بدوی و محیط های اسکان یافته و قبیله ای بود که جنبشاسماعیلیه، نظام اجتماعی و اقتصادی خود را در بین آنها مطرح ساخت و شاهد پیروزی وموفقیت اولیه آن شد. (چلونگر ، 1386 : 120). و مورخان بعد از آن به جنبشاسماعیلیان و قرامطه پرداخته اند. نظام اسماعیلی _ قرمطی که شاهد نظام سرمایه داریو ستم اقلیت حاکم بر اکثریت محروم آن جامعه بود و در صدد محو این نظام و ترجیح کارطبقات محروم و کشاورزان فقیر بر آمد و با اعطای ثروت و مالکیت و دادن سهمی ازمحصولات کشاورزی به آنان می خواست نظام حاکم را سرنگون کند و آزادی و برابریاقتصادی را به دور از تبعیضات قومی و جنسی یا سنی و خالی از سوء استفاده های فردییا گروهی به جای آن بنشاند. قرامطه به اشتراک در مالکیت و لغو مالکیت فردی دربرخورداری از زمین و ثروت، ارزاق، بناهای عمومی و وسایل تولید معتقد بود. (تامر ،1377 : 59). این جنبش در زمینه اجتماعی در پی نوعی برابری جویی میان طبقات اجتماعیبوده است و در زمینه دینی هم از آرمان مهدی موعود که با چنان رویکردی اجتماعیسازگاری و همخوانی داشته است سخن می گفته است. (صابری ، ج 2 ، 1390 : 112). قیام (نزاریان) علیه سلجوقیان یک رویدادخودجوش به نظر نمی رسید بلکه جنبشی بود که در اثر نبوغ فکری حسن صباح و داعیانهمکار او احتمالاً مدت ها پیش از اشغال الموت طرح ریزی شده بود. (ابوجمال ، 1382 :65). دراین بین جنبش نزاریان در ایران نیز مورد بررسی بسیاری از مورخان و محققان ایرانی وغربی و مستشرقان قرار گرفته و با توجه به اهداف این قیام و توجه به قشرهای پاییندست جامعه ایران از سوی رهبران این جنبش، بر چسب مزدکی از سوی بعضی از این مورخانو مستشرقان و محققان غربی مطرح شده است، البته این برچسب را وزیر نامی سلاطین نخستسلجوقی، خواجه نظام الملک ابتدا به آنها زد. با توجه به عدم منابعی که به اوضاعاجتماعی نزاریان به طور اخص و تاریخ ایران در آن دوره به طور کلی پرداخته اند،بررسی اوضاع اجتماعی اسماعیلیان نزاری در دوره الموت بسیار دشوار می نماید و بررسیآن نیاز به تأمل و غور بیشتر در آثار مورخان آن دوره دارد. از آنجا که باید تاریخهای اجتماعی بررسی شود و تاریخ اجتماعی در ایران نیز زیاد متداول نبوده و جدیداًبه تاریخهای اجتماعی دوره های مختلف تاریخ ایران پرداخته شده است و فرقه ها وجنبشها کمتر مورد بررسی قرار گرفته اند. لذا این بر مشکلات بررسی اوضاع اجتماعیجامعه نزاری می افزاید. مطالبی که بدان پرداخته می شود از لابه لای آثار مورخان ومستشرقان و محققان گزینش شده و نیاز به بررسی بیشتری دارد. همانطور که پطروشفسکیهم به این مسئله اشاره می کند که «رابطه میان اسماعیلیان (و قرمطیان که شاخه ای ازآن فرقه بودند) مبارزه طبقاتی را که در قلمرو خلافت جریان داشته می توان ثابت شدهشمرد. صفت مشترک «خرمدینان» و اسماعیلیان و قرمطیان همانا شرکت ایشان در نهضت هایاجتماعی همانند بوده است. و علت اینکه مؤلفان سنی فرقه های مزبور را یک کاسه کردهو با یکدیگر اشتباه می کنند همین است.» (پطروشفسکی ، 1354 : 296) فصل سوم؛ اوضاع اجتماعی ایران در دوره سلجوقیان ورود ترکان به ایران؛ با توجه به تاریخ ایران بعد ازاسلام که به شکسته شدن مرزهای دوره ساسانی به ویژه در شرق انجامید و موجبات حملهقبایل مختلفی از شرق ایران را فراهم کرد. به همین دلیل شداید محنت بار عمرایرانیان در روزگارانی که غالب عناصر فرمانفرما از بیگانگان بودند، افزایش پذیرفتو به خصوص ظهور هزار ساله ترکان، ترکمنان، مغولان، تاتاران، ازبکان، و دیگرمهاجمان زردپوست، که گاه در ایران می ماندند و حاکمیت خود را همراه با حفظ ممیزاتقومی به زور و جبر بر مردم تحمیل نمودند باعث افزایش اختلافات شد و زندگانی مردمبی بها شده و هیچکس مصون از تعرض و تجاوز تصور نمی شد. (شعبانی ، 1387 : 142). برایبررسی هر چه بهتر اوضاع اجتماعی نزاریان در ایران باید به اوضاع اجتماعی ایران بعداز اسلام به ویژه دوره ترکان با تکیه بر دوره سلجوقی که با توجه به نظریهایرانشهری خواجه نظام الملک که تقریباً بر تمامی قلمرو ایران قبل از اسلام دستیافتند بپردازیم.طبقه بندی اجتماعی گروه حاکم در جامعه ایران بعد از اسلام (بعد ازهجوم ترکان به ایران) بدین صورت می باشد: الف) قشر ممتاز جامعه: که محدود به خانواده خان؛ حاکمو اقربای تراز اول هر دودمان سلطنتی است. اینان در همین قلّت عددی از چنان کثرتنفوذی برخوردارند که به هیچ طریق در مقام مقایسه با دیگر ابنای نوع قرار نمی گیرندو بر سر نیزه تکیه داشتند و از همه امتیازات موروث و مکتسب برخوردار می ماندند. ب) گروه نظامیان: به خصوص فرماندهان رده هایبالا، از امتیازات ویژه برخوردار بودند و از تیول و اقطاع بهره می بردند و حکام براین جماعت متکی و به واسطه آنان استوار بودند. وفاداریشان را گاه به قیمتهای گزافپریشانی ملک و استثمار مردم می خریدند و دستشان برای هر نوع تطاولی که بر رعیت میرفت دراز می کردند. سران اینان را اشراف اهل شمشیر قلمداد می کردند و محرز است کهصرف نظر از ثبات یا زوال موقع فردی، از منزلت اجتماعی بهره می بردند. ج) دیوانیان: بیشتر به عنوان قشر اجتماعی معینی، عهده دارمسئولیتهای مشخصی بودند. جایگاهشان در میان گروه های حاکم است و بر عکس نظامیانعمدتاً و اصالتاً از ایرانیان تشکیل می شدند. (همان ، 132 و 133). تقسیم بندیطبقات بالادست جامعه به صورتی که ذکر شد یادآور جامعه عصر ساسانی می باشد که قدرتو ثروت جامعه در دست این طبقات متمرکز شده و باعث نابرابری اجتماعی طبقات فرودستجامعه می شد و با توجه و با در نظر گرفتن اینکه طبقه به اساسی ترین نوع نابرابریدر زندگی، یعنی تفاوت در میزان دسترسی مردم به ابزار مادی زندگی، مربوط است، جایشگفتی نیست که این مفهوم در بحث های مربوط به نابرابری اجتماعی، از اهمیت بسیاری برخوردارباشد. (گرب ، 1373 : 12). و این باعث می شود که در علم جامعه شناسی و علوم مربوط به اجتماعکه مبارزه هایی که در طول تاریخ شکل گرفته است به مبارزه های طبقاتی تعبیر و تفسیرشود و بنا به گفته مارکس و انگلس «تاریخ تمام جوامعی که تا کنون وجود داشته اند،تاریخ مبارزه های طبقاتی است». (همان : 29). و باز مارکس در کتاب بیانیه حزبکمونیست می گوید: نزاع طبقاتی از سننثابته ناموس تکامل است و از آن گریزی نیست و نزاع طبقاتی امر تازه ای نیست و تاریختمام اجتماعات بشری تا امروز (عصر مارکس) عبارت بوده است از نزاع طبقات مختلف است.(سعیدی ، 1358 : 42). اختصاص مناصب و مقامات بالای جامعه از طرف سردمداران قدرتمندبه خود باعث می شد طبقه و قدرت در هم ادغام شده همانطور که گرب می گوید: «قدرت درکنار طبقه، به عنوان مفهومی اساسی، در اکثر نظریه های عمده ی نابرابری اجتماعیدیده می شود. بسیاری از نظریه پردازان که به طور عمده تحت تأثیر نوشته های اولیهماکس وبر قرار گرفته اند، تصدیق می کنند که قدرت هنگامی نمایان می شود که عده ایبه دلخواه قادر به به کنترل شرایط اجتماعی باشند، بدون اینکه اهمیتی برای نظراتموافق و مخالف قائل شوند.» (گرب ، 1373 : 14) عصر سلجوقیان: برای بررسی اوضاع اجتماعی اسماعیلیان نزاری در ایرانابتدا باید اوضاع اجتماعی ایران در دوره تسلط و قدرت ترکمنان سلجوقی بررسی شود تابهتر بتوانیم به اجتماع نزاریان بپردازیم. از قرن پنجم هجری در زمان سلجوقیانتغییراتی در شیوه زمین داری در ایران به وجود آمد. روش اقطاع متداول تر شد. اقطاعشکلی از مناسبات ملک داری بود، که پیش از آن نیز وجود داشت، یعنی به جای پرداختحقوق به سپاهیان یا کارکنان دستگاه بوروکراتیک (اداری) شاه، به آنها زمین واگذارمی کردند. اقطاع ابتدا شکل دیوانی داشت و بعد اقطاعات لشکری نیز به آن افزوده شد.(علمداری ، 1379 : 158). خسرو خسروی در اثر خود «نظام های بهره برداری از زمین در ایران» عصر سلاجقه را اینگونه معرفی می کندکه عصر سلاجقه به دو دورهتقسیم می شود: دوره اول از سال 425 ه.ق. تا مرگ سلطان سنجر در سال 551 ه.ق. که ازویژگی های اجتماعی این دوره به رسمیت شناخته شدن مالکیت حقیقی است. ظاهراً این امربه تصاحب زمینهای زراعی به مالکان اصلی ناممکن بوده است. مرکزیت در این دورهنیرومند بود، اقطاعات گر چه داده می شد ولی دولت (= دیوان) نظارت دقیقی بر آنداشت. دیوان شاهی بر دیوانهای دیگر حکومت می کرد و اغلب اقطاعات لشگری و دیوانی ازدیوان شاهی داده می شد. اقتصاد چادرنشینی عمدتاً مبتنی بر دامداری بسیار نیرومندبود، گروه های زیادی از قبایل ترک به حالت چادرنشینی در ایران زندگی می کردند ودامداری سهم مهمی در تولید داشت. تضاد بین دو نظام سکونت «آبادی نشین» و چادرنشینیدر اوج خود بود. گر چه مرکزیت در مملکت وجود داشت، ولی تناقض بین نظام دیوان ونظام اقطاع ساخت جامعه را تهدید می کرد. نیرومندی چادرنشینان و بودن روابطخویشاوندی بین سلجوقیان با سایر خانواده های قبایل ترک مانع آن می گردید که سلاطینسلجوقی به خصوص «سنجر» بتوانند جلوی چادرنشینان را به طور قاطع بگیرند. وجودعصبیّت این وضع را تشدید می کرد و باعث پیدا شدن مشکلات اجتماعی، به خصوص مالیبرای دستگاه دولتی سلاجقه شده بود، زیرا اقطاع داران به خصوص قبایل به هر صورت کهبود از دادن خراج و مالیات سر باز می زدند، درست به لحاظ همین تناقضات، دورهسلاجقه بزرگ به پایان رسید. (خسروی ، 1352 : 99 و 100). زمین اقطاعی متناوباً بهمالکیت حکومت بر می گشت؛ چه معمولاً اقطاع داران یا مصادره می شدند یا بر اثرویرانی و بی حاصلی، زمین را رها می کردند که البته خود این ویرانی بر اثر مالیاتسنگین بود. (مِتز ، ج 1 ، 1362 : 136) و دوره دوماز سال 552 ه.ق. تا اوایل قرن هشتمهجری قمری می باشد. این دوره آغاز دوره اتابکان می باشد. در این دوره اقطاعات رواجکامل یافت و سیاست های متمرکز دولتی از میان رفت و واحدهای سیاسی و اقتصادی مستقلیدر ایران پدید آمد. (خسروی ، 1352 : 103). در دوره سلاجقه در رأس هرم قدرت به طوررسمی سلطان (خان به سلطنت رسیده) قرار داشت سپس ملک ها (حکمرانان ولایت کهحکومتشان ارثی بود ولی استقلال کامل نداشتند و خراجگذار سلطان بودند) قرار میگرفتند و بعداً نوابان قرار داشتند. ولی در حقیقت پس از ملک ها، مقطعان و متصرفان[=گماشتگان] سهم مهمی در قدرت سیاسی داشتند. در قاعده هرم قدرت، توده مردم (رعیتها) قرار می گرفتند و نیز گروه اجتماعی دیگری به نام «ارباب اسباب» در دوره سلاجقهوجود داشتند که به جای حقوق از املاک بهره برداری می کردند.قدرت اجتماعی و اقتصادیدر دست گروه های مختلف اجتماعی بود که تا دوره سلاجقه بدین صورت در جامعه ایراندیده نشده بود. جامعه در وهله نخست به دو گروه قبایل (ترک) و آبادی نشین (تاجیک) تقسیممی شد و پس از آن گروه های اجتماعی مختلفی قرار داشتند. تاجیک ها شهرنشین و روستانشین بودند. قبایل سلجوقی از یک طرف با ساکنان (تاجیک ها) و از طرف دیگر با قبایل(ساکن و چادرنشین) و با نظامیان سر و کار داشتند. در اوایل دوره اول، چادرنشینانپایگاه اجتماعی مستحکم سلاجقه محسوب می شدند و هر چقدر حکومت سلاجقه نیرومند می شدو مرکزیت قوام بیشتر می یافت تکیه گاه سلاجقه از قبایل چادرنشین به نظامیان مستقلانتقال می یافت. (همان : 100 و 103). اساس دولتی بودن اقطاع در ایران زمینه نفوذ وغلبه حاکمیت مرکزی را همواره حفظ می کرد. وجود قدرت متمرکز دولتی با پشتوانه قویثروت و توان مالی باعث می شد که قدرتهای محلی نتوانند خلاف آنچه قدرت مرکزی طالببود، یعنی حفظ قدرت و سلطه مطلقه شاه و خلیفه انجام دهد. از این رو راه رشدقدرتهای مختلف و به هم ریختن دستگاه عریض و طویل و پر خرج حکومتهای متمرکز (یعنیسلجوقیان) فراهم گردید. (علمداری ، 1379 : 158). تصاحب زمین از سوی حکومت از دیگرانواع املاک دولتی بود که در دوران ضعف حکومتها در خطر دست اندازی قدرتمندان بود.وزرا و متنفذان آن املاک را تقسیم کرده، بر املاک خود می افزودند. (موثقی ، 1380 :24). در رژیم ملوک الطوایفی پایه روابط بر اساس مالکیت اربابان نهاده شده است. کهدر جنب ملوک اطوایفی اربابان مالکیت، شخصی پیشه وران جزء هم وجود دارند. (سعیدی ،1358 : 50). امپراتوری سلجوقی اصولاً یک دولت نظامی آماده برای جنگ و کشورگشاییبود و همین جنگ و کشورگشایی یک عنصر حاکمه بیگانه را بر مردم بومی تحمیل می کرد.(کلوزنر ، 1363 : 15). و همین بیگانگی و غیر بومی بودن آنها که آلب ارسلان، دومینپادشاه سلجوقی نیز بدان اشاره کرده بود «ما ترکمنان در این مملکت غریبیم» باعث شدکه مخالفت و مبارزه مردم ایران به ویژه در ناحیه دیلم در زیر پوشش اسماعیلیه نزاریعلیه آنها شکل بگیرد که در ادامه به آن می پردازیم. جنبش اسماعیلیان نزاری در برابر ترکان سلجوقی جنبش نزاری که در ایران شکل گرفته بود مهم ترین هدفی را کهدنبال می کرد مبارزه با ترکان سلجوقی بود. فتوحات آل سلجوق و تشدید بهره کشی مالکانو زمین داران که مربوط به آن بود مبارزه صنفی را در ایران شدیدتر ساخت. در قرنهای 5و 6 ه.ق./ 11 و 12 م. مخالفت با سلطنت سلجوقیان تحت لفافه مذهب اسماعیلیه (نزاری) ظاهرشد. موضوع پایه اجتماعی نهضت اسماعیلیان در ایران در قرن 5 ه.ق. / 11 م. که تاکنون مورد بررسی محققان قرار نگرفته است. با این حال می توان حدس زد که در آغازاسماعیلیان به ارباب حِرَف و پیشه وران و بینوایان شهری و روستاییان نواحیکوهستانی متکی بوده اند. (پیکولوسکایا ، 1354 : 276). و در بین همین پیشه وران وروستاییان بود که این جنبش پیروان بسیاری به دست آورد به طوری که توسعه این جنبش(اسماعیلی)نشان می دهد که نوعی نارضایتی شدید درون اجتماعی وجود داشته است. (لمبتون ، 1385 :11). و همانطور که کاظم علمداری در اثر ارزشمند خود، چرا ایران عقب ماند و غرب پیشرفت، اشاره می کند: «از آغاز حکومت عباسیان تا پایان سده ششم هجری قمری اسلام درجامعه ایران درونی شد، بدین معنا که از این به بعد به وسیله خود ایرانیان و ترکانآسیای صغیر اسلام پرورش یافته و گسترش می یابد. این دوره همچنین شاهد پیدایشحکومتهای محلی ایرانی و غلبه امیران ترک آسیای میانه و تشکیل حکومتهای متمرکز وقدرتمند و متعصب نسبت به اسلام سنت گرا و اهل حدیث بود. به طوری که به اتحاد اعرابو ترکهای آسیای میانه در مقابل نهضتهای ایرانی کشیده شد. (علمداری ، 1379 : 475). رفتارخشن و ظالمانه نظامیان ترک با مردم که به جای اعراب و ایرانیان زمام امور دستگاهخلافت عباسی را در دست داشتند، به افزایش نارضایتیها کمک می کرد، در حالی کهعباسیان مشروعیت اجتماعی عربی و ایرانی خود را از دست دادند و ترکها نیز فاقد چنینپایگاهی بودند. (موثقی ، 1380 : 29). این حامیان اسلام سنّی و خلافت در اواسط قرن 5 ه.ق. ، دولت سنی مهمی به نامدولت سلجوقی پدید آوردند و حکومت سنّی بغداد را که رو به تلاشی و فنا می رفت ازسقوط نجات دادند. (زیدان ، جلد 4 ، 1333 : 247). البته برنارد لویس و بلیایفزمینه های شکل گیری و قوت نهضت اسماعیلیه را در خود تعلیمات اسلام و کهنگی وخمودگی و انجماد آن می بینند که البته نباید این نکته را فراموش کرد ترکان سلجوقیکه مسلمانانی متعصب بودند بر این تحجر و واماندگی تعالیم اسلامی می افزودند.«سلجوقیان به عنوان «سلطان اسلام» می بایست همّ خود را صرف اصول گرایی دینی دردرون امپراتوری خود می کردند.» (بارتولد ، 1376 : 127 و 128). استاد ا.آ. بلیایف می گوید:«علت اصلی اجتماعی پیدایش مذاهب اسماعیلی عبارت است از پیشرفت بیشتر تضادهای طبقاتی در خلافت بغداد درطی قرنهای دوم و سوم هجری قمری، سیر و پیشرفت عمومی جریان واگذاری زمین به مالکانبزرگ و نیرو گرفتن زمین داران محلی (به خصوص در ایران) و افزایش سنگینی بارمالیاتها موجب یک سلسله جنبشها و نهضتهای خلق گشت که غالباً جنبه روستایی داشت.تقریباً همه این قیامها در زیر لفافه عقیدتی فرق مذهبی صورت گرفت. (پطروشفسکی ،1354 : 294). دگرگونی های بزرگ اجتماعی و اقتصادی قرن دوم و سوم هجری قمری برایعده ای ثروت و قدرت و برای عده ای دیگر سختی و محرومیت آورده بود. در روستاها زیادشدن املاک بزرگ و اغلب از نظر مالی ممتاز، با فقیر شدن و انقیاد اجاره داران وخرده مالکان همراه بود. در شهرها بسط تجارت و صنعت طبقه ای، کارگر سیّار به وجودآورد و جمعیت بی ثبات و متحرکی از مهاجران محتاج و بی خانمان را جلب کرد. در میاننعمت و سعادت بسیار، پریشانی و محنت بسیار نیز وجود داشت. خشکی بیش از اندازه مذهبتسنن، تفسیرهای لفظی و محتاطانه مفسران معتبر آن از احکام شریعت، نه به محرومانچیزی که مایه تسلی خاطر باشد عرضه می داشت و نه به آوارگان و بدبختان چشم اندازیبرای آرزوها و خواسته های معنویشان می داد. دین اسلام به دلیل نا بسامانی فکری ونیز مواجهه با علم و فلسفه یونانی و حکمت ایرانی نیاز به ملاحظات دقیق داشت و مردمبه جوابهای کهن اعتمادی نداشتند و اشتیاق شدید برای جوابهای تازه بود. یک پارچگیدینی، فلسفی، سیاسی و اجتماعی ( از همه مهم تر) اسلام از هم پاشید و به اصل جدیدیبرای وحدت و قدرت احتیاج افتاد تا اسلام را از انهدام نجات بخشد. این از قدرت بزرگاسماعیلیان بود که توانستند چنین اصلی را که همانا طرح نظام جدید عالم تحت رهبریامام بود عرضه بدارند. پیام و تعلیم داعیان اسماعیلی هم برای اصحاب آن هم برایناراضیان تسلی دهنده و امیدبخش بود. (لویس ، 1348 : 44 و 45). حضور فعال پیروانمذهب نزاری در ایران به مدت دو قرن، به خوبی نشان می دهد که خلافت عباسی نمی توانستهاست پاسخگوی خوب و مناسب و متناسب با فرهنگ بومی ایرانیان برای حل مشکلات مذهبی وسیاسی و اجتماعی آنان باشد. (حسینیان مقدم و دیگران ، 1390 : 105). از اواخر قرنسوم هجری قمری که خلافت عباسیان رو به انعطاف می گذاشت و خلافت در حال از دست دادنمرکزیت سیاسی خود را در بغداد بود و پراکندگی قدرت در سرزمین وسیع ایران آشکار میشد، ولی ثروت سرشاری که خلفای عباسی جمع آوری کرده بودند بسیار حیرت انگیز بودهمین امر باعث احیای تجمل پرستی عصر ساسانیان در میان اشراف عرب گردید. جامعه نسبتبه دوره پیشین متحول شده و بخشی از مازاد تولید در راه ایجاد شهرها و گسترش صنایعو معادن به کار گرفته می شد. این تحول اقتصادی در زمینه سیاسی نیز مؤثر بود و برایاولین بار سلسله های مستقلی چون صفاریان، علویان و آل بویه به وجود آمدند.برخوردهای درونی میان حکام محلی، شورشهای توده ای دست به دست شدن حکومت، غلبه اقوام ترک بر سایر اقوام ایرانی که رشد نیروهایمولده راه طبیعی خود راه طی کند. به طوری که بخش بزرگی از منابع تولید صرف تخریبمی شد تا سازندگی این روند تا غلبه مغولها ادامه داشت. (علمداری ، 1379 : 158) دعوت اجتماعی اسماعیلیان: اسماعیلیان نزاری که اوضاعاجتماعی و فشارهای وارده از سوی طبقات بالادست جامعه ایران در دوران سلجوقیان رابه خوبی دریافته بودند دعوت خود را به صورت گسترده و متوجه تمام قشرها و پیروانادیان و مذاهب و فرق گوناگون قرار دادند و آن را به صورت یک واقعیت اجتماعی جلوهمی دادند و تمام تلاش خود را متوجه زمینی کردن اعتقادات فرا زمینی خود می کردند. «دعوتاسماعیلیان در نفس های جماعتهای گوناگون از لحاظ نژاد و دین مانند مزدکیان،مانویان، صابئیان، شیعیان، سنیان، مسیحیان و یهودیان از هر نوع هوا و آرمان برانگیخت و به حکم ضرورت پیوندی استوار از مذهب شمول در عقیده یا تلفیق دین ها ومذهب ها پدید آورد که گه گاه به مذهب عقلی خالص قرابت داشت.» (لویس ، 1370 : 135).به نظر دعات اسماعیلی؛ اسماعیلیه مذهبی جهانی و ترتیب داده شده از عالم بالا بودکه نخست پا گرفت و به مرحله تاریخی زمان صعود کرد. دعوت اسماعیلی کوشید تا ایننگرش را تجسم بخشد و آن را به یک واقعیت اجتماعی تبدیل کند. این دستاورد اجتماعیعمدتاً از طریق دعوت مردم به شناخت پروردگار از طریق امامان و انتشار تعالیم ایشانبه مؤمنان حاصل شد. (ابوجمال ، 1382 : 47 و 48). آیین اسماعیلیه با تأکید شدید برعدالت و اصطلاحات اجتماعی و اعتقاد به مهدی (شخصیتی که به بالاخره ظهور خواهد کردو زمین را با عدالت پر خواهد نمود و تمام ظلم و ستم را ریشه کن خواهد کرد) جذابیتخاصی برای توده های ناراضی شهری داشت. (لویس و دیگران ، 1363 : 348). کِرون به اینمهم می پردازد که دعات اسماعیلی چه سرزمینهایی را در متن توجه قرار می دادند: آییناسماعیلی به لحاظ اجتماعی خاستگاههای گوناگونی داشت. نخستین گروندگان به آن _ در سوادعراق و شمال غرب ایران _ کشاورزان و دیگر روستانشینان بودند. دیگر پیروان این آییندر دوره های بعد عبارتند از قبیله های یک جانشین (در یمن و شمال آفریقا) بادیهنشینان (در بیابانهای شام و تا حدودی در بحرین) راهزنان و عیاران (در کرمان) تحصیلکردگان و فرهیختگان شهری (در ایران) و از حدود سال 290 ه.ق. / 900 م. به بعدحاکمان محلی و درباریان (در ایران و هند) این مردمان حتماً تصویرها و تلقّی هایمتفاوتی از دوران طلایی پس از حضور امام داشته اند، اما از آنجا که همه آنان چشمامیدشان به یک حادثه معین دوخته شده بود، نوعی همدلی و همراهی داشتند و داعیان میتوانستند در هر منطقه متناسب با نیازهای هواداران سخن بگویند بی آنکه وحدت کلیجنبش آسیب ببیند. (کرون ، 1389 : 336). دعوت اسماعیلیه به همه طبقات جامعه توجهکرد، اما پاسخ ها متفاوت بود؛ در همان حال ایرانیان این دعوت را روشی برای بیاننفرت خود از عربها (و تسلط ترکان) تلقی می کردند و بدین گونه بود که دعوتاسماعیلیه به حرکت انقلابی بزرگی با گرایشهای مختلف تبدیل شد که شاید بارزترینآنها عبارت بودند از : الف. گرایش اجتماعی برای ایجاد عدالت اجتماعی، ب. گرایششیعی که هدف بیان شده آن تشکیل اصول شیعی بود، ج. گرایش ملی ایرانی که طرفداران آناهمیت رسیدن به اصول مزدکی را درک کردند. (طقوش ، 1385 : 207). البته خلفای فاطمیبا بسط دعوت خود به خاور نزدیک به ویژه ایرانبان علم و عمل و به علل سیاسی، برایسست کردن بنیان حکومت عباسیان و سلجوقیان نفوذ فراوانی در ایران و عراق به دستآوردند. آنان با بهره گیری از زمینه های مساعد ناشی از تعصب شدید سلجوقیان در مذهبسنی و سخت گیری بر شیعیان و توده های محروم شهر و روستا، همه عناصر ناراضی را بهدور خود جمع کردند و با ایجاد پایگاها و دژها و قِلاع کوهستانی در ایران، نهضتاصلاح شده نو اسماعیلی (نزاری) را در محیط روستایی و حتی در میان مردم شهرها واقشار پایین جامعه گسترش دادند. (موثقی ، 1380 : 37) سلسله مراتب و تشکیلات دعوت اسماعیلیه: جنبش اسماعيليه از سازماندهى وپنهانكارى بسيار دقيقى برخوردار بود. «امام» در ميان اسماعيليه قدرت برتر و مرجعهر نوع قانونگذارى است و «حجّت» يا «باب» نايب امام است كه معمولا فرزند امام است،«داعى الدعاة» رئيس و نخستين پاسخگو در برابر حجّت، در زمينههاى دعوت، درسرزمينهاى مختلف است. «داعى مطلق» يا «نقيب» داعيى است كه به مقامى دست يافته استكه صلاحيّت مسافرت به نقاط مختلف را در اختيار او مىگذارد. «داعى مأذون» پيروداعى مطلق است و معاون او به شمار مىرود، «داعى محصور» مسؤوليت دعوت در منطقهمعيّنى را بر عهده دارد و از آن منطقه تجاوز نمىكند و تا زمانى كه داعى الدعاةاجازه انتقال به منطقه ديگرى را به او نداده، در همان منطقه، محدود است، «جناحايمن» و «جناح ايسر» خدمتگزاران داعى مطلق در سفرهاى او به نقاط مختلف هستند و ازجهت اطّلاعاتى، داعى مطلق را يارى مىكنند، «مكاسر» در اصل همان «مطالب» بوده استكه به سبب مطالعه بيشتر درباره دعوت از درجه بالاترى برخوردار شده است، وظيفه«مطالب» تجسّس و به دست آوردن اخبار و جذب مردم به اين جنبش مىباشد، و «مستجيب» كسىاست كه بتازگى به جنبش اسماعيليه پيوسته است. از اين سخنان روشن شد كه جنبشاسماعيليه دوازده رتبه دارد كه عبارت است از: امام، حجّت يا باب، داعى دعاة، داعىبلاغ، داعى مطلق يا نقيب، داعى محصور، جناح ايمن يا يد يمنى، جناح ايسر يا يديسرى، مكاسر، مطالب، مستجيب. (مدرسی ، 1369 : 227). اسماعیلیان نقش امام را درارشاد و رستگاری بشر بسیار پر رنگ و حیاتی جلوه می دهند از نظر اسماعیلیه تنهاحکومت بر حق، حکومت دینی است که امام در رأس آن باشد. رهبری جامعه از جانب خداوندبه امام تفویض شده است. بعد از پیامبر، امام مأموریت او را ادامه میدهد. معنیباطنی وحی فقط بر امام آشکار است. رستگاری امت بدون شناخت امام زمان خود و بهرهمندی از هدایت او میسر نیست. (پولادی ، 1387 : 64). درباره تشكيلات اسماعيليانگفته مىشود كه، اين نهضت به هرمى مىماند كه امام در رأس آن قرار دارد و چهار نفراز داعيان بزرگ در اختيار امام هستند، اين عدّه را «حاملان عرش» مىنامند، مقصودآنها از اين تعبير آن است كه اين عدّه حاملان علم امامند، كسانى كه روايات و آياترا تفسيرى سياسى مىكنند. حاملان عرش نيز به سهم خود با چهار داعى ديگر در ارتباطهستند و اين داعيان از معتمدانى برخوردار مىباشند و اين معتمدان، دستيارانى دراختيار دارند و يارانى در خدمت اين دستياران هستند كه «اخوان الوفا» ناميدهمىشوند و أخ «برادر» به كسى گفته مىشود كه به جنبش آنها پيوسته است، اين جنبشبقيّه مردم را «جمهور» به شمار مىآورد كه بايد به ارشادشان پرداخت. (مدرسی ، 1369: 227) اوضاع اجتماعی نزاریان در دوره فرمانروایان الموت از ریاست حسن صبّاح تا قیامت: در میان سه شاخه اصلی شیعه،شاخه اسماعیلیان با ایران پیش از چیرگی مغول صمیمانه ترین پیوندها را داشت. جنبشاسماعیلی_ نزاری در شکل تاریخی در خور شناخت آن، در ایران پدید آمد ونخست از آنجا پراکنده گشت. در مرحله بعدی کیش اسماعیلی ایران از جامعه بزرگتراسماعیلی که زیر رهبری خلافت فاطمیان مصر بود پیوند بگسست و سنت جداگانه خود را درجنبش نزاری تشکل بخشید. (مادلونگ ، 1377 : 149). اما از این زمان اسماعیلیان ایران به کلی رابطه خودرا با دستگاه فاطمیان قطع کردند و دیگر نه از پشتیبانی فاطمیان [مصر] برخورداربودند و نه نظارت و فرمانبرداری آنها را تحمل می کردند. (لویس ، 1362 : 200). حسنصباح که دعوت فاطمی را در قلمرو سلجوقیان در ایران تبلیغ می کرد تا سال 487 ه.ق بهصورت رهبر بلامعارض اسماعیلیان ایران در آمده بود که از خط مشی و سیاست مستقلی درمقابله با ترکان سلجوقی پیروی می کرد. ( دفتری : 1378، 165). تسخیر قلعه الموت در سال483 ه.ق تأسیس واقعی آنچه را که بعداً بهصورت دولت نزاری در آمد، نوید می داد و مرحله جدیدی را در فعالیت های اسماعیلیانایران، که تا آن زمان مخفیانه عمل می کردند، بنا نهاد. از این تاریخ به بعد دعوتاسماعیلی در ایران سیاستِ جدید قیامِ آشکار علیه دولت سلجوقی را در پیش گرفت.(کمال الدین حلمی ، 1390 : 102 و 103). حسن صباح مجموعه ای از یک سلسله انگیزه های دینی _ سیاسی برای قیام خود علیهسلجوقیان داشته است. بدیهی است که وی به عنوان یک شیعه اسماعیلی نمیتوانسته است سیاستهایضدشیعی سلجوقیان را که به عنوان قهرمانان جدید اسلام اهل سنّت، سوگند خورده بودند کهحکومت اسماعیلی فاطمیان را بر اندازند تحمّل کند. انگیزه کمتر هویدای قیام حسن آنبود که این قیام بیانگر احساسات «ملی» ایرانی بود، و همین جاذبه مردمی و موفقیّتگسترده نخستین آن را در ایران توجیه می کند. حسن صباح خود از ترکان و حکومت ایشانخشمگین و ناراضی بود و سلطان سلجوقی را ترکی ابله می دانست و نیز از او نقل کردهاند که ترکان را «جِنیان» خوانده بود. (دفتری ، 1378 : 171 و 172). خلفای اسلامی(عباسی) از نظر نظامی به ترکان وابسته بودند، زیرا آنها به دلیل زندگی در مناطقسخت جغرافیایی از قابلیتهای بالای نظامی هم برخوردار بودند. (علمداری ، 1379 :480). البته متعصب بودن ترکان به اسلام رسمی که خلفا از آن حمایت می کردند نیزمزید بر علت بود که حسن صباح و پیروان او را برای این مبارزه مصمم تر و با انگیزهتر جلوه دهد. در ابتدا کار حسن [صباح] دو جنبه داشت، یکی مردم را به اسماعیلی درآورد و دیگر قلاع بیشتری تسخیر کند. وی به هر دو کار توفیق یافت و قلاعی را ازحدود خراسان تا شام تسخیر کرد. حسن در الموت خود را شیخ الجبل یا پیر کوهستانخواند، وی مأمورینی را که فدایی خوانده می شدند، از قلعه به اطراف می فرستاد، کهعالم اسلام را دچار رعب و وحشت کردند و چه بسیار از بزرگان و سرداران را مانندخواجه نظام الملک غفلتاً خنجر زدند. (مشکور ، 1372 : 224 و 225). هدف سیاسی حسنصباح بسیار دقیق تعین شده بود: از میان بردن حکومت سلجوقیان، زیر و رو کردن همه سلطنت،آزاد ساختنِ ملت ایران و خاک کشور از چیرگی بیگانگان. نخستین وظیفه اسماعیلیانچنین بود. (ولادیمیرونا ، 1371 : 65). در جریان مبارزه مسلحانه بعضی از شهرها (کهپادگانهای سلجوقی در آن مستقر بود) سخت زیان دیدند، ولی اسماعیلیان هرگز و ویرانیشهرها را هدف ویژه خویش قرار نداده بودند. (پطروشفسکی ، 1354 : 313). اسماعیلیانبا شهرها، که طرفداران خودشان (پیشه وران جزء) نیز نیز در بین آنها بودند مخالفتینداشتند بلکه با بعضی از عناصر مسلط بر شهرها چون حکمرانان و بزرگان مدنی و لشکریو زمین داران و مالکان جدید و بزرگان دینی مورد پشتیبانی دستگاه حکومتی مخالف بودند.(لویس ، 1348 : 197). چنین می نمایاند که تعداد اسماعیلیان در شهرهای ایران زیاد بوده باشد. ولیاسناد و مدارک فقط از وجود آنها در کرانه ها و حواشی بعضی از مناطق حکایت می کنند.گزارش شده که برخی از آنها پیشه ور بوده اند و بعضی دیگر تاجر و رهبری آنها به دستصاحبان حِرَف آزاد بوده است در میان قشون و نیز در میان امرا نیز عضو داشته اند.(لویس و دیگران ، 1363 : 264 و 265). اسماعیلیان را نمی شد به همین سادگی با طبقهاعیان و نجبای قدیم برابر دانست. اسماعیلیان حتی قلعه هایشان را به ارث نمی بردند،بلکه آنها را با جنگ و ستیز و با نیرنگ می گرفتند، پشتیبانان و طرفدارانشان،صاحبان املاک نبودند، بلکه از کسانی بودند که املاکشان را مالکان جدید، چونمستأجران مالیاتی و امرا و مأمورانی که از حکام جدید زمین و عواید به اقطاع گرفتهبودند صاحب شده بودند. (لویس ، 1348 : 197). با توجه به چند داستان از نزاریان در دوره دعوت حسنصباح، که ابوالقاسم کاشانی در اثر خود زبدةالتواریخ آورده است می توان به نکاتی پیبرد: زمانی که حسن صباح به عنوان معلم فرزندان یورونتاش که نواحی الموت اقطاع اوبود بعد از اینکه از سطح علمی بالای حسن صباح اطلاع یافت به وی گفت: «چرا بالایقلعه [الموت] نمی روی که خانهها خالی و مردم لا ابالی بسیارند.» (کاشانی ، 1366 :140). مطلب دیگر اینکه «حسن صباح یک روز آدینه از دژ فرود آمدی بر کنار آب دوقزوینی آشفته و پریشان را که در قزوین خون ریخته بودند دید به فراست از کیفیت احوالایشان اطلاع یافت هر دو را بالا (قلعه) برد و بعد از آن بازگشتند، ایشان برفتند و از برناپیشگان و رنود اجلافقزوین شصت کس را دعوت کردند و به تربیت و تعهد سیدنا امیدوار و همه را به پایالموت آوردند، سیدنا ایشان را به تفاریق و دو دو و سه سه به تدریج آورد و بهدلخوشی فرود آورد» (کاشانی ، 1366 : 141). قصد کاشانی از آوردن این داستانها اینستکه نشان دهد که جامعه الموت و به طور کلی جامعه نزاری از افراد قاتل و لاابالی وبی قید نسبت به دین و مذهب بوده اند و حسن صباح آنها را جمع آوری کرده و اینگونهطرفداران حسن صباح را معرفی می کند با توجه به دشمنی و تعصب مورخان شیعه اثنی عشریو سنی نمی توان از گفته های آنها درباره جامعه نزاری به طور قطع نتیجه گرفت وقضاوت کرد، و از طرف دیگر وی به ذکر داستان رییس مظفر و قبول دعوت نزاریه از طرفاو و اینکه او از بزرگان وابسته به سلاطین سلجوقی بود، می پردازد: «و رئیس مظفرثروت و مال و نسب و مکنتی تمام داشت تا غایتی که جمعی از امراء سلجوقی در ظل حمایتاو آسوده بودند» (همان 152). بدین گونهتناقضات مورخان مشاهده می شود پس دعوت نزاریان شامل تمام اقشار جامعه آن روزی میشده است و نمی توان به گفته های آنان اعتماد کرد. زیرا بُنداری که مورخ آن دورهاست نگرش مردم را به نزاریان را این گونه می داند که: «مردم نسبت به اسماعیلیه به دوقسمت تقسیم شده بودند. جماعتی علناً با آنان دشمنی می کردند و می زدند و میخوردند، دسته دیگر با آنان مسالمت می کردندو پیمان سازش می نمودند. هر کس با آناندشمنی می کرد از حمله آنان محفوظ نبود و هر کس با آنان طریق مدارا و سازش می پیمودمتهم به عقاید و افکارشان می گردید و می گفتند در دام آنان افتاده است از هر دوجهت مردم با وجود این جماعت، در بلایی بزرگ افتاده بودند. چون ازهر صنفدرین جماعت داخل شده بودند، تهمت به همه مردم اعم ازگناهکار و بی گناه می رسید.» (بنداری ، 1356 : 76 و 77). اینکه گروهی اندک ازروستاییان و شماری از شهرنشینان در برابر اکثریتی بی شمار بارها و بارها احساسعلاقه شدیدی به سرنوشت بزرگ خود خودشان نشان دادند و در برابر هر وضعیت نوینتاریخی با عزم استوار، قدرت و شجاعت پایدار به سازماندهی آن بپردازند. (ابوجمال ،1382 : 83). جامعه اسماعیلیان برای مدتی حتی پس از مرگ حسن صباح، نه تنها شاملنواحی مستقل خودشان بودند بلکه تعداد قابل توجهی از آنها نیز در برخی از شهرهایایران پراکنده شده بودند. ا ز اینرو فقط آنهایی که در رودبار و یا در قهستان اقامتگزیده بودند اسماعیلی نبودند. (لویسو دیگران ، 1363 : 293). با توجه به گزارشهای متواتر مورخان درباره غارت گله دارانو دامداران نواحی همسایه الموت و جامعه نزاری که بارها و بارها به کرات اشاره شدهاست می توان نتیجه گرفت که نزاریان به دام و دامداری علاقه داشته و چون از خصلتروستاییان و کوه نشینان علاقه به دامپروی است می توان نتیجه گرفت که اکثر جامعهنزاری را روستاییان و کوه نشینان تشکیل می داده است. حتی مورخان بزرگ که به تاریخ نزاریانپرداخته اند در ذکر زندگی علاءالدین محمد هفتمین داعی و رهبر نزاریان اشاره میکنند که: «با جماعتی کودکان دیگر به بازی و تماشا و گوسفند پروردن و شیر دادنمشغول شد.» (کاشانی ، 1366 : 218). و درهنگام قتل وی اشاره شده است که: « در اثنای این طوارق علاءالدین به مقام شیرکوهپیش گله ی گوسفندان بود.» (همان : 223). و البته برنارد لویس به ذکر این نکته میپردازد که جامعه اسماعیلی علی رغم غارت گله های متعدد، یک جامعه کوهستانی نبود.(لویس و دیگران ، 1363 : 303).به نظر گرانتوسکی قضاوت درباره سرشت اجتماعى جنبش اسماعيلياندر ايران به انگيزه كم بودن منابع و مدارك دشوار است. اما آنچه ثابت و محقق شده درمراحل نخستين فعاليتتشان قسمت مهمى از صنعتگران (قسمتى در اصفهان كه به موجب مداركبهدستآمده شماره اسماعيليان به سى هزار تن مىرسيد) و دهقانان ساكن كوهستانها بهآنان پيوستند. مىتوان پنداشت، پس از آنكه اسماعيليان بسيارى از دژها و زمينها راتصرف كردند، براى خود حكومتى پديد آوردند،بلندپايگان آنها به مالکان و زمین داران نو تبديل شدند. حكومت اسماعيليان داراىقلمرو يكپارچه و بهمپيوستهاى نبود، قسمت عمده متصرفات آنها در كوههاى زاگرس وكوهستان، يعنى در مناطقى كه از لحاظ اقتصادى عقبمانده بودند قرار داشت.(گرانتوسکی، 1359 : 203). اسماعیلیان (نزاریان) برای تأمین خودکفایی قِلاع از نظر غذا و آببا ساختن شبکه های آبرسانی و منابع زیرزمینی ذخیره آب کوشش بسیار مبذول داشتند تابتوانند در برابر محاصره دراز مدت مقاومت کنند. (ابوجمال ، 1382 : 66). از آنجا کهدو جانشین حسن صباح یعنی کیابزرگ امید و محمد بن بزرگ امید بر سنت حسن صباح بودندو ذره ای از آن عدول نمی کردند لذا اهداف و انگیزه ها و جامعه اسماعیلی نیز تااعلام قیامت در دوره حسن بن محمد بن بزرگ امید، سومین جانشین حسن صباح تغییری نکردو شاید اعلام قیامت برای تحرک جنبش نزاریان باشد که در مدت فرمانروایی اسلاف حسندوم علی ذکره السلام بدان مبتلا شده بودند. از قیامت تا سنتحسندوم و محمد دوم: طبعاً حسن (علی ذکره السلام) نیک می دانست که جنبش اسماعیلیان با گذشت زمانآن خاصیت اصلی را از دست داده و لازم است تحولاتی در ارکان آن پدید آید و چونهنگام مرگ پدر 35 سال داشت، به خاطر شوق و تجربیاتی که داشت این اجازه را به او میداد تا دست به تغییری اساسی در موقعیت فرقه اسماعیلیه (نزاری) بزند و در تمامسرزمین های جامعه نزاری آن را عملی سازد. (داوودی ، 1377 : 104). با توجه به وقایعسیاسی اندکی که در دوره چهارساله فرمانروایی حسن علی ذکره السلام رخ داد وی فرصتیبرای بیان اعتقادات خویش و ایجاد تحول در جامعه نزاری را به دست آورد. در دورانمحمد اول نواسماعیلیان (نزاریان) هنگامی که در قهستان و بخشهای دیگر ایران، قِلاعو بلاد فراوان را متصرف شدند و به اراضی بسیاری دست یافتند، سران ایشان (داعیان)خود تبدیل به ملاکین بزرگ شدند و جایگزین ملاکین گذشته گردیدند و این امر میانآنها دو دستگی ایجاد کرد؛ به طوری که از نیمه دوم قرن ششم هجری قمری دو گروهمتمایز از هم به وجود آمد. سران فرقه نزاری که صاحب ثروت و زمین شده و امتیازات مالی و ارضی برای خود به وجود آوردهبودند، به جای تکیه بر عامه اعضا و پیروان سطح پایین خود که همواره عوامل اجراییاهداف عدالتخواهانه بوده اند، شعارها و اهداف دعوت خود را فراموش کردند و یا درآنها تجدیدنظر نمودند و بدین ترتیب تندرویها را کاهش داده و محافظه کار شدند.(موثقی ، 1380 : 38 و 39). آشنایی زود حسن با زندگی نزاریان ساده، سربازان وزحمتکشان دولت الموت منجر به آن شد که او نیازها، منافع و امیدهای آنان را درککند. از این رو این پسر فرمانروای الموت برای آموزش و تبلیغ به مردم ساده رو کرد واز آنان پشتیبانی دریافت کرد و پس از رسیدن به حکومت در جهت منافع آنان عمل کردحسن پس از برخورد با تناقضهایی که دولت اسماعیلی را با خطر روبرو می نمود(نابرابری شدید مالی، رخنه عوامل فئودالی در محافل حاکمه نزاری و جز آن) در کنارتوده مردم ایستاد و نمایانگر خواسته هایشان شد. او تلاش کرد علت نارضایتی توده یمردم اسماعیلی را روشن کند. (ولادیمیرونا ، 1371 : 216). یک نظر دیگر به طور سادهاین کیش را یک «نهضت عامیانه می داند» که از پیشه وران، مردمان فقیر و مستمندشهرها، و روستاییان نواحی کوهستانی تشکیل شده بود به موجب این نظر صلای قیامتی کهحسن علی ذکره السلام در داد پیروزی نیروهای «عامه» بود و تهدید و تنبیه وی برای کسانیبودند که حکم شرع را مرعی می داشتند و املاک و دارایی نزاریان را در اختیار داشتندو مخفیانه به مذهب تسنن وفادار بودند و با برابری و مساوات اجتماعی مخالفت میورزیدند. (لویس ، 1348 : 198). نقض رسمی و تشریفاتی شریعت اوج یک نهضت هزاره ای ومخالف شریعت را مشخص می سازد که در اسلام هر چند گاه یک بار تکرار می شود و مشابهآن نیز درمسیحیت دیده می شود. شریعت کار خود را انجام داده و بنابراین دوره آن بهسر رسیده است. اسرار و حقایق آشکار گشته ورحمت امام همه را شامل شده است. امام با برگزیدن مؤمنان، به عنوان بندگان خاص خود، آنها را از گناه محفوظ داشته وبا اعلام قیامت از مرگ نجات داده و درحالحیات به بهشت روحانی که علم حقیقت و تفکر در ذات باریتعالی است رسانیده. (لویس ،1362 : 233 و 234). همانطور کهولادیمیرونا نیز اشاره می کند که اعلام قیامت نه تنها جنبه مذهبی، بلکه اجتماعی _سیاسی نیز داشت. حسن علی ذکره السلام همه کسانی که آموزش وی را نپذیرفتند به تنبیههایشدید؛ سنگسار و شکنجه تهدیدکرد. (ولادیمیرونا، 1371 : 234). البته جوینی و دیگرمورخان، به تبعیت از وی آورده اند؛ که عده ای از نزاریان بعد از اعلام قیامت ازاین جامعه رخت بر بستند و قِلاع اسماعیلیه را ترک کردند و بدین گونه مدعی می شوندکه علاوه بر اینکه جامعه نزاری در درون با عقیده قامت مخالف بودند بلکه جهان اسلامنیز از این حرکت منزجر شده اند اما گفته ها و نوشته های آنان بعد از بیش از یک قرنو مربوط به زمان سقوط نزاریان توسط مغولان می باشد و نمی توان به گفته های آنان بهطور قطع اعتماد کرد. «چون اظهار اين بدعت و الحاد جايز داشتند جماعتى از اهالى آنديار كه از عقل نصيبى داشتند و پرتوى از نور بصيرت هنوز بر ضماير ايشان مىافتاد ومن نجا به رأسه فقد ربح برخواندند و توطّن در ميان آن گمراهان ترك گرفتند و نهانو آشكارا خود را به بلاد مسلمانان مىافكندند». (جوینی ، 1385 : ج 3 : 239). «برجمله، این محمد بن الحسن در مملکت 46 سال مدت مهلت یافت و ملاحده به روزگار اوخونهای بسیارکردند و فتن ها انگیختند و راه ها زدند و مال ها بردند و بر الحاد مصربودند و بر قاعده خود مستمر». (رشیدالدین فضل الله همدانی ، 1381 : 140). و کارالحاد در زمان او قوت گرفت. اوامر شرعی به کلی در آن ولایت مرتفع کرد. (مستوفی ،1364 : 524). بدین ترتیب اسماعیلیان که تا این زمان فرقه ای اسلامی و در حقیقتعضوی از جامعه (مسلمین) به شمار می رفتند با ارائه این اندیشه (قیامت) از جامعهاسلامی منفک شده و در زمره ملحدین زمان قرار گرفتند.(شرفی ، 1381 : 113). جلوسمحمد دوم بر تخت الموت با مرگ سنجر و دوره فترت سلجوقی مصادف بود. محمد از اینموقعیت جهت استحکام هر چه بیشتر وضع اسماعیلیان استفاده کرد و بر قدرت اسماعیلیانافزود. (بهرامی دماوندی ، 1354 : 616) از سنت تا سقوط نزاریانجلال الدین حسن: نزاریان در سومین و دور پایانیتاریخ خود در درّه الموت که از انزوای خویش در جامعه مسلمین به تنگ آمده بودند،کوشیدند تا با دنیای اهل سنت یک رابطه متقابل تاکتیکی برقرار سازند. جلال الدینحسن سوم (607 تا618 ه.ق / 1210 تا 1221 .م) ششمین خداوند الموت به محض آنکه برمسند قدرت نشست علناً تعالیم مرتبط با اعلام دور قیامت را باطل و مردود شمرد وتابعیت خود را از اسلام اهل تسنن اعلام داشت و به پیروانش فرمان داد که احکام شرعاسلام را به صورتی که اهل سنت مرعی می دارند رعایت کنند. نزاریان که به فتوای بیسابقه امام معصوم خویش با نظر بر قرار شدن وجود مجدّد تقیّه می نگریستند، دستورهایحسن سوم را بی هیچ مخالفتی گردن نهادند، جهان خارج نیز اعلام نومسلمانی حسن راپذیرفت و خلیفه عباسی، ناصر(575 تا 622 ه.ق) (1180 تا 1225 م.) که پس از تجزیه واز هم پاشیدن قدرت سلجوقی از نو داشت به قدرت و اعتبار خلیفه بغداد جان می داد،فرمانی صادر کرد و بر مسلمانی رهبر نزاری مهلتی مناسب برای آسایش از زحمت و آزارمداوم سنّیان داد. (دفتری/افسانه های حشاشین/، 1376 : 74). به مرور زمان در دولت الموتی اسماعیلیاندگرگونی های مهمی پدید آمد که به صورت سیر تکاملی روابط مالکان و زمین داران تجلینمود. محافل زمامدار اسماعیلیان، اراضی ای در نزدیکی های قلاع مستحکم متصرف شدند وروستاییانی را که در اراضی مزبور مسکن داشتند و حتی شهریان را به رسم و روش مالکینو زمین دارن به بیغار کشیدندو با کمال فعالیت؛ کاروانها به راه انداخته با سرزمینهای مجاور به تجارت پرداختند. متدرجاً سران اسماعیلیان به مالکان عادی مبدل شدند ودیگر نسبت به منافع فرقه و شرایع اسماعیلی بیگانه و بی اعتنا بودند. در آغاز قرنهفتم هجری قمری / سیزدهم میلادی، دولت الموتی اسماعیلیان به صورت یک دولت زمین دارعادی در آمده بود. (پیکولوسکایا ، 1354 : 278). در آن هنگام سران فرقه که ثروتو زمین به هم زده و به مالک و زمین دار مبدل شده بودند، از شور و حرارت و فعالیتاعضای عادی آن بیمناک شدند. سران مزبور می خواستند اراضی و قلاع و امتیازات رابرای خویش حفظ و مسجل کنند و بدین سبب تعالیم مربوط به نزدیکی «آخر زمان» باب آناننبود. اشراف نزاری در آن روزگار می کوشیدند با مالکان سنی ایران نزدیک شوند و تودهمردم را مهار کنند. حسن سوم، فرزند و جانشین محمد دوم، مبین این روحیه بود و بهبهانه «بازگشت به به صدر اسلام و زمان پیامبر» تعالیم ظاهری و اجرای احکام شریعت ونمازهای مقرر و روزه را مجدداً واجب اعلام کرد. (پطروشفسکی ، 1354 : 318 و 319). نزاریان برخلاف شعارهای نخستینخود «بازگشت به اسلام زمان پیامبر (ص)» و اجرای احکام شریعت، به ملاکین بزرگ سنیایران و خلیفه عباسی نزدیک شده و حتی حاضر شدند (برای حفظ منافع خود) به نام خلیفهعباسی، الناصر، خطبه بخوانند و این امر بحران داخلی در فرقه نزاری را تشدید کرد.(موثقی ، 1380 : 39). به نظر می رسد درگیری و رقابت بین توده مردم و سران نزاریهکه اینک از ملاکین بودند [و اختلاف طبقاتی را که مبارزه با آن از شعارهایاسماعیلیان به طور کلی و نزاریان به طور اخّص بود] در زمان جانشینی محمد سوم مشخصشد و کسانی که خواهان بازگشت به دوره قبل از حسن سوم بودند پیروز شدند و ازخردسالی محمد سوم نهایت استفاده را برده و تا مرگ محمد سوم قدرت را در دست گرفتند.بعد از مرگ حسن سوم البته هنوز افرادی درونجامعه نزاری بودند که خواهان ادامه راه حسن سوم و آشتی با دنیای بیرون بودند ولیدر اقلیت به سر می بردند. در حالی که رقابت و نزاع بین گروه های موافق و مخالفبدعتهای امام پیشین به شدت در جریان بود و سر انجام به پیروزی گروه مخالف انجامید.بدین ترتیب بلافاصله تجدید حیات آیین اسماعیلی آغاز گردید و مذهب تسنن کنار گذاشتهشد. به قدری این کار با سرعت و شدت صورت گرفت که مجال مخالفت باقی نماند و گروهپیرو روش نومسلمانی مجبور به پذیرفتن وضع جدید و تقیه شدند و بار دیگر دوران ستراسماعیلیه آغاز گردید. (بیانی ، 1387 : 107)علاءالدینمحمد: دو سال پس از آغاز هجوممغولان، جلال الدین حسن در گذشت (618 ه.ق.) و تنها پسرش علاء الدین محمدکه نُه سالبیشتر نداشت بر جای او پیشوایی یافت و وزیر و مربی پدرش، عمادالدین محتشم، اختیارامور را به دست گرفت. (فرهانی منفرد ، 1384 :81). نزاریانی که مخالف اهدافو راهکارهای حسن سوم برای نزدیکی به همسایگان سنی خود بودند در دوره او جرئتمخالفت نداشتند اما همین که حسن سوم درگذشت از طفولیت جانشین او،محمد سوم نهایتاستفاده را برده و جامعه نزاری را به دوره قبل از حسن سوم سوق دادند و حتی بعد از مدتیاطاعت ظاهری از مغولان را کنار گذاشتند این بود که پس از مرگ جلال الدین حسننومسلمان، پسر و جانشین او، علاءالدین محمد [که طفلی بیش نبود به واسطه درباریانبا افکار و هدفهای پدرش مخالف بود] خود را به درون پیله سنن اسماعیلی فرو برد وبار دیگر دروازه دژها را بست و آنگاه یک بار دیگر دوران ستر آغاز شد و تا زمانینسبتاً طولانی ادامه یافت. (بیانی ، 1387 : 99 و 100). تشكيل امپراطورى مغول به وسيلهچنگيز خان پىآمدهاى مهمى در زمينه بينالمللى دربرداشت. لشكريان مغول در سده 7ه.ق. / 13 م، چين شمالى (امپراطورى تِزين)، چين جنوبى (امپراطورى سون)، تبت،تركستان خاورى، آسياى ميانه، ايران، عراق عرب، ماوراء قفقاز، قفقاز شمالى، اروپاىخاورى و كنارههاى ولگا و روسيه را تصرف كردند. استيلاى مغولان در كشورهاى نامبردهانگيزه سقوط اقتصادى اين كشورها بهويژه ايران و كشورهاى همسايهاش گرديد، و همراهآن تغييراتى را در راههاى تجارتى آسيا _ اروپا پديد آورد، در پى اين رويداد روندعادى پيشرفت شكل مالكيت زمين و وابستگى روزافزون دهقانان استثمارشونده به زمینداران و مالکان بهكلى دگرگون شد. (گرانتوسکی ، 1359 : 213). به نظر می رسد بر همخوردن تمامی مبادلات سیاسی و اجتماعی توسط مغولان و پیامدهای آنان باعث ترس و وحشتزمین داران و ملاکین ساکن ایران و آنانی که در زیر پوشش فرقه نزاریه جزو مالکینبوده اند، شد. و به خاطر حفظ منافع خود خواستار نزدیکی امام اسماعیلی به مغولانشدند ولی امام نزاری، علاءالدین که به نیروی فدایی و قِلاع مستحکم خود، راضی بهاین سر شکستگی و خواری نبود و می دانست که مغولان مانند دشمنان قبلی نیستند کهنزاریان را در قلاع خود راحت بگذارند این بود که این گروه محافظه کار که تنها بهمنافع خود می اندیشیدند به رکن الدین که با پدرش مخالف بود متوسل شدند و رکن الدینرا نیز که زمینه مخالفت و به قدرت رسیدن بعد از علاءالدین را داشت با پدر خود بهمخالفت برخاست و او را از میان برداشت تا به خواسته خود و این گروه مالک و زمیندار اقدام کند و توجهی به نظرات تمامیجامعه نزاری از جمله فداییان و طبقات پایین نداشت و همین باعث دوگانگی شدیدی درجامعه نزاری در حساس ترین شرایط ممکن که هلاکوخان با عزم و اراده برای نابودی اینفرقه راهی ایران و سرزمین های نزاریان شده بود. باتوجه به زندگي علاءالدين محمد، ويعاشق زندگي دامداري و چوپاني بود؛ «و اكثر اوقات منزوي [بودي] و در جامعه حاضر گشتيعين الكمال را وگاهي به صحرا گوسفندان چرانيدي و به مطالعه اعنام خرم بودي.» (كاشاني،1366: 219). و از طرف ديگر وي مريد شيخ جمال الدين گيل از صوفيان قزوين بود: «و علاءالدين به غايت معتقد و مريد شيخ جمال الدينگيل بود و هر سالها و را 500 دينار سرخ فرستادي ... اهل قزوين او را سرزنش كردند... شيخ ميگفت چون ايشان به ارادت خود ميدهند حلال باشد.» (رشيدالدين فضل الله همداني،1388 : 146). و اين نشان گرایش صوفي گري محمد سوم و زندگي ساده و بي آلايش اين فرمانرواينزاري ميباشد. شايد همين شيوه زندگي بود كه باعث مخالفت عده اي از نزاريان شد كسانيكه به زندگي اشرافي خو گرفته بودند و اين طرز فكر و انديشه امام نزاري منافع آنان رابه خطر مي انداخت لذا آنها با علم كردن پسر و جانشين محمد سوم، ركن الدين خورشاه، اورا از اريكه قدرت به زير كشيدند.رکنالدین خورشاه: به نظر می رسد ملاکین و زمین داران در ایران، بعد سقوطخوارزمشاهیان و ضعف خلافت عباسی، خواهان نزدیکی به قدرت برتر یعنی مغولان بودند.در مبارزه داخلی که درمحافل قدرت طلب اسماعیلیان جریان داشت، حوادث بعدی را به نفع مغولان رقم زد. اماماسماعیلی بر اثر توطئه ای که پسرش رکن الدین خورشاه در رأس آن قرار داشت، سرنگون وکشته شد. (خزائلی ، 1385 : 21). در اواخر دوره علاءالدین محمد سوم بود که در اندروندژها همچنان دو گروه مخالف مقابل یکدیگر قرار داشتند؛ دسته ای طرفدار روش سرسپردگیبه دشمن بودند تا املاک و موقع و مقام خویش را حفظ کنند و گروه دیگر پیرو روشایستادگی و مقاومت تا آخرین روش. سردسته ی دسته نخست رکن الدین خورشاه پسرعلاءالدین و سر دسته گروه دوم خودشخص علاءالدین بود. دشمنی این دو گروه به تدریجشکل گرفت و به صورت حادّ جلوه گر شد. (بیانی ، 1381 : 229). و بالاخره گروه طرفدارخواهان صلح و مسالمت با مغولان موفق به بر اندازی گروه نخست شدند زیرا در این میانگروهی از نخبگان اسماعیلیه به مغولان متمایل شدند. خورشاه رهبر جدید اسماعیلیان،لیاقت و نفوذ و توانایی لازم را برای مقابله با مغولان نداشت. پس از آنکه مغولانپناهگاه وی را در میمون دژ برای مدت کوتاهی محاصره کرده بودند، خورشاه از قلعهبیرون آمد و تسلیم هلاکو شد. بعد از فتح میمون دژ، زمانی نگذشت که قلعه محکم وافسانه ای اسماعیلیان در الموت مسخر مغولان شد و ویران گردید (پایان سال 654 ه.ق /1256 م.) در پی آن قریب به چهل دژ دیگر نیز به همین سرنوشت دچار گردید. تنها دژگردکوه، نزدیک دامغان، سه سال پایداری کرد. خورشاه به جان امان داده شده بود.(خزائلی ، 1385 : 21). مغولان توانستند قلعه رکن الدین (الموت)، رهبر حشاشین، راویران کنند و او را به اسارت بگیرند و سپس قلعه به قلعه بگردانند و از حشاشینخواستند که تسلیم شوند. حشاشین چه آنهایی که ترجیح دادند بدون جنگ تسلیم شوند و چهبقیه سر انجام تماماً به قتل رسیدند. دو سال طول کشید تا مغولان حشاشین را درقلمروهای کوهستانی آنها پاکسازی کردند. (مری هال ، 1380 : 109). بنابراین کسانی کهتنها به فکر منافع خود بودند، یعنی همان طبقه بالادست جامعه نزاری که قصد نزدیکیبه مغولان را برای حفظ خود را داشتند نه تنها جامعه نزاری را فدای این سیاست خودکردند بلکه به کسانی اعتماد کردند که خواهان بر اندازی و نیست تمامی نزاریان ازصفحه تاریخ بودند. به طور کلی تا جایی که در بحث ما می گنجد این است که اسماعیلیان نتوانستندنظام موجود را بر افکنند. حتی موفق نشدند شهری را به هر اندازه که باشد در تصرفخود نگهدارند حتی قلمرو آنها در قلعه ها،امیرنشینهای کوچکی بیش نبود که سر انجام مقهور دشمنان گشت و پیروانشان به صورتجوامع آرام و کوچکی از روستاییان و بازرگانان به صورت اقلیتی در میان اقلیتهایمذهبی بسیار بیرون آمدند. (لویس ، 1348 : 200)
علاقه مندی ها (Bookmarks)