اسماعيل در سال 1334 در شهر آبادان در خانوادهاي مومن ديده به جهان گشود. پدرش نعمتالله از افراد سرشناس شهر و داراي فضايل اخلاقي بسيار بود. اسماعيل پس از گذراندن دوران كودكي در سن شش سالگي وارد دبستان شد و با توجه به علاقهاي كه به كسب علم داشت توانست دوران ابتدايي و دبيرستان را طي نموده و در سن 18 سالگي موفق به اخذ ديپلم و سپس وارد دانشكده افسري شد و سه سال دوره دانشكده افسري رادر تهران به پايان رسانده و به درجه ستوان دومي و اخذ ليسانس علوم اجتماعي مفتخر گرديد. سپس براي آموختن دوره مقدماتي فرماندهي يك سال در شيراز اقامت كرد و پس از آن به خوزستان منتقل شد و فرماندهي گروهان2 از گردان دژ خرمشهر كه تحت امر لشكر92 زرهي اهواز بود را به عهده گرفت و چندين ماه در منطقه شلمچه و كوشك در مرز ايران و عراق انجام وظيفه نمود.
بررسي تحركات مرزي ارتش عراق اين را نشان ميداد كه عراق در حال تدارك براي حملهاي همه جانبه به ايران اسلامي است، لذا اسماعيل كه با عدهاي از همرزمان در مرز شلمچه حضور داشت تمام حركات دشمن را زير نظر داشته و خود را براي رويارويي با دشمن متجاوز آمده ميكردند.هجوم سراسري دشمن تا بن دندان مسلح آغاز شد. همه دلسوزان انقلاب با تمام توان ايستادند تا دشمن زمينگير شود. پس از پيشروي دشمن به سمت خرمشهر اسماعيل در صف مدافعان خرمشهر قرار گرفت و با وجود اصابت گلوله به بازويش همچنان به راه سعادت خود ادامه داد. او 45 روز همگام با ديگر مدافعان در خونين شهر حضور داشت تا اينكه بارديگر بر اثر اصابت چندين گلوله به پايش مجروح گرديد و به بيمارستاني در شيراز منتقل شد.پس از شش ماه هنوز بهبود نيافته بود كه دوباره عزم ميدان نبرد كرد و به صف جهادگران پيوست. پس از مدتي نبرد در جبهههاي حق عليه باطل بارديگر مجروح شد و مدتي در بيمارستان اهواز بستري شد. اما او هنوز به راه سعادت نرسيده بود. اسماعيل، جان خود را آورده بود تا تقديم بت شكن زمان كند. پس از اشغال خرمشهر تمام وجودش پر از اندوه بود، آخر او كه در خونين شهر بود ميدانست كه در اين شهر چه گذشته است.
عملياتي در پيش بود كه ميتوانست تسكيني باشد بر سوز دل نه تنها اسماعيل بلكه تمامي ملت ايران، يعني عمليات بيت المقدس.
او با تمام وجودش در اين عمليات شركت نمود و به آرزويش رسيد، خرمشهر، شهر خون و قيام آزاد شد.
او با چشم خود دست ياري خداوندمتعال را ديده و به اين دست چشم اميد دوخته بود، اميدي از جنس شهادت.
او همواره به همرزمان خود ميگفت:"دوستان،اي همرزمان، اميدوارم روزي قهرمانانه فداي ميهن شوم تا تاريخ يادم را براي آيندگان گرامي بدارد."
علاقه مندی ها (Bookmarks)