مرز مثبت اندیشی و بیخیالی کجاست؟
امروزه کلماتی وجود دارد که این کلمات بعضی از اوقات ظاهراً شبیه هم هستند اما معنای آنها متفاوت است و در جامعه متاسفانه مترادف به هم به کار برده میشود . مثبت اندیشی، منفی بافی و بیخیالی نمونهای از این کلمات است.
منفیبافها: افرادی که منفیبافی میکنند، معمولا خصوصیات اخلاقی شبیه افراد وسواسی دارند، این افراد طوری هستند که همیشه سعی میکنند نیمه خالی لیوان را دیده و برای هرکاری بیش از اندازه انرژی بگذارند و کلماتی از قبیل «نمی شود» و «نمی توانم» به کار میبرند. این افراد با وجود اینکه وقت میگذارند و دورههای مشاورهایی طولانی را سپری میکنند و همیشه سعی دارند کمال گرا و بهترین باشند در نهایت از سرانجام کارشان رضایت ندارند.
بیخیالها: گروه دیگر از شخصیت ها که نقطه مقابل منفیبافها هستند، این افراد برنامهریزی خاصی ندارند. بیخیالها موضوعات را خیلی سریع و با تکیه بر هیجانات و احساساتشان انجام میدهند و خیلی راحت و کمال آرامش ممکن است یک موضوع خیلی مهم را پشت گوش بیندازند و یا به فردا موکول کنند. این امر باعث میشود کارهایشان را طبق برنامهریزی و هدفمندی انجام ندهند و یا از مشاوره استفاده نکنند. این دسته از افراد به خود هیچ آسیبی نمیرسانند و بیشتر با ناهماهنگیهایشان و یا بیبرنامهریزی دیگران را به مشکل و زحمت میاندازند. در صورتیکه افراد منفیباف با دقت زیاد مراقب هستند که دیگران از رفتار آنها متضرر نشود و از خودشان بیشتر انرژی مصرف میکنند و در نتیجه لذت و رضایت از زندگی ندارند؛ ولی افرادی که بیخیال هستند به خاطر همین خصوصیاتشان بیشتر مشکلات را برای اطرافیان به وجود میآورند و خودشان ضربه نمیخورند.
مثبتاندیشها: در بعضی از مواقع افراد جامعه مثبتاندیشی را معادل بیخیالی میدانند خیلیها اگر زیاد از حد مثبتگرا شوند، شاید به بیخیالی برسند و این خود مرز و حدی دارد. حد تعادل بین مثبت اندیشی تا بیخیالی واقعهگرایی است. اگر بخواهیم بدانیم که به دلیل چه چیزی این نگرشها در فرد به وجود میآید؛ عواملی مانند آموزش اطرافیان در فرد و یا مسایل و مشکلات و همچنین تجربیات در جامعه می تواند تاثیر گذار باشد و یک نکته مهم دیگر خصوصیات شخصیتی فرد است. افراد مختلف براساس خصوصیات شخصیتی شان واکنش نشان میدهند. افراد مثبت اندیش معمولاً نیمه پر لیوان را میبینند که در نهایت یک انسان مثبت اندیش نباید مانع واقعگرایی آنها شود و اگر از مرز واقعگرایی بگذرد به حد بیخیالی میرسد. یک فرد مثبت اندیش باید واقعیت را بپذیرد و ببیند. برای اتفاق واقعی که میبیند برنامهریزی، از مشاوره دیگران استفاده و سعی کند در آن شرایط بهترین کار را با دید مثبت انجام دهد و با خود بگوید:«من این تلاشم را انجام میدهم و امیدوارم به نتیجه میرسد.»
این مثبت اندیشی باعث میشود با مشکلات راحتتر بجنگد و تصمیم عاقلانه بگیرد و از مشاوره و دیگران بهتر استفاده کند و با انرژی بیشتر به سمت هدف خودش جلو برود. اگر آن واقعگرایی در فرد از بین برود؛ یعنی فرد شرایط و مشکلات را نبیند و برایش مشکلی به وجود آید و نتواند برای آن برنامهریزی داشته باشد و بدون مشاوره و بدون استفاده از برنامهریزی و روشهای علمی بخواهد کارش را پیش ببرد تبدیل به یک فرد بیخیال میشود . ما باید خط باریک و میانهروی را بین مثبت اندیشی و بیخیالی بوجود آوریم و مشکلات را ببینیم و برای آن برنامه ریزی کنیم و با توجه به شرایطمان آن برنامه را پیاده کنیم. یک فرد منفیباف و یا کمالگرا ممکن است مشکلات را بیش از اندازه آن بزرگ کنند و نکات مثبت را نبینند؛ اما یک فرد واقعهگرای مثبت اندیش مشکلات و همین طور نکات مثبت را هم می یند و برنامه ریزی میکند.
در این زمینه میتوان به مثالی اشاره کرد:« روزی حواریون همراه حضرت عیسی در حال رفتن به مکانی بودند و در میان راه با لاشه سگی برخرود کردند، حواریون گفتند چه بوی تعفن و بدی میدهد، اما حضرت عیسی گفت چه دندان های سفید و قشنگی دارد.»
میگنا
علاقه مندی ها (Bookmarks)