آديداس چگونه آغاز كرد؟
نوجواني وي در آلمان و در دوران ركود اقتصادي پس از جنگ جهاني اول سپري شد. او در همين دوران به خانوادهاش كمك ميكرد كه با استفاده از باقي ماندههاي كيفهاي ارتشي خود دمپايي درست كنند، ولي علاقه و اشتياق او هميشه ورزش و به خصوص فوتبال بود. در سال 1920 ساخت كفشهاي ورزشي را شروع كرد. او علاوه بر استفاده از تجربيات شخصياش با تعداد زيادي پزشك، مربي ورزشي و كارشناس ورزشي هم مشورت ميكرد و از همان ابتدا روي كارآيي هر كفش براي هر ورزش به خصوص تاكيد داشت، بنابراين براي انواع گوناگون ورزش مثل دو، تنيس يا فوتبال، كفشهاي متفاوتي طراحي كرد. در سال 1949 بود كه آديداس گروپ به عنوان يك شركت به ثبت رسيد.
. مثلا در زمينه فوتبال دسلر متوجه شد كه اگر زمين مرطوب باشد، كفشهاي معمولي فوتبال كارآيي كافي ندارد، بنابراين به فكر افتاد كه به كف كفشها، ميخهاي مخصوصي اضافه كند كه به فوتباليستها كنترل و دقت عمل بيشتري بدهد و با همين كفشهاي جديد بود كه تيم آلمان در جام جهاني 1954 به مقام قهرماني رسيد.
دسلر با نوآوريهاي پيوسته و پايبندي به طراحي كفشهاي مناسب براي ورزشهاي مختلف، توانست آديداس را پيشاپيش ديگران قرار دهد
درست مثل ميخهاي ته كفشهاي فوتبال اين دسلر بود كه براي اولين بار آج ويژهاي براي كفشهاي مخصوص ورزش دو طراحي كرد كه به واسطه آن دوندگان ميتوانستند براي دويدن به دور محوطه كنترل بيشتري داشته باشند.
هدف ديگر او اين بود كه كفشهايش از بهترين مواد اوليه، متناسب با نوع حركت ساخته شوند و به همين دليل روي انواع مواد اوليهاي كه ممكن بود برتري يا ويژگي خاصي داشته باشند، از جمله پوست كوسه ماهي و حتي چرم كانگورو، هزاران آزمايش انجام داد و نتيجه مهمترين اختراع او كفشهاي ورزشي نايلوني بود.
دسلر تنها يك مخترع موفق نبود، بلكه از شم اقتصادي قوي هم برخوردار بود. او ميدانست كه اگر قرار باشد آديداس كفشهاي كاملا متفاوت براي ورزشهاي مختلف ارائه دهد، ميبايد در تمامي آنها يك عنصر مشترك وجود داشته باشد. بنابراين به فكر ساختن سه نوار در كناره كفشها افتاد؛ به طوري كه هر كسي تنها با نگاه كردن به كفش بتواند تشخيص دهد كه آنها آديداس هستند. امروزه اين سه نوار به عنوان لگوي شركت آديداس شناخته ميشوند و ديگر كسي نياز ندارد نام آديداس را روي محصولات آن ببيند تا متوجه شود كه اين محصول را آديداس توليد كرده است.
امروز ميراث دسلر هنوز به قوت خود باقي است و هنوز آديداس تاكيد زيادي روي جنبه كارآيي هر كدام از محصولاتش دارد (كه در حال حاضر تمامي انواع پوشاك و كفشهاي ورزشي را شامل ميشود) و در عين حال بازار آديداس ديگر محدود به ورزشكاران نيست. در واقع امروز آديداس به همان اندازه كه يك نام ورزشي است، در زمينه مد هم نام معتبري محسوب ميشود. در حال حاضر آديداس تلاش ميكند كه بين مد بودن كفشها و لباسهايش و كارآيي عملي و ورزشي آنها، تعادل برقرار كند و به جاي اينكه سعي كند اين موارد را درهم ادغام كند، براي توليدات خود سه شاخه كارآيي ورزشي، ميراث ورزشي و مد ورزشي را در نظر گرفته است. بخش كارآيي ورزشي، بر كارآيي و نوآوري متمركز است، همان چيزي كه آديداس به واسطه آن معروف شده است. در بخش ميراث ورزشي، آديداس مدهاي قديميتر را كه حس و حال دوران مدرسه را القا ميكند را به بازار ميدهد و در بخش مد ورزشي، توليدات آديداس به طور مستقيم براي خريداران پيرو مد روز و با طراحي يوهيجي ياماموتو طراح معروف مد تهيه ميشود. عمدهترين بخش آديداس به بخش كارآيي ورزشي اختصاص دارد كه 70 درصد كل فروش را شامل ميشود. ميراث ورزشي 25 درصد و مد ورزشي 5 درصد از بازار فروش آديداس را تشكيل ميدهند.
پس از اينكه در دهه 80 دسلر پايهگذار آديداس از دنيا رفت، كتي همسر او و فرزندانش اداره امور را بر عهده گرفتند. پس از آن در دهه 90، آديداس تحت مديريت اجرايي جديد خود يعني لويس دريفوس دچار تحول شد و از تمركز بر توليد و فروش به بازاريابي روي آورد. در زمينه بازاريابي آديداس بر رخدادهاي ورزشي تمركز دارد. آديداس اسپانسر رسمي جام جهاني فوتبال است و به طور انفرادي هم پشتيبان ستارگان ورزشي دنيا مثل ديويد بكهام (كه به عنوان سخن گوي آديداس با آنها يك قرارداد دائمي به مبلغ 161 ميليون دلار امضا كرده است) و ستاره بسكتبال آمريكا، تيم دانكن است. آديداس در سال 1995 مانند بسياري ديگر از برندهاي موفق كه ورود به دوران مدرن را با ارائه سهام در بازار بورس تجربه كردند، سهام خود را در بازار بورس فرانكفورت و پاريس عرضه كرد. در ادامه اين روند مدرنسازي آديداس به تعدادي ادغام و تصاحب دست زد كه از آن جمله ميتوان به خريد سالومون گروپ و سپس فروش آن و همچنين خريد تيلر ميد و ريبوك اشاره كرد. ادغام آديداس با ريبوك در سال 2006 را ميتوان فصل جديدي در تاريخ آديداس دانست. ادغام اين دو برند مطرح با يكديگر به شركت اين فرصت را ميدهد كه با ايجاد ويژگيهاي مكمل در اين دو برند به بازار گستردهتري دست يابد و توانايي ارائه محصولات متنوعتري را به بازار داشته باشد.
http://karafarini.mft.info/02/Fa/Dyn...aspx?nwsId=512
Niloo
2010-Nov-12, 13:10
مک دونالدز
اغذيه فروشی مک دونالدز پنجاهمين سالگرد تاسيس خود را با افتتاح فروشگاهی تازه جشن گرفت تا نشان دهد با وجود گذشت نيم قرن هنوز به دنبال کارآفرينی و نوآوری است.
کارشناسان معتقدند مک دونالدز علاوه بريک نيروی اقتصادی، پديده ای اجتماعی است که برخی از ارزشهای اجتماعی را در فراسوی مرزهای غرب دستخوش تغيير کرده و از همين رو، منتقدانش آن را به عنوان نشانه ای از گسترش جهانی سازی و سرمايه داری تقبيح کرده اند.
شايد تعجب کنيد که موج اقتصادی و اجتماعی مک دونالدز در سال ۱۹۴۸ ازساندويچ فروشی کوچک دو برادر به نامهای ريچارد و موريس مک دونالد، در شهر سن برناردينو در ايالت کاليفرنيا با يک دستگاه توليد نوشيدنی های 'ميلک شيک' براه افتاد.
آنچه اغذيه فروشی براداران مک دونالدز را متمايز می ساخت، الهام گرفتن از خط توليد کارخانجات بود که در سالهای بازسازی جنگ جهانی دوم، به مشتريان پرمشغله امکان می داد ساندويچ خود را سريعتر دريافت کنند. همچنين با گسترش اشتغال زنان در بيرون از خانه، مردم به خوردن همبرگرهای مک دونالدز علاقه مند تر شدند.
موفقيت اين دو برادر توجه يک فروشنده آمريکايی به نام ری کراک را جلب کرد. آقای کراک در اوايل دهه ۱۹۵۰ به ديدار اين دو برادر رفت و شيوه کارشان را که سيستم سريع خدمات رسانی ناميده می شد، پسنديد.
او خانه خود را در گرو بانک گذاشت و در ۱۵ آوريل ۱۹۵۵ اولين رستوران از اين دست را در "دس پلينز" واقع در حومه ایلینویز داير کرد و اين فرمول را در سراسر آمريکا ترويج داد.
جيمز شراگر، استاد تجارت در دانشگاه شيکاگو می گويد که رمز موفقيت آقای کراک نوآوری مستمر در توليد انبوه غذای آماده با رعايت استانداردهای دقيق بود. او همچنين متخصص يافتن مکانهای ايده آل برای راه اندازی فروشگاه، صرف نظر از هزينه خريدشان، بود.
آقای کراک که در سال ۱۹۸۴ جان باخت، به اهميت يک نکته ديگر نيز پی برده بود: بسياری از مشتريان تنوع غيرمنتظره را نمی پسندند.
وی اصرار داشت رستورانهايش همگی مواد غذايی يکــسان را که با مواد ثابت و شعله يکــسان طبخ شده است، به مشتريان عرضه کنند تا تجربه خوردن غذا در مک دونالدز از شيکاگو گرفت تا سيدنی يکی باشد.
ادوارد زاياک، استاد مديريت دانشگاه نورث وسترن آمريکا، می گويد: "من بسياری از مديران را می شناسم که به سنگاپور، چين يا هر جای ديگر می روند ولی غذای مک دونالدز را می خورند زيرا می خواهند بدانند که چه می خورند."
فروش سی ميلياردمين همبرگر
اگرچه ممکن است در روزنامه بخوانيد که يک نفر از مک دونالدز به خاطر بالا رفتن وزن خود شکايت کرده است، اما آقای کراک متوجه شده بود که مردم چه چيزی را دوست دارند.
کلی برامول، متخصص تغذيه در دانشگاه ييل، می گويد: "مک دونالدز درک خوبی از زيست شناسی دارد، زيرا اکثر مردم غذاهای سرشار از قند و چربی را دوست دارند."
دهه ۱۹۶۰ دوره ای بود که مک دونالدز به سرعت توسعه يافت. تبليغات اين شرکت در بيلبوردها، مجلات و تلويزيون افزايش يافت و مشتريان می توانستند قوسهای طلايی را که نماد مک دونادز شده بود، در کانادا و پورتوريکو ببينند. در همين دوره عروسک نمادين اين شرکت به نام رونالد مک دونالد نيز خلق شد.
آقای کراک سپس سهم برادران مک دونالد را خريد و دهمين سالگرد تاسيس شرکتش را با عرضه سهام آن جشن گرفت. در سال ۱۹۶۹، مک دونالدز حدود ۱۵۰۰ رستوران داشت و اين شرکت روزانه سه و نيم ميليون همبرگر می فروخت.
استيو اندرسون، رييس انجمن ملی رستورانداران آمريکا می گويد که مک دونالدز غذا خوردن در بيرون از خانه را به تجربه ای کم هزينه و دوست داشتنی تبديل کرد و بين توده ها ترويج داد.
وی می افزايد: "هنگامی که مک دونالدز آمد، چند رستوران در هر شهر وجود داشت، ولی فقط پزشکان و وکلا خانواده های خود را به آنجا می بردند. حالا مردم صرف نظر از وضعيت اجتماعی و اقتصادی شان به رستوران می روند."
در دهه ۱۹۷۰ مک دونالدز برای کودکان مکانی برای بازی فراهم آورد و رستورانهايی ساخت تا رانندگان بدون تحمل زحمت پياده شدن، بتوانند غذا بخرند. بدين ترتيب مک دونالدز پاتوق محبوب خانواده های پرجمعيت شد.
صورت غذای اين رستورانها نيز تغيير کرد و در ۱۹۷۹ صبحانه کامل نيز در مک دونالدز عرضه شد. در سال ۱۹۷۹ مک دونالدز سی ميلياردمين همبرگر خود را فروخت.
در دهه ۱۹۸۰ که دولت آمريکا سياست خارجی خود را با جديت پيگيری می کرد، مک دونالدز نيز در آلمان، فنلاند، ژاپن، استراليا، گوام، تايلند، ونزوئلا و پاناما رستوران داير کرد. در سال ۱۹۸۵، قوسهای طلايی رستورانهای اين شرکت را می شد در ۴۳ کشور ديد.
با ذوب شدن يخهای جنگ سرد، همبرگرهای داغ مک دونالدز سفير ارزشهای ايالات متحده شد.
کارشناسان افتتاح اولين رستوران مک دونالدز در مسکو در سال ۱۹۹۰ را به منزله برافراشته شدن پرچم سرمايه داری در سرزمين بازمانده اتحاد جماهير شوروی تلقی کرده اند.
در دهه ۱۹۹۰ آمريکايی ها بيشتر نگران محيط زيست شدند و در نتيجه مک دونالدز که مشتريانش ميلياردها کاغذ ساندويچ و ليوان يکبار مصرف را دور انداخته بودند، شروع به استفاده از کاغذهای بازيافت شده کرد. همچنين هنگامی که مشتريان نگران چاقی فزاينده خود شدند، اين شرکت غذاهای سلامت بخش تری ارايه داد.
پس از چندين سال رکود فروش در بازارهای آمريکا و تحمل اولين زيان سه ماهه اين شرکت در سال ۲۰۰۲، مک دونالدز در دو سال گذشته شاهد احيای فروشهايش بوده است. در سال ۲۰۰۴ سود اين اغذيه فروشی با ۵۵ درصد جهش به دو ميليارد و ۲۸۰ ميليون دلار رسيد.
جو کرنان، فرماندار سابق ايالت اينديانا يکی از دهها شخصيت برجسته ای است که زمانی برای مک دونالدز کار کرده اند. آقای کرنان که در ۱۶ سالگی فروشنده يکی از رستورانهای اين شرکت بوده، می گويد: "روحيه تيمی زيادی وجود داشت و حال آن که فشار کار هميشه زياد بود."
کارل لوييس، قهرمان دو المپيک نيز در ۱۹۷۸ برای مک دونالدز کار می کرد و در آنجا با اهميت زمان و سرعت آشنا شد. وی می گويد: "نمی توان از سرعت خط توليد کاست. اگر وظيفه تان را درست انجام ندهيد، تيم می بازد."
بنا به اعلام وب سايت مک دونالدز، ساير چهره های سرشناسی که زمانی در رستورانهای اين شرکت کار کرده اند، عبارتند از: جف بزوس، بنيانگذار سايت اينترنتی Amazon ، اندرو کارد، رييس دفتر کاخ سفيد، لروی چو، فضانورد آمريکايی، هيدی کلوم، سوپر مدل آلمانی، اندی مک دوول، هنرپيشه هاليوود، تونی استوارت، قهرمان اتومبيلرانی و شانيا تواين، خواننده کانادايی.
در حالی که درآمد جهانی مک دونالدز اکنون به ۴۰ ميليارد دلار در سال نزديک شده است، اين شرکت بيش از ۳۰ هزار رستوران در ۱۱۹ کشور جهان دارد و مترادف فرهنگ، سرمايه داری و به نقل بعضی از منتقدان، امپرياليسم خوراکی آمريکايی است.
http://karafarini.mft.info/02/Fa/Dyn...aspx?nwsId=513
Niloo
2010-Nov-12, 13:11
فابر-کستل
سال 1761 يک کابينتساز به نام کسپر فابر در شهر نورمبرگ آلمان (Kaspar Faber) شروع به سرمايهگذاري براي توليد انواع مداد کرد که اين کسب و کار تا پنج نسل در خانواده فابر باقي ماند.
کسب و کار فابر از سال 1850 رونق گرفت. در دوران رياست لوتار فون فابر، نسل چهارم فابرها مداد ششضلعي را ساخته و با مارک A. W. Faber نخستين علامت تجارتي را براي يک مداد به ثبت رساندند که اين مدادها وارد بازار آمريکا نيز شدند. آنها در سالهاي 1849 تا 1855 شعبههايي در نيويورک، لندن و پاريس تاسيس کردند و بيست سال بعد، فروشگاههاي خود را تا وين و سنپترزبورگ هم گسترش دادند. آنها کارخانهاي در مرز آلمان شرقي و غربي براي توليد خطکشهاي مهندسي باز کرده و با همت لوتار، بزرگترين نتيجه کسپر، به توسعه بينالمللي شرکت فابر و عرضه محصولات جديد پرداختند. در سال 1900 پس از ازدواج نوه لوتار با فرزند کوچک يکي از کنتهاي کستل و سرمايهگذاري وي بر روي کارخانهها، نام شرکت به فابر-کستل (Faber-Castell) و لوگوي آن نيز تغيير يافت.
خانواده کستل کنتهاي امپراطوري روم مقدس را انتصاب ميکردند و در سال 1901، بزرگ اين خانواده، نشان موروثي پرنس را از شاهزاده باواريا دريافت کرد. «کنت الکساندر فردريش لوتار ون کستل رودنهاوزن» با «بارونس اوتيلي ون فابر» ازدواج کرد و خانواده فابر-کستل را تشكيل دادند.
الکساندر مدت کوتاهي پس از به عهده گرفتن اين تجارت، در سال 1905 مدادهايي با کيفيت بسيار بالا توليد كرد و براي اينکه آنها را از ساير مدادهاي رقبا متمايز کند، مدادها را به رنگ سبز زيتوني (رنگ لباس گروهان قديمي خود) رنگآميزي نمود. اين مدادها با نام کستل 9000 به بازار ارائه شده و خيلي زود توجه همگان را به خود جلب کردند و به عنوان نمونه و سمبل يک مداد خوب معرفي شدند. آرمي که براي جعبههاي اين مدادها در نظر گرفته شده بود، نشاندهنده 2 شواليه در حال جنگ بود که براي مدت زياد و به شکلهاي مختلفي بر روي جعبههاي اين نوع از مدادها مشاهده ميشد.
الکساندر حتي پس از طلاق از اوتيلي در سال 1918، مديريت شرکت و دفتر مرکزي آن را حفظ کرده و پس از بازسازي قصر خانوادگي در آن سکونت کرد. پس از فوت الکساندر، پسرش «کنت رولاند لوتار ولفگانگ» کارخانه را به ارث برد و رياست آن را به عهده گرفت و در ابتداي دهه 19۳۰ در کارخانهاي در سائو کارلوس برزيل شريک شد، در دهه 19۶۰ کارخانههاي ديگر فابر کستل در پرو و استراليا تأسيس شدند و گراف ون فابر کستل به سمت رياست منصوب شد.
آرم دو شواليه قديمي جلب توجه ميكرد و مدتها بود ديگر از آن استفاده نميشد، تا اينکه در اوايل دهه 1990 به عنوان قسمتي از جنبش بازبيني مجدد کارخانه، اين آرم به عنوان لوگوي اصلي شرکت برگزيده شد. شرکت در کارخانه سائوکارلوس مدادهاي چوبي توليد ميکرد و شروع به ايجاد ابداعاتي در لوازمالتحرير نمود. يکي از اين ابداعات که بسيار مورد توجه کودکان قرار گرفت، مدادهاي رابط بود که شامل يک سري مداد کوچک بود که به يکديگر متصل ميشدند و يک مداد بزرگ تشکيل ميدادند. فابر کستل همچنين شروع به توليد قلمهاي طراحي با مارک Pitt براي هنرمندان كرد. اين قلمها که بيشتر توسط کاريکاتوريستها و طراحان مانگاي ژاپني استفاده ميشد، جوهري از خود خارج ميکرد که هم بدون اسيد بوده و هم براي بايگاني مناسب بود و رنگهاي مختلف زيبايي داشت. گراف ون يک ست کامل روميزي براي طراحي نيز ساخت که بسيار جذاب و کارآ بود و قيمت آن به حدود 2000 دلار ميرسيد.
فابرکستل براي سالهاي متمادي به عنوان توليدکننده اصلي خطکشهاي مهندسي شناخته ميشد و اکنون يکي از بزرگترين کارخانههاي توليدکننده انواع نوشتافزار و لوازم طراحي و هنري در جهان است. اين شرکت داراي 14 کارخانه و 20 مرکز فروش در اروپا، آسيا، آمريکا و استراليا است. تعداد کارمندان اين شرکت از 7 هزار نفر تجاوز کرده و در بيش از 100 کشور دنيا مشغول به کارند. اکثر محصولات آن در برزيل توليد شده است و فقط تعداد محدودي از قلمهاي خاص را در آلمان ميسازد. اين شرکت حدود 2 ميليارد مداد در سال توليد کرده و فروش سالانه آن بالغ بر يک ميليارد يورو ميباشد.
http://karafarini.mft.info/02/Fa/Dyn...aspx?nwsId=514
Niloo
2010-Nov-12, 13:13
راز موفقیت شرکت سونی
به ندرت می توان داستانی را در دوران پس از جنگ ژاپن یافت که به اندازه حکایت شرکت سونی مدیران سراسر جهان را مجذوب خویش ساخته باشد.
می گویند داستان سونی در یک فروشگاه بزرگ در توکیو آغاز شد، جایی که در آنجا روز هفتم مه سال ۱۹۴۶ ماسارو ایبوکا و آکیو موریتا شرکت مشترک خویش را با نام «توکیو تسوشین کوگیو» تاسیس کردند. بدین ترتیب دو مهندس نابغه
در خاکسترهای جنگ جهانی دوم یک اسطوره را آغاز کردند. البته شاید دانستن این تاریخ به عنوان نقطه شروع داستان خیلی درست نباشد، زیرا ایبوکا و موریتا یک دیدار مهم را هم قبل از آن انجام داده بودند _ حدود ده ماه قبل از بمباران هیروشیما. ژاپن پاییز ۱۹۴۴ را می گذراند: «تقریباً هر روز هواپیماهای بی-۲۹ از بالای سرمان می گذشتند. این هواپیماها پس از ریختن بمب های خود بر روی توکیو، کاوازاکی و یوکوهاما به هنگام بازگشت آسمان منطقه ما را در اشغال خویش در می آوردند.» موریتا در کتاب زندگینامه خویش با ذکر جملات فوق به یادآوری آن دوران می پردازد. تا آن زمان جوان ۲۳ ساله تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته فیزیک در اوزاکا به پایان رسانده بود و یک دوره آموزش افسری را هم تمام کرده بود. او در مهمترین پروژه تحقیقاتی ارتش به کار اشتغال داشت: واحدی ویژه با بودجه ای که در آن زمان یک رکورد بود (۲۰۰ میلیون ین) تسلیحات و بمب های هدایت شونده و تجهیزات دید در شب ابداع می کرد. موریتا می نویسد: «برای من بسیار جذاب و وسوسه برانگیز بود که در تیم اجرای پروژه حضور داشته باشم.»
ایبوکا که دوازده سال بزرگتر از شریکش بود نیز عضو کلیدی همین گروه بود. وی یک مسیحی متعصب محسوب می شد و به عنوان مهندس فنی در نیروی دریایی فعالیت می کرد. مهمترین موفقیت او تا آن زمان اختراع اولین دستگاه ژاپنی ویژه جست وجوی زیردریایی به حساب می آمد. ۱۴۰ عدد از دستگاه های مذکور از اوایل سال ۱۹۴۴ در نیروی هوایی امپراتوری به خدمت گرفته شدند. سال ۱۹۹۶ به مناسبت پنجاهمین سال تولد شرکت تاریخچه آن منتشر شد. در این تاریخچه از دستگاه جست وجوگر یاد شده به نیکی یاد شد و اختراع ایبوکا چنین توصیف گردید: «گزارشی که بعد از اتمام جنگ منتشر شد نشان داد که این دستگاه تا چه حد کارآیی دارد.» البته در این گزارش ذکر نشده که چه تعداد از زیردریایی های آمریکایی با کمک دستگاه های جست وجوگر مذکور هدف قرار گرفته اند.
ایبوکا و موریتا برای اولین بار در پاییز ۱۹۴۴ با یکدیگر ملاقات کردند- آن هم در مقام دو عضو گروه فوق سری موسوم به «کمیته تحقیقات جنگ». آنها طی دیدار مذکور پیرامون نحوه دفاع از ارتش امپراتوری ژاپن در مقابل آمریکایی ها گفت وگو کردند. همین گفت وگوها مبنای تداوم همکاری اسطوره ای بنیانگذاران شرکت سونی شد. موریتا پیرامون همکاری های خویش با ایبوکا طی دوران جنگ می نویسد: «با گذشت زمان ما بدون آنکه موفق شویم کلاهک های جست وجوگر حرارتی را به مرحله نهایی برسانیم آشنایی و نزدیکی بیشتری نسبت به یکدیگر پیدا می کردیم.»
این دو کارشناس طی ماه های بعد مشترکاً تلاش می کردند کاری را انجام دهند که به لحاظ فنی غیر ممکن بود. همین رفتن به دنبال غیر ممکن ها بعدها یکی از اصولی بود که آنها در سونی پیروی می کردند، شرکتی که همواره خواسته همه ابداعات و کارها را خودش به تنهایی انجام دهد. از همان دوران ها هم بود که این دو نفر نسبت به آمریکا احساسی بین دوستی و نفرت پیدا کردند- بعدها گاه در آنها یکی از این دو احساس شدت می گرفت و مدتی بعد احساس دیگر. چنین برداشتی از آمریکا می تواند توجیه گر بلندپروازی ای باشد که سال ها بعد سونی با آن ایالات متحده را فتح کرد. مدت ها است که مارک سونی براساس نظرسنجی ها در آمریکا مطمئن ترین مارک در میان مردم محسوب می شود.
البته اوایل دستیابی به موفقیت مذکور اصولاً قابل تصور نبود. موریتا می نویسد: «خبر بمباران هیروشیما برایم غیر قابل درک و تصور بود. شکاف و فاصله تکنولوژیکی میان آمریکا و ژاپن فوق العاده زیاد به نظر می رسید.»
با همین تفکرات دوران پس از جنگ برای موریتا آغاز شد. او و ایبوکا هیچ فرصتی را از دست ندادند و بلافاصله دست به کار شدند. آنها از طریق روابط فامیلی خویش حامیان با نفوذی پیدا کردند- پدر موریتا یک کارخانه دار سرشناس (فعال در زمینه تولید مشروبات موسوم به ساکی) بود و پدر زن ایبوکا هم طی دوران جنگ سمت وزیر امور تربیت و پرورش ژاپن را بر عهده داشت. آنها از طریق حامیان با نفوذ خویش سرمایه لازم برای تاسیس شرکت را به دست آوردند و سونی اوایل سال ۱۹۴۶ تاسیس شد. ایبوکا طی سخنرانی خویش به مناسبت افتتاح شرکت اظهار داشت: «ما تکنولوژی مورد نیازمان را خود ابداع کرده و رواج می دهیم تا بدین ترتیب از مشکلاتی که شرکت های بزرگ به آن دچار هستند اجتناب کرده باشیم.» موریتا می گوید: «ما در آن زمان به دنبال محصولات جدید و اصولی کارآمد بودیم و می خواستیم کالاهای مصرفی کاملاً نوین و با ساختارهای اختصاصی روانه بازار کنیم.»
این ایده در مدیران سال های اخیر سونی هم وجود داشته است. در سال های اول تاسیس سونی سخنان ایبوکا و موریتا عمدتاً حول محور تقسیم وظایف در شرکت بود: پیرترها ابداع می کردند و جوان ترها فروشنده بودند. ایبوکا و موریتا از همان آغاز کار متفق القول بودند که نباید هیچ کدام از آنها به تنهایی تصمیم بگیرد. بدین ترتیب یکی از اصول مهم دستیابی به موفقیت توسط آنها شکل گرفت. به زودی در شرکت تنها کالاهایی تولید می شد که در تمام دنیا فروش داشتند. البته شروع فعالیت ها در ژاپن دشوار بود. توکیو تسوشین کوکیو (نام سابق سونی) سال ۱۹۴۶ اولین محصول خود را که یک پلوپز برقی بود طراحی کرد. در این پلوپز برنج به خوبی- نه خشک و نه خمیر- می پخت. دستگاه مذکور هیچگاه به بازار عرضه نشد. ابداع یک بالش الکتریکی گرم کننده اندکی موفقیت بیشتری به همراه آورد. این بالش در دوران پس از جنگ که کمبود دستگاه های گرم کننده وجود داشت می توانست مورد استقبال قرار گیرد، اما استفاده از آن غالباً به سوختن لباس ها و پتوها می انجامید. بالاخره شرکت توانست در سال ۱۹۵۰ با تولید اولین نوار ضبط صوت و دستگاه پخش آن در بازار ژاپن یک نقطه عطف پدید آورد. ایبوکا و موریتا در آن زمان بیش از صد کارمند داشتند، اما هنوز هم شرکت آنها کوچک و کم اهمیت بود.
این وضعیت در یکی از روزهای سال ۱۹۵۳ تغییر کرد. در آن روز آکیو موریتا برای اولین بار پا بر خاک آمریکا گذاشت. او به ایالات متحده سفر کرده بود تا در نیویورک یک گواهی اعطای مجوز را در شرکت «وسترن الکتریک» امضا کند. غول آمریکایی در آن زمان به موریتا امتیاز یک محصول کوچک را که در آزمایشگاه های موسوم به «بل» ابداع شده بود، فروخت: ترانزیستور. موریتا بعدها از آن اتفاق چنین یاد می کند: «هنگامی که قرارداد را امضا کردم، دست اندرکاران شرکت وسترن الکتریک برایم شرح دادند که اگر می خواستند محصولات مصرفی را به ترانزیستور مجهز کنند تنها می شد از این دستگاه در تولید تجهیزات تقویت شنوایی بهره گیرند. البته ما هم اصلاً علاقه ای به بازار کوچک دستگاه های شنوایی نداشتیم.» بدین ترتیب یک افسر ژاپنی توانست در نیویورک تنها هشت سال پس از جنگ با پرداخت ۲۵ هزار دلار یکی از مهم ترین اختراعات پس از کشف بمب اتم را از ابرقدرت جهان برباید. موریتا می نویسد: «من سوار بر موج امید شنا می کردم.» امید وی هم بیهوده و سراب نبود. چهار سال بعد آنها شروع به فروش اولین رادیوهای ترانزیستوری جیبی در دنیا کردند. ایبوکا و موریتا تا قبل از آن «با اعتقاد به برتری تکنولوژیکی غرب بزرگ شده بودند.» (به گفته موریتا)- اما از آن زمان به بعد خود تاریخ صنعت را رقم می زدند. هرگامی که آنها بر می داشتند قدمی برای رهایی از برتری غرب محسوب می شد.
مدتی پس از تولید کوچک ترین رادیوی دنیا اولین تلویزیون تمام ترانزیستوری دنیا، اولین دستگاه ضبط ویدیویی ترانزیستوری، یک سیستم تلویزیون رنگی «تری نیترون» و بسیاری ابداعات بزرگ شکل گرفتند. از میان ابداعات مذکور شاید بتوان گفت واکمن و دستگاه های استریوی قابل حمل در جیب شلوار تا به امروز مشهورترین آنها بوده اند. البته شکست هایی هم وجود داشته اند: از آنجایی که ایبوکا و موریتا مغرورتر از آن بودند که سیستم ابداعی ویدیویی خویش موسوم به بتاماکس را در اختیار دیگران قرار دهند، سیستم VHS که توسط رقیب اصلی یعنی شرکت ماتسوشیتا اختراع شده بود در جهان به قدرت اول بدل شده است. با این حال در مورد تکنولوژی «دیسک فشرده» (کمپاکت دیسک) که توسط سونی و فیلیپس ابداع شده بود، اشتباه مذکور تکرار نشد: امروز این نوع CD در سراسر جهان به یکی از لوازم عادی در منزل تبدیل شده است. بانیان تکنولوژی مذکور موفقیت های بزرگی را از این رهگذر به دست آورده اند.
موریتای پیر اواسط دهه هشتاد با روحیه ای که نشان از سرمستی جوانی داشت، نوشت: «رواج CD به معنای آغازی بر یک دوره جدید است: آدم موسیقی را دقیقاً به همان صورتی که نواخته شده می شنود- هیچ گونه صدای خش خش نوار و یا صدایی جانبی احساس نمی شود.» بدین ترتیب موریتا بار دیگر خود را به عنوان یک پیشرو و پیشگوی بزرگ مطرح کرد، زیرا به راستی بعد از آن دیگر هیچ کس نتوانست از نوارهای کاست معمولی در مقابل CD دفاع کند. البته تحقیقات و فناوری همواره تنها یکی از بسترهای فعالیت در داستان شرکت سونی بوده اند. عامل دوم و موتور مهم حرکت مفاهیمی بوده اند که بنیانگذاران شرکت از نتایج حاصل از جنگ جهانی دوم آنان را به دست آورده اند. احساس حسادت و رقابت با آمریکا همانقدر در ایبوکا و موریتا ریشه دوانده بودند که حس بخشش و اعتقاد به لزوم یادگیری از غرب. سال ها بعد از پایان جنگ ایبوکا در اتوبیوگرافی خویش اولین احساس خود از اشغالگران آمریکایی را چنان شرح می دهد که به خوبی رفتار سرسختانه و انعطاف ناپذیر بنیانگذاران سونی را می توان با آن توجیه کرد: «وقتی سلاح ها و تجهیزاتی را که بر بار کامیون های ارتش آمریکا از داخل خیابان های توکیو عبور داده می شدند می دیدم، پیش خودم فکر می کردم که ما با چه کشور قدرتمندی جنگیده ایم! در آینده باید حتماً به لحاظ فناوری از آمریکا سبقت جوییم.»
بدین ترتیب هنگام تاسیس شرکت در سال ۱۹۴۶ توجه به برتری آمریکا کاملاً محسوس بود. البته وقتی سال ۱۹۵۷ ایبوکا و موریتا قصد داشتند اولین رادیوی ترانزیستوری جیبی خود را روانه بازار کنند و به دنبال نامی جدید و مناسب برای شرکتشان می گشتند دیگر آمریکا کمتر از گذشته به نظرشان دشمن می رسید. لذا یکی از کلمات رایج در آن زمان در آمریکا یعنی Sonnyboy را با عبارت لاتین Sonus ترکیب کردند و از آن کلمه Sony را پدید آوردند.
نامگذاری جدید با یک اتفاق دیگر هم توأم بود و آن اینکه شرکت به تجارت با آمریکا متمایل شد. ایبوکا و موریتا دریافتند که در درازمدت مهمترین بازار آنها به ویژه در بخش ابداعات جدید ایالات متحده خواهد بود. آنها به این نتیجه رسیدند که هرکس بتواند در آنجا نفوذ کند می تواند در تمام دنیا فعالیت های خود را گسترش دهد.
اواخر دهه پنجاه بسیاری از شرکت های دیگر ژاپنی نیز به همین نتیجه رسیدند- به عنوان مثال تویوتا اولین خودروهای شخصی خویش را به آنسوی اقیانوس آرام فرستاد. با این حال شاید بتوان سونی را تنها شرکت ژاپنی دانست که حاضر شد تمام سیاست های خویش را مبتنی بر مقتضیات تجارت در ایالات متحده شکل دهد. موریتا با یادآوری آن سال ها می نویسد: «باید اعتراف کنم اوایل سعی می کردیم عبارت Made in Japan (ساخت ژاپن) را تا حد ممکن کوچک بر روی محصولاتمان چاپ کنیم.»
البته موضوع در اختیار گرفتن بازار آمریکا برای ژاپنی های نسبتاً تازه وارد بسیار مهمتر از اینها بود. موریتا اوایل هنگام سفر به نیویورک در هتل های ارزان قیمت اقامت می گزید و در رستوران های سلف سرویس غذا می خورد. بسیار اصرار داشت که یک شرکت ژاپنی واسطه آنها با مشتریان آمریکایی نباشد. او شرکت نمایندگی سونی در آمریکا را شخصاً تاسیس کرد و به خاطر وجود این شرکت زن و فرزندانش را به نیویورک آورد. یکسال تمام خانواده موریتا کوشیدند تا خود را با راه و رسم زندگی آمریکایی منطبق سازند، اما بعد بروز یک مرگ در خانواده، آنها را وادار به بازگشت به موطن خویش کرد. البته ۱۵ سال بعد در سال ۱۹۷۶ مجله نیوزویک در مورد موریتا نوشت: «او مردی بود که به تنهایی تصور جهانیان از تجار ژاپنی را تغییر داد.» به جز یوکو اونو، همسر جان لنون (خواننده معروف)، در آن زمان در غرب هیچ کس شهرت دو رئیس جوان سونی را نداشت.
ارتباط موریتا با غرب از همان آغاز وضعیتی پیچیده داشت. رویگردانی موریتا از غرب سال ۱۹۸۹ دوباره آغاز شد. او در آن سال با همراهی شینتارو ایشی هارا، سیاستمدار ملی گرا، کتابی را تحت عنوان «ژاپنی که می تواند نه بگوید» منتشر ساخت. به یکباره وی به یکی از مخالفان سرسخت غرب بدل شد: «ما در تجارت ده سال آینده را در نظر داریم، در حالی که آمریکایی ها تنها در مورد سود ده ماه آینده فکر می کنند.» مدیر سونی با این عبارت به مسخره شرکت های آمریکایی پرداخت. انتشار کتاب او عواقب زیادی در بر داشت. درست در همان زمان سونی با یک سرمایه گذاری فوق العاده کلان یکی از شرکت های اصلی هالیوود به نام کلمبیا پیکچرز را خرید و ترس از تفوق شرکت های ژاپنی را در آمریکا گسترد. این زمانی بود که ژاپن تحقیرهای زمان جنگ را خاتمه داد و موفقیت اقتصادی بلامنازع خویش را به رخ جهانیان کشید. سونی تجسم این موفقیت بود، موفقیتی که البته مدت زیادی به طول نینجامید.
طی دهه نود ژاپن دچار بحران عظیم شد. در این دوران پیری بر موریتا مستولی گشت و همزمان با آن تغییراتی نیز در نظراتش پدید آمد: «اگر سیستم اقتصادی ژاپن کمبودهای زیادی داشته باشد، قطعاً یکی از آنها هماهنگی کم با غرب است.» او این عبارت را در سال ۱۹۹۳ در مقاله ای در مجله «آتلانتیک مونثلی» نوشت. او به کشورش توصیه کرد تا همانند غرب ساعات کار پرسنل را بکاهد و به غرب هم توصیه کرد تا همانند ژاپن انضباط (دیسیپلین) و نظم در کار را افزایش دهد. چندی بعد موریتا دچار سکته قلبی شد و تا زمان مرگش یعنی سال ۱۹۹۹ هیچگاه از عوارض آن کاملاً رهایی نیافت. ایبوکا نیز که طی سال های آخر عمر خود سرگرم شیوه های درمان سنتی آسیایی بود، دو سال قبل از آن فوت کرده بود.
http://karafarini.mft.info/02/Fa/Dyn...aspx?nwsId=515
Niloo
2010-Nov-12, 13:20
رمز موفقيت ماتسوشيتا، مؤسس شركت پاناسونيك
مقدمه
با بررسي جامعهشناسانه ژاپن سده گذشته، عواملي همچون رشد سريع مدرنيزاسيون درجوامع غربي و سرايت آن به جوامع سنتي، عدم وجود منابع زيرزميني و محدوديتهاي منابع روزميني، تغيير و تحولات سياسي در عرصههاي بين المللي، ازدياد جمعيت و ويژگيهاي فردي ژاپنيها (سخت كوشي وتلاش) در سايه فرهنگ ژاپني، را ميتوان از دلايل اصلي رشد سريع و شكوفايي اقتصادي و پيشرفت تكنولوژي اين كشور قلمداد كرد.
به طور كلي اگر بپذيريم محور توسعه، توسعه انساني است در زمان كنوني مردم ژاپن با جمعيتي برابر 2 جمعيت كل جهان، دو سوم از مرغوبترين كالاهاي دنيا را به مصرف مي رسانند، از انصاف به دور است كه نقش كارآفرينان و انسانهايي كه كه تنها با اتكا به قابليتهاي خويش، تأثير بسزايي در رشد و شكوفايي اين كشور داشتند را فراموش كنيم.
انسانهايي همچون هوندا، اكيوموريتا (رئيس شركت سوني)، كونوسوكي ماتسوشيتا. ولي دراين بين، جايگاه ماتسوشيتا از جهاتي از ديگران متمايز است.
ميراث ماتسوشيتا بسيار گران است. پس از جنگ جهاني دوم، او يكي از چهرههاي اصلي در هدايت معجزه اقتصادي ژاپن بود. شركتي برپاكرد و ميلياردها نفر را صاحب لوازم خانگي و لوازم برقي مصرفي با نام پاناسونيك و نشانههاي ديگر كرد.
پيش از مرگش، كمتر سازماني روي كره خاكي مشترياني بيشتر از او داشت، هنگامي كه درسال 1989 درگذشت، در مراسم خاكسپاري او بيش از هزار تن گرد آمدند. در تلگرام تسليت رئيس جمهوري ايالات متحده آمريكا به خانواده وي از او به عنوان «الهام بخش براي مردم سراسر جهان» نام برده است.
زندگي ماتسوشيتا پر از فراز و نشيب بود. كثرت اين فراز و نشيبهاست كه او را از ديگران متمايز ميكند. فرازها و كاميابيهايي كه تنها يكي از آنها كافي است تا هر انسان معمولي را دچار غرور كند و موانع رشد و پيشرفت او گردد. نشيبها و شكستهايي كه تنها يكي از آنها در تمام زندگي ميتواند انسان را از حركت باز دارد. نه لذت كاميابيها و نه مشقت شكستها هيچكدام نتوانست ماتسوشيتا را از آنچه كه در ذهن خود پرورانده بود، باز دارد، اين است رمز موفقيت اين مرد بزرگ.
رمز موفقيت ماتسوشيتا
ماتسوشيتا علت موفقيت خود را چنين توصيف ميكند: «كليد كاميابي در پديد آوردن محصول، داشتن درجه دكترا، يا داشتن بودجه كلان در واحد پژوهش و گسترش نبود. بلكه در تلاش، زحمت كشيدن و عرق ريختن كاركنان شركت بود». وي رويكردي جديد و متفاوت از زمان خود به كاركنان خود داشت. از نظر وي، سرمايههاي يك سازمان، كاركنان آن هستند.
توجه به «خرد گروهي»، «نظام بخشي»، «تعيين مأموريت سازمان»، از شيوههاي مديريتي وي به شمار ميآيند؛ شيوههايي كه پس از گذشت چندين دهه از پيادهسازي آنها توسط ماتسوشيتا، در سازمانهاي كنوني مطرح ميگردند.
با توجه به نحوه زندگي و عملكرد ماتسوشيتا، وي علاوه بر خصوصياتي همچون خلاقيت، خطر پذيري، تلاش، فروتني كه ويژگي مشترك كارآفرينان ديگر نيز ميباشد، داراي ويژگي فوقالعادهاي بود كه ميتوان آن را رمز موفقيت وي ناميد و آن هم «ظرفيت بالا براي برانگيختن ديگران است».
ويژگي مديريتي ماتسوشيتا
توجه به خرد گروهي
پياده سازي نظام بخشي در سازمان
كاهش هزينه
توليد فراوردههايي كه بهتر از فراوردههاي موجود در بازار است، بطوري كه به قيمت كمتر از نرخ بازار به فروش برسند
ساعت كار متمادي
صرفه جويي در همه موارد
سازمان بايد از راههاي ابتكاري كه از راه عدالت و انصاف هم دور نگردد تأمين مالي شود
با كاركنان طوري رفتار گردد كه گويي اعضاء خانواده هستند
سرعت در كار
توجه به تبليغات
انديشيدن در قالب گسترده بازرگاني و نه در قالب وظيفه باريك خويش
اصول اعتقادي ماتسوشيتا
خدمت به مردم: فراهم آوردن فراوردهها و خدمات با كيفيت بالا به قيمت عادلانه و معقول تا از اين راه به راحتي زندگي و شادماني مردم در سراسر جهان ياري داده شود.
انصاف و امانت: منصف بودن در همه داد و ستدهاي بازرگاني و رفتار شخصي و همواره به داوريهاي آزاد پرداختن و رها شدن از پيش پندارها.
كار گروهي براي غايت همگاني: گردآوري تواناييها و قدرت اراده براي انجام دادن هدفهاي مشترك در فضاي اعتماد متقابل و رعايت كامل آزادي و استقلال فردي. كوشش خستگي ناپذير براي بهتر كاركردن.
احترام و فروتني: احترام به حقوق ديگران، حفظ نظم اجتماعي.
همسازي با قوانين طبيعي: پيروي از قوانين طبيعي و سازگار ساختن انديشه و عمل با اوضاع در حال تحول و دگرگوني، تا از اين راه در همه كوششها، پيشرفت و كاميابي تدريجي ولي پيوسته باشد. حقشناسي در برابر نعمتها.
ديدگاه فلسفي ماتسوشيتا
انسان به طور ذاتي موجودي خوب و مسئول است.
نژاد انسان براي رشد و پيشرفت، چه مادي و چه معنوي، ظرفيت بالايي از خود نشان داده است
انسان قدرت گزينش دارد.
ما داراي ظرفيت بكار بردن منابع مادي و فكري براي رويارويي با دشواريهاي زندگي در جهان هستيم. حل موضوعات دشوار، بيش از هر چيز به ذهن و شوق يادگيري نياز داريم.
زندگي نامه
كونوسوكي ماتسوشيتا در سال 1894 در دهكدهاي در كشور ژاپن به نام واسامورا به دنيا آمد. ماتسوشيتا فرزند كوچك خانواده ده نفري خود بود. بر پايه معيارهاي ژاپني آغاز سده بيستم، افراد خانواده ماتسوشيتا را ميتوان خانواده مرفه به شمار آورد اما در سال 1899 به دليل ورشكستگي پدر، اوضاع اقتصادي خانواده فروپاشيد و مرحله جديدي از زندگي براي ماتسوشيتا و خانواده اش آغاز شد. ترك محل سكونت، دوري از خانواده، ترك تحصيل، پرداختن به كار سخت، مصائبي بود كه ورشكستگي پدر براي او به ارمغان آورد. به دليل فقر و بيماري و نداري، ماتسوشيتا در 27 سالگي خود، تمام اعضاي خانواده خود را از دست داده بود. اين سالها همراه با ابتلاء وي به نوعي بيماري ريوي بود كه تا پايان عمرش گريبان گير او بود. او در سال 1917، در حالي كه در شغل خود موفق بود شركت محل كار خود را ترك كرد و تصميم گرفت از آن به بعد براي خود كار كند. او از يك دوران كودكي سخت، يك دوره شاگردي، كارآموزي فرهيخته گرديد و به راهي تازه گام نهاد.
ماتسوشيتا در سال 1917 با 100 ين پس انداز خود و چهار نفر دستيار، كسب و كار خود را آغاز كرد. اين مبلغ برابر 5 ماه حقوق وي بود. كارخانه ماتسوشيتا در درون خانهاي اجارهاي دو اتاقه وي برپا گرديد. همه سطح موجود براي كاركردن 5/14 متر مربع بود. در آن زمان كاركنان كارخانه ماتسوشيتا نه تجربه كاري داشتند و نه صاحب منابع مالي و پيوند و ارتباطات بودند.
در اين زمان ماتسوشيتا كار خود را با توليد يك محصول و آن هم نوعي سرپيچ اغاز كرد عناصر چهارگانه خلاقيت، خطرپذيري، سخت كوشي، فروتني و شيوههاي جديد مديريتي ماتسوشيتا باعث شد كه در طي 72 سال از تأسيس كارخانه ماتسوشيتا، محصولات اين كارخانه (پاناسونيك) براي تمام مردم دنيا شناخته شده باشد و كمتر سازماني در طول عمر خود به موفقيتهايي كه كارخانه ماتسوشيتا دست يافت، دست يافته باشد.
در اين سالها، او نه تنها شرافت و بزرگي خانواده را باز گرداند، بلكه جلال و شكوه اقتصادي و اجتماعي گذشته را پشت سر گذاشت. ثروت او چنان فزون شد كه مقايسه داراييهاي وي با پدر يا پدربزرگ وي بيمعني بود.
زندگي ماتسوشيتا مانند زندگي افسانهاي پريان بود كه به حقيقت ميپيوست. در حقيقت زندگي وي شبيه به قطار تندرو شهر بازي بود كه با سرعت به قله ميرسيد و با شتاب در سرازيري قرار ميگرفت. كودك تهي دست سالهاي 1899 به جايگاهي رسيد كه در پايان عمر خدمات نيكوكارانه وي بالغ بر 276 ميليون دلار شد. چندين كتاب در مورد مديريت و سرشت آدمي به نگارش درآورد كه سرلوحه برنامه مديران شد.
تأسيس مؤسسه صلح و شادماني، تأسيس دانشگاه مديريت و حكومت ماتسوشيتا، پديدآوردن جايزه ژاپن، از جمله كارهاي برجسته وي در دهه پاياني عمرش است. دريافت دكتراي افتخاري از دانشگاه واسدا، دريافت نشان شهر لوس آنجلس، دريافت نشان از سوي دولت هلند از جمله دستاوردهاي اوست. كونوسكي ماتسوشيتا در ساعت 10 با مداد 27 آوريل 1989 در بيمارستان درگذشت.
http://karafarini.mft.info/02/Fa/Dyn...aspx?nwsId=516
Niloo
2010-Nov-12, 13:21
Microsoft
ویلیام هنری گیتس سوم معروف به بیل گیتس
در ۲۸ اکتبر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%...AA%D8%A8%D8%B1) ۱۹۵۵ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%...B%8C%D9%84%D8% A7%D8%AF%DB%8C%29) در سیاتل (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%...D8%AA%D9%84)، مرکز ایالت واشنگتن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%...8%D8%A7%D8%B4% D9%86%DA%AF%D8%AA%D9%86) آمریکا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%...8C%DA%A9%D8%A7) به دنیا آمد. او و پل آلن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%...A2%D9%84%D9%86) شرکت مایکروسافت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...%D8%B3%D8%A7%D 9%81%D8%AA) را پایه ریزی نمودند. گیتس بهعنوان مدیر عامل و مدیر معماری نرم افزار در شرکت مایکروسافت فعالیت کردهاست و دارای بیشترین سهام (معادل ۸٪) میباشد.
بر اساس مجله فوربس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%...B1%D8%A8%D8%B3) بیل گیتس در سال ۲۰۰۸ میلادی، سومین مرد ثروتمند جهان پس از وارن بافت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%...A7%D9%81%D8%AA) سرمایهدار آمریکایی و کارلوس اسلیم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%..._%D8%A7%D8%B3% D9%84%DB%8C%D9%85) بازرگان مکزیکی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...B2%DB%8C%DA%A9) است. وی تا پیش از این بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۷ میلادی ثروتمندترین مرد جهان بود و داراییهای او معادل ۶۵ میلیارد دلار برآورد شده بود. در مجموع، ثروت خانواده گیتس بعد از خانواده والتون (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?...8%AA%D9%88%D9% 86&action=edit&redlink=1) وارثان وال مارت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%...A7%D8%B1%D8%AA) و بنیانگذارش سم والتون (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?...D8%A7%D9%84%D8 %AA%D9%88%D9%86&action=edit&redlink=1) در رتبه دوم قرار دارد. در ژانویه ۲۰۰۷ مجله فورچون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%...86%D9%88%D9%86) اعلام کرد که ثروت کارلوس اسلیم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%..._%D8%A7%D8%B3% D9%84%DB%8C%D9%85)، میلیاردر مکزیکی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...DB%8C%DA%A9)، از ثروت بیل گیتس پیشی گرفته بوده است.
بیل گیتس در دنیا بهعنوان بنیانگذار تحول در رایانههای شخصی بسیار مشهور است. نحوه تجارت بیل گیتس به دلیل اینکه قدرت رقابت را از رقیبان سلب کردهاست همواره مورد انتقاد بودهاست و در زمان هایی نیز از او به این دلیل شکایت شدهاست. گیتس همواره تلاشهای خیرخواهانه متعددی را نیز تعقیب کردهاست و در این راستا بنیاد بیل و ملیندا گیتس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%...8%DB%8C%D9%84_ %D9%88_%D9%85%D9%84%DB%8C%D9%86%D8%AF%D8%A7_%DA%AF %DB%8C%D8%AA%D8%B3) را در سال ۲۰۰۰ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%...B%8C%D9%84%D8% A7%D8%AF%DB%8C%29) تأسیس کردهاست.
زندگینامه
بیل گیتس در ۲۸ اکتبر سال ۱۹۵۵ متولد شد و در کنار دو خواهرش در سیاتل (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%...A7%D8%AA%D9%84) رشد کرد.
گیتس در خانوادهای به دنیا آمد که از تاریخی غنی در تجارت و سیاست و خدمات اجتماعی سرشار بود. پدرش ویلیام هنری گیتس دوم وکیل دادگستری و یکی از سرشناسان شهر سیاتل (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%...A7%D8%AA%D9%84) بود و مادر او آموزگار مدرسه و یکی از اعضای هیأت مدیرهٔ یونایتد وی اینترنشنال (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?...8%A7%DB%8C%D8% AA%D8%AF_%D9%88%DB%8C_%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AA%D8% B1%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%84&action=edit&redli nk=1) (United Way International) بود که در امور خیره نیز فعالیت داشت.
گیتس در مدرسهٔ لیک ساید (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?...D8%B3%D8%A7%DB %8C%D8%AF&action=edit&redlink=1) شروع به تحصیل کرد. سپس به علاقه خود به نرم افزار پیبرد و برنامهنویسی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%...%E2%80%8C%D9%8 6%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C) را در سن ۱۳ سالگی شروع کرد.
در همین جا بود که هستهٔ اولیهٔ مایکروسافت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...%D8%B3%D8%A7%D 9%81%D8%AA) شکل گرفت.در بهار سال ۱۹۶۸ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%...B%8C%D9%84%D8% A7%D8%AF%DB%8C%29) میلادی مدرسه تصمیم گرفت که دانش آموزان را با پدیدهای جدید که به تازهگی در دنیا شکل گرفتهبود یعنی کامپیوتر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%...88%D8%AA%D8%B1) آشنا کند.کامپیوترها هنوز بزرگتر و گرانتر از آن بودند که مدرسه بتواند خریداری کند. به همین منظور مدرسه صندوقی را برپا کرد و اعلام کرد که برای اجارهٔ یک سال کامپیوتر PDP-10 ساخت شرکت DEC، کمک کنید. پول زیادی بیشتر از هزینهٔ اجاره یک سال جمعشد. اما مدرسه ، جذابیت این غول الکترونیکی را برای شاگردان دست کم گرفته بود.این شاگردان٬ بیل گیتس، پل آلن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%...A2%D9%84%D9%86) که دو سال از گیتس بزرگتر بود و چند تای دیگر از دوستان بودند که همگی در حال حاضر از برنامهنویسان ارشد مایکروسافت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...%D8%B3%D8%A7%D 9%81%D8%AA) هستند.
در سال ۱۹۷۳ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%...B%8C%D9%84%D8% A7%D8%AF%DB%8C%29) گیتس وارد دانشگاه هاروارد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%...%D9%87_%D9%87% D8%A7%D8%B1%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF) شد و با استیو بالمر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%...8%D8%A7%D9%84% D9%85%D8%B1) مدیر اجرایی حال حاضر مایکروسافت آشناشد. در هاروارد (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%...A7%D8%B1%D8%AF) گیتس نسخهای از زبان برنامهنویسی بیسیک (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%...B3%DB%8C%DA%A9) را برای اولین میکروکامپیوتر (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?...8%B1%D9%88%DA% A9%D8%A7%D9%85%D9%BE%DB%8C%D9%88%D8%AA%D8%B1&actio n=edit&redlink=1) نوشت.
در سال دوم دانشگاه را رهاکرد تا تمام انرژی خود را صرف مایکروسافت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...%D8%B3%D8%A7%D 9%81%D8%AA) کند. شرکتی که او در سال ۱۹۷۵ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B1%...B%8C%D9%84%D8% A7%D8%AF%DB%8C%29) با دوست دوران کودکی خود پل آلن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%...A2%D9%84%D9%86) آغاز کردهبود بر این باور استوار بود که کامپیوتر (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%...88%D8%AA%D8%B1) به وسیلهای ارزشمند بر روی هر میزی و در هر خانهای تبدیل خواهد شد. آنها شروع به ساخت نرمافزار برای کامپیوترهای خانگی کردند. افق دید گیتس برای محاسبات شخصی محور موفقیت های شرکت مایکروسافت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...%D8%B3%D8%A7%D 9%81%D8%AA) شد.
با مدیریت بیل گیتس ، مأموریت گیتس برای گسترش نرمافزار و آسانتر شدن آن و کم هزینهتر و دلپذیر شدن آن برای استفاده کنندگان کامپیوتر به پیشرفت خود ادامه داد. کمپانی به اهداف بلند مدت میاندیشید و در سال ۲۰۰۵ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%B2%...B%8C%D9%84%D8% A7%D8%AF%DB%8C%29) در آمدی نزدیک به ۶.۲ میلیارد دلار برای تحقیق و توسعه سرمایهگذاری کردهاست.
در سال ۱۹۹۹ ، گیتس کتاب «Business @ the Speed of Thought» را نوشت ، کتابی که نشان میدهد کامپیوتر چگونه میتواند در تجارت و کسب و کار مشکلات کاربران را حل کند. این کتاب به ۲۵ زبان ترجمه شدهاست و در بیش از ۶۰ کشور موجود میباشد. این کتاب در لیست پرفروشترین کتابها در روزنامهٔ نیویورک تایمز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%...%DA%A9_%D8%AA% D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%B2)، یو اس ای تودی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DB%8C%...8C_%D8%AA%D9%8 8%D8%AF%DB%8C)، وال استریت ژورنال (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%...A%D8%B1%DB%8C% D8%AA_%DA%98%D9%88%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%84) و فروشگاه اینترنتی آمازون (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%..._%28%D9%88%D8% A8%E2%80%8C%DA%AF%D8%A7%D9%87%29) قرارگرفت. کتاب پیشین گیتس به نام «The Road Ahead» که در سال ۱۹۹۵ (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?...edit&redlink=1) منتشر شده بود برای ۷ هفته متوالی حائز رتبهٔ اول در روزنامه نیویورک تایمز (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B1%...%D9%87_%D9%86% DB%8C%D9%88%DB%8C%D9%88%D8%B1%DA%A9_%D8%AA%D8%A7%D B%8C%D9%85%D8%B2) شد.
گیتس تمام منافع حاصل از دو کتاب خود را به موسسات غیر انتفاعی که استفاده از تکنولوژی در آموزش و افزایش مهارت ها را حمایت میکردند اختصاص دادهاست. بشر دوستی در نزد گیتس از اهمیت بالایی برخوردار است. او و همسرش ملیندا، موسسه خیریهای را با سرمایه ۲۸.۸ میلیارد دلار ایجاد کردند تا فعالیتهای بشردوستانه را در زمینههای بهداشت جهانی و آموزش حمایت کنند با این امید که در قرن بیست و یکم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%82%...3%D8%AA_%D9%88 _%DB%8C%DA%A9%D9%85) تمام مردم دنیا به آموزش و بهداشت دسترسی داشته باشند. این موسسه مبلغ ۳.۶ میلیارد دلار به بهداشت جهانی (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?...8%A7%D8%B4%D8% AA_%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C&action=edit&redl ink=1)، ۲ میلیارد دلار به توسعه آموزش درمناطقی که سطح درآمد مردم پایین میباشد اهدا کرده است که در آمریکا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%...8C%DA%A9%D8%A7) و کانادا (http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%...A7%D8%AF%D8%A7) به صورت اهدا کامپیوتر و دسترسی به اینترنت برای همگان در کتابخانههای عمومی بوده است.
زندگی شخصی
بیل گیتس در ژانویه ۱۹۹۴ میلادی با خانم ملیندا فرنچ (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%..._%DA%AF%DB%8C% D8%AA%D8%B3) از کارمندان مایکروسافت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...%D8%B3%D8%A7%D 9%81%D8%AA) ازدواج کرد. ملیندا اهل دالاس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%...84%D8%A7%D8%B3) در ایالت تگزاس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%...B2%D8%A7%D8%B3) آمریکا است. این زوج دارای سه فرزند به نامهای جنیفر کاترین گیتس (۱۹۹۶ میلادی) ٬ روری جان گیتس (۱۹۹۹ میلادی) و فوب ادل گیتس (۲۰۰۲ میلادی) هستند.
خانه بیل گیتس یکی از مدرنترین و گرانترین خانههای جهان بوده که در کنار تپه میباشد و منظرهای رو به دریاچه واشنگتن (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?...8%A7%DA%86%D9% 87_%D9%88%D8%A7%D8%B4%D9%86%DA%AF%D8%AA%D9%86&acti on=edit&redlink=1) در مدینا (http://fa.wikipedia.org/w/index.php?...edit&redlink=1) واقع در واشنگتن (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%88%...AF%D8%AA%D9%86) دارد. بر طبق برآورد مجموعه خانه و زمینش معادل ۱۲۵ میلیون دلار ارزش دارد و مالیات آن در حدود ۱ میلیون دلار در سال میباشد. همچنین در بین داراییهای بیل گیتس، مجموعهای از نوشتههای لئوناردو داوینچی (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%84%...%D8%AF%D9%88_% D8%AF%D8%A7%D9%88%DB%8C%D9%86%DA%86%DB%8C) موجود میباشد که او در سال ۲۰۰۴ به مبلغ ۳۰.۸ میلیون دلار در یک حراجی خریداری کردهاست.
آدرس ایمیل بیل گیتس بطور گستردهای در دنیا پخش شدهاست و در حدود ۴ میلیون ایمیل در سال ۲۰۰۴ دریافت کردهاست که بیشتر آنها اسپم (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D9%85) میباشند. به گفته او در بین ایمیلهای دریافتی تعداد زیادی مربوط به پیشنهادهایی برای پولدار شدن میباشد که اگر آزاردهنده نباشند حداقل خندهدار است.
مایکروسافت
شرکت مایکروسافت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...%D8%B3%D8%A7%D 9%81%D8%AA) درآمدی معادل ۳۹.۷۹ میلیارد دلار در پایان سال مالی ۲۰۰۵ داشتهاست و در حدود ۶۱ هزار نفر کارمند در بیشتر از ۱۰۲ کشور جهان دارد. در پانزدهم جون سال ۲۰۰۶ شرکت مایکروسافت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...%D8%B3%D8%A7%D 9%81%D8%AA) اعلام کرد که در ماه جولای ۲۰۰۸ بیل گیتس از کار روزمره شرکت به منظور صرف زمان بیشتر در کار سلامت جهانی و آموزش در بنیاد بیل و ملیندا گیتس (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A8%...8%DB%8C%D9%84_ %D9%88_%D9%85%D9%84%DB%8C%D9%86%D8%AF%D8%A7_%DA%AF %DB%8C%D8%AA%D8%B3) کنار خواهد رفت. بعد از ماه جولای ۲۰۰۸ بیل دوباره بهعنوان مدیر شرکت مایکروسافت (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%...%D8%B3%D8%A7%D 9%81%D8%AA) و مشاور پروژههای توسعه کلیدی مایکروسافت باز خواهد گشت. دو سال فرصت لازم برای جابجایی تضمینی بر جابجایی آرام و با برنامهای در وظایف روزانه بیل گیتس خواهد بود.در ماه جون ۲۰۰۶ ، ری اوزی در شغل سابق گیتس بهعنوان مدیر طراح نرم افزار برگزیده شد و در کنار گیتس مشغول به کار در زمینه معماری تکنیکی و مسئول محصولات حذف شده شد. کرگ موندی بهعنوان مدیر تحقیقات و مسئول برنامه ریزی در شرکت مایکروسافت برگزیده شد و در کنار بیل گیتس کار میکند .
مقاله در ترکیبیات
بیل گیتس در ترکیبیات و علوم کامپیوتر نظری کار کرده است و چنانچه در ریاضیات بود ممکن بود محقق سرشناسی در ترکیبیات و علوم کامپیوتر نظری شود. به گفتهٔ لایوش (Lajos) مقاله زیر نوشته منسوب به بیل گیتس است که در آن نا مساوی ای اثبات شده و هنوز تنها کار در آن زمینه (برای مرتب سازی پنکیک ) است. بیل گیتس و پاپادیمیتریو کران های بالا و پایین مورد نظر را در حدی بهبود بخشیده اند که در حال حاضر هم بهترین کران ها هستند .
http://karafarini.mft.info/02/Fa/Dyn...aspx?nwsId=379
Niloo
2010-Nov-12, 13:23
Yahoo
دو موسس Yahoo ، ديويد فيلو و جري يانگ ، دو دانشجوي دكترا دانشگاه استانفورد (Stanford) بودند اين دو نفر در فوريه 1994 براي تهيه ليست آدرس هاي مورد علاقه خود وقت گذاشتند ليست آنها بسيار طولاني شده بود و آنها مجبور به طبقه بندي آدرس ها بودند و وقتي هر دسته طولاني مي شد آن را به دسته هاي كوچكتر تقسيم مي كردند.
آنجا بود كه هسته اوليه Yahoo شكل گرفت و اين سايت به عنوان راهنماي جري (Jery) براي شبكه جهاني شروع به كار كرد ولي بعدها توسط يك ديكشنري صاحب يك لقب شد.
نام Yahoo خلاصه Yet Another Hieradical Officaus Oracle است كه معني فارسي آن هنوز هم يك الهام خودماني سلسله مراتبي مي باشد.
جري و ديويد متوجه شدند كه آنها تنها كساني نيستند كه به دنبال مكاني براي پيدا كردن سايت هاي مفيد هستند بعد از مدت كوتاهي صدها نفر از راهنماي آنها استفاده كردند.
Yahoo در پاييز 1994 به ميزان يك ميليون بار استفاده شده بود و در حدود 100 هزار كاربر داشت.
با افزايش ترافيك Yahoo و استقبال روز افزون از آن ف موسسين متوجه اهميت بالقوه تجاري آن شدند. در مارس 1995 آنها به كسب و كار پرداختند و با سرمايع گذازان SiliconValley ( ناحيه اي در جنوب شرقي سانفرانسيسكو كه شركت هاي كامپيوتري در آن متمركز هستند) ملاقات كردند ، سرانجام با Sequooia Capital ملاقات كردند كه سرمايه گذاري بسيار موفقي در شركت هاي Apple، Atari ، Oracle و سيستم هاي Cisco داشت.
آنها در آوريل 1995 توافق كردند كه براي Yahoo ، 2 ميليون دلار سرمايه گذاري كنند با رشد سريع Yahoo ، جري و ديويد به دنبال تيم مديريتي بودند ، آنها Tin Koogle را به عنوان مدير اجرايي استخدام كردند وي مردي پرسابقه در شركت Motorola و دانش آموخته دانشگاه استانفورد بود آنها هم چنين Joffkeole ، موسس پخش مصرف كنندگان Novell را به عنوان رييس بخش عملياتي منصوب كردند ، در پاييز 1995 سرمايه گذاران ديگري از جمله شركت Reuters ltd، Softbankنيز به اين گروه جذب شدند در پايان 1996 ، yahoo! 49 كارمند داشت در حال حاضر بازديدكنندگان در كنار كارمندان آن هر روز افزوده مي شود.
ادارات مركزي yahoo در 24 نقطه جهان از جمله اروپا ، آسيا ، آمريكاي لاتين ، استراليا ، كانادا و آمريكا مستقر است .
Yahoo علاوه بر ارائه تبليغات ، اطلاعات و ... ، زمينه تجارت الكترونيكي را نيز فراهم ساخته است.
خدمات تجاري اين سايت شامل خريد و فروش ، مزايده و سرمايه گذاري است كه بازرگانان را در انجام معاملات سريع و ايمن ياري مي نمايد و تجار مي توانند در مزايده ها و معاملات به صورت Online شركت كنند و به اين منظور Yahoo سايت هايي را به كاربران معرفي مي نمايد.
علاوه بر خدمات تجاري و كاريابي در yahoo! ، اين سايت شامل مضامين خبري ، گردشگري و توريستي ، ورزش ، بازي هاي كامپيوتري و گزارش هوا مي باشد.
از خدمات ارتباطي Yahoo! Email ، Chat ، Messenger است كه همه روزه كاربران زيادي را به سايت Yahoo جذب مي كنند.
Yahoo امكانات گوناگوني را در اختيار سازندگان سايت قرار مي دهد از جمله شما مي توانيد در وب سايت خود ، لينكي به Yahoo داشته باشيد و كاربر با كليك كردن روي آن مي تواند از Yahoo!Map ، Yahoo Weather ، Yahoo! Search و ... استفاده كند و براي اين كار Yahoo! كد HTML لازم را براي هر يك از موارد فوق در اختيار شما قرار مي دهد .
Yahoo با قدمتي تقريبا 10 ساله و با تلاش و همت چند نفر به سايت پرطرفدار و پر كار تبديل شده است .
http://karafarini.mft.info/02/Fa/Dyn...aspx?nwsId=384
Niloo
2010-Nov-12, 13:24
Apple
«استيون پل» كودك يتيمي بود كه «پل» و «كلارا جابز» در ايالت كاليفرنيا سرپرستي او را برعهده گرفتند. كودك شرور و شيطاني كه عليرغم تمامي بازيگوشيهاي كودكانهاش با ديگر همسن وسالانش تفاوتهاي بسياري داشت. علاقه او به دستكاري لوازم الكتريكي اگر چه عصبانيتهاي شديد اطرافيان را در پي داشت، اما مواقعي نيز پديد ميآمد كه سبب حيرت ديگران گردد.
دوران مدرسه نيز با اين شور و هيجان نسبت به ابزارآلات برقي سپري شد تا اينكه در سال 1972 از دبيرستان فارغالتحصيل شد و به دانشكده «Reed» در «پورتلند» قدم گذاشت. علاقه فراوان او به شركت در سمينارهاي الكترونيك در مكانهاي مختلف شهر سبب شد تا در همان ترم اول در كلاسهاي درس حاضر نشود و سرانجام از دانشگاه اخراج گردد.
از آنجا كه در طول تابستان در يكي از كارگاههاي الكترونيكي مشغول به كار شده بود، توانست دوستان خوبي در آنجا به دست آورد كه «استفان وزيناك» از بهترين آنها به شمار ميرفت و بعدها فعاليتهاي بسياري را به همراه او انجام داد. مهمترين علتي كه سبب علاقه شديد «استيو» به «وزيناك» گرديد، دستگاه كوچكي بود كه «وزيناك» ساخته بود. اين دستگاه كه نام آن را «blue box» گذاشته بودند به دستگاه تلفن متصل ميشد و به صاحب آن اين امكان را ميداد كه تماسهاي تلفني خود را به طور رايگان انجام دهد.
در سال 1974 پس از ترك تحصيل از دانشگاه «استيو» در يك شركت طراحي بازيهاي كامپيوتري تحت عنوان «آتاري» مشغول به كار شد. پس از گذشت چند ماه، توانست مبالغي پول پسانداز كند و براي يك دوره آموزش روح و روان راهي كشور هند شد.
اما در پاييز 1974 مجددا به كاليفرنيا بازگشت و به سراغ دوست قديمياش «وزيناك» رفت. از آنجا كه ديگر از الكترونيك و ساخت و بررسي ابزارآلات الكترونيكي خسته شده بود، توانست دوست صميمياش را قانع كند كه از اين كار دست بردارد و هر دو به كمك هم اقدام به ساخت يك كامپيوتر شخصي نمايند.
پس از مدتي اين دو دوست كوشا و خلاق توانستند در اتاق خواب «استيو»- كه از آن به عنوان كارگاه استفاده ميكردند- يك دستگاه كامپيوتر كوچك شخصي درست كنند و آن را به مغازهدار محله نشان دادند. مغازهدار كه از ديدن آن بسيار متحير و شگفتزده شده بود، به آنها سفارش ساخت 25 دستگاه از اين نوع را داد. اندكي بعد با مشورت يكي از دوستان ديگر كه مدير فروش يك كمپاني نه چندان بزرگ بود؛ تصميم گرفتند، شركتي بنا كنند و كار توليد اين نوع كامپيوتر را آغاز نمايند.
با اين تصميم، هر دو هر چه داشتند فروختند و هزينههاي اوليه تأسيس شركت را فراهم كردند. به ياد روزهاي خوش تابستان و بازيهاي كودكانه در ميان درختان بر آن شدند تا نام شركت تازه تأسيس و محصولاتش را «Apple I»- سيب- قرار دهند.
اولين سري كامپيوترهاي كوچك خانگي تحت عنوان «Apple I» چنان سر و صدايي در جهان ارتباطات پديد آورد كه نام جابز و وزيناك به سرعت در سراسر دنيا پراكنده شد و اين فروش اوليه مبلغي معادل هفتصد و هفتاد و چهار هزار دلار سود براي اين دو دربرداشت. در سال بعد نوع جديد و پيشرفتهتر اين كامپيوترها با نام «Apple II» به بازار فرستاده شد. اما هنوز براي رقابت با فروش «IBM» راه درازي در پيش داشت. از همين رو آنها تصميم گرفتند تا به سراغ دوستان خبره اما گمنام خود در شركت «آتاري» روند و از آنها كمك بجويند. در نتيجه اين همكاريها و يافتن تعدادي سرمايهگذار كلان، وضعيت «Apple II» به جايي رسيد كه در عرض سه سال با افزايش فروش 700 درصد، سودي معادل 139 ميليون دلار عايد آنها نمود.
جالب اينجاست كه آن دو به اين ميزان پيشرفت نيز راضي نبودند. از همين رو نسل جديد محصولات خودرا تحت عنوان «Apple III» راهي بازار نمودند. سالهاي بعد با طراحي «Macintosh» شهرت «جابز» بيش از پيش شد و نام او را براي هميشه در صنعت و تكنولوژي جهان به ثبت رساند.
عليرغم تمام ثروت و شهرتي كه از طريق «Apple» عايد «استيو» شده بود، تصميم گرفت در سال 1985 از سمت خود كنارهگيري كند و از كمپاني عظيمش فاصله گيرد. با اين تصميم چند سالي به تفريح و لذت از زندگي پرداخت اما عشق او به كار و خلق نوآوري هرگز رهايش نميكرد، تا اينكه در سال 1989 با خود انديشيد كه دوباره شركت بزرگي همانند «Apple » برپا كند و رهبري آن را برعهده گيرد و با تمام توان فكر خود را عملي سازد، كمپاني «Next step» پايهگذاري شد و توليد نسل جديدي از كامپيوترهاي خانگي را آغاز نمود. اما تلاش او در اين زمينه دوام چنداني نيافت،
در سال 1993 بخش سختافزاري «Next step» تعطيل شد و «جابز» تمام تمركز خودرا بر روي بخش نرمافزاري آن نهاد. طراحي برنامههاي نوين در عالم كامپيوتر دوباره «جابز» و «Next step» را بر سر زبانها انداخت و سرمايه و شهرت بيشماري را از آن او ساخت.
در خاتمه تنها براي بيان اندكي از تواناييهاي اين مبتكر خلاق فاقد تحصيلات دانشگاهي بايد گفت كه در ليست مشهورترين و ثروتمندترين افراد جهان نام «استيوجابز» به عنوان فردي ثبت شده است كه پيش از سن 30 سالگي توانست شهرت و ثروت عظيمي را از طريق پايهگذاري كمپاني «Apple» از آن خود نمايد و همچنان تا به امروز به فعاليت بيوقفه خود ادامه دهد .
http://karafarini.mft.info/02/Fa/Dyn...aspx?nwsId=383
vBulletin v4.2.0, Copyright © 2000-2006, Jelsoft Enterprises Ltd.
Search Engine Friendly URLs by vBSEO 3.6.1
علاقه مندی ها (Bookmarks)