مقایسه نظریه رشد شناختی پیاژه و نظریه اجتماعی فرهنگی ویگوتسکی
امروزه يکي از مسائل مهم و قابل توجه در زمينه رشد شناخت، تمرکز بر زمينه هاي اختلاف بين نظريه رشد شناختي پياژه و نظريه اجتماعي فرهنگي لئوويگوتسکي است
مهمترين اختلاف ها معمولا در زمينه هاي اجتماعي ، عمل و فعاليت، روش هاي اموزشي و بويژه گفتار خود محور مي باشد.
در اين جستجو سعي شده است با توجه به مباني انساني هر دو نظريه به تفاوت ها و همچنين شباهت هاي آنها اشاره شود.
ويگوتسکي :
وي جنبه هاي فرهنگي ، تاريخي و اجتماعي را در رشد شناختي با اهميت مي داند. وي کارکردهاي ذهني را به دو دسته عمده تقسيم مي کند :
1 کارکردهاي نخستين ذهني
2 کارکردهاي عالي ذهني
کارکردهاي نخستين به توانايي هاي طبيعي و نااموخته انسان مانند توجه کردن، حس کردن وادراک کردن اشاره دارد. در جريان رشد و تحول اين کارکردهاي نخستين ذهني تدريجا به کارکردهاي عالي ذهني يعني حل مساله و تفکر تغيير مي يابند که اين تغيير عمدتا از راه تاثير فرهنگ و در زمينه تاريخي اجتماعي ميسر است. در واقع تبديل روابط اجتماعي به کارکردهاي ذهني موجب رشد يا تحول شناختي مي شود. البته اين تبديل نه بطور مستقيم بلکه از طريق يک واسطه يا علامت امکان پذير مي شود .
دروني سازي و نقش زبان:
ويگوتسکي در تحول يا رشد زبان سه دوره را متمايز مي سازد:
1 گفتار اجتماعي ( بيروني ): نقش اين گفتار کنترل رفتار ديگران است پيش از 3 سالگي .
2 گفتار خود محورانه: مرحله انتقالي گفتار اجتماعي به گفتار دروني . کنترل رفتار خود ( 3 تا 7 سالگي )
3 گفتار درماني : با خود و حرف زدن به طور بي صدا. نقش ان جهت دادن به انديشه و رفتار انسان است. پس از 7 سالگي .
تفاوت ها :
تفاوت هايي که مطرح مي شود معمولا هم به لحاظ نظري و هم به لحاظ کاربردي است.
ويگوتسکي :
1 کودک فعال است اما تعامل اجتماعي بين کودک و افراد ديگر برقرار است و تفکر و فرايند هاي شناختي از جامعه به فرد داده مي شود. به عبارت ديگر ويگوتسکي رشد شناخت را در متن جامعه و در ارتباط نزديک با فرهنگ قرار مي دهد. در واقع زمينه انجام عمل مهم است يعني شناخت با مفاهيم فرهنگي شکل مي گيرد. بعبارت ديگر فعاليت فرد را جامعه و فرهنگ شکل مي دهد.
2 رشد زبان پايه رشد مهارت هاي شناختي است.
3 گفتار خصوصي عامل رشد و تکامل تفکر و زبان است پايه ارتباط متقابل و اساس اجتماعي دارد، نقش تکويني دارد و مهمترين پيوند تحولي در انتقال از گفتار بيروني به زبان دروني شده است. گفتار خصوصي به کودک کمک مي کند تا به بررسي و تفکر درباره رفتار خود نمايد، گفتار خصوصي جهت عملکرد و رفتار کودک را تعيين مي کند. هدايت خود ، رفتار را طرح ريزي و سازمان مي دهد. گفتار خصوصي دوره انتقال از گفتار بيروني به گفتار دروني است ، بنابراين نقش تکويني دارد. در شرايط دشوار، اشتباهات زياد از اين نوع گفتار بيشتر استفاده مي شود.
پياژه :
1 مهمترين ابزار شناخت خود کودک است، کودک يک کاشف فعال و خودانگيخته است که بدون فشار ديگران فرضيه مي سازد و انرا ازمون مي کند . ( يعني تاکيد اساسي در شکل گيري ساخت هاي ذهني بر فرد و ديدگاه تجربي کودک است ) فعاليت از طريق دو کنش مکمل درون سازي و برون سازي صورت مي گيرد.
2 رشد شناختي پايه رشد زبان است. رشد زبان متاثر از رشد عقلاني و ابزارهاي شناختي کودک است.
3 گفتار خود محور مانع رشد است ( گفتار غير اجتماعي ) گفتار خود محور بيانگر ناتواني کودک در انطباق دهي ديدگاه ها در تبادلات اجتماعي است. چون يکي از مهمترين تفاوت هاي پياژه و ويگوتسکي در زمينه گفتار خودمحور و خصوصي است به شرح دقيق تر ان مي پردازيم :
الف) مفهوم تحولي
پياژه :
بيانگر ناتواني در اخذ ديدگاه ديگري و درگير شدن در ارتباط هاي متقابل است.
ويگوتسکي :
بيانگر تفکر بيروني است و نقش ان برقراري ارتباط با خود به منظور هدايت و راهنمايي خود است.
ب) سير تحول
پياژه :
باسن کاهش مي يابد.
ويگوتسکي :
در سنين خردسالي افزايش دارد و سپس جنبه بيرون بودن را از دست مي دهد و به شکل تفکر شفاهي دروني در مي ايد.
ج) ارتباط با گفتار اجتماعي :
پياژه :
منفي است
ويگوتسکي :
مثبت است.زيرا در ارتباط با ديگران رشد مي کند.
د) ارتباط با زمينه
پياژه : ندارد .
ويگوتسکي : با مفاهيم فرهنگي رشد مي کند و در زمينه هاي مشکل نيز که کوشش شناختي بيشتري لازم است گفتار خصوصي نقش کمک رساني را ايفا مي کند.
تحقيقات جديد نظر ويگوتسکي را تائيد مي کنند بويژه اين که هنگامي که کودک با مسائله سختي روبرو مي شود از گفتار خصوصي بيشتر استفاده مي کند.
پياژه :
4 تاکيد بر يادگيري اکتشافي يعني روش پياژه کودک محور است و اثر فعاليت هاي اموزشي را مشروط به امادگي کودک و توانايي جذب و انطباق وي مي داند، از سوئي توجه به مراحل رشد ساختارهاي ذهني که به تعامل ذهن با خود و با دنياي فيزيکي و اجتماعي پيرامون مفهوم مي دهند، روش هاي اموزشي را مقيد به رعايت اصولي مي کند که بر ويژگي اين ساختارها استوار باشند. نقش مسلم غني سازي محيط ، تسهيل تعامل ها است به طوري که به کشف مستقل از طرف کودک منجر شود.
5 تعارض شناختي در اموزش مبتني بر تمرکز زدايي به شيوه برخورد ذهن با دنياي فيزيکي . در واقع توجيه پياژه از تمرکز زدايي شناختي مبتني بر نظريه او در مورد تعادل شناختي و هم وزن بودن تعامل هاي فيزيکي و اجتماعي است يعني هر نوع برهم خوردگي در تعامل هاي درون و بين فردي يا اجتماعي که تعادل را مختل سازد دست يابي به تعادل عالي تر را سبب مي گردد. بنابراين به نظر پياژه هم تضاد ذهني با ذهن ديگر و هم تضاد دروني فکر و مقاومت موضوع در برابر جذب شدن در ساختارهاي ذهن مي توانند در تعادل اختلال ايجاد کنند و لذا تاکيد منحصرا برتعامل هاي اجتماعي نيست.
6 به عقيده پياژه مراحل رشد شناختي تعيين کننده ماهيت تفکر اوست و لذا با اموزش نمي توان فراتر از رشد شناختي کودک در او يادگيري ايجاد کرد.
ويگوتسکي :
4 تاکيد بر يادگيري اکتشافي هدايت شده ، به طوري که شکل گيري کليه فعاليت هاي شناختي را ناشي از تعامل اجتماعي و فعاليت هاي مشارکتي مي داند. افراد با تجربه و بزرگسالان بايد به افراد ناشي و کودکان اموزش دهند. تاکيد بر نقش مهم مربي بويژه در ارتباط دارد. به عقيده ويگوتسکي مي توان منتظر امادگي کودک نبود و با دخالت هاي دقيق او را در جهت گيري هدايت شده درون منطقه مجاور رشد سوق داد در واقع مربي نقش فعالي را در کمک رساني به سازمان دهي ذهني کودک دارد. البته امروزه برخي از روان شناسان مانند برونر با استفاده از اصطلاح سکوسازي سعي دارند از منطقه مجاور رشد، توصيفي تجربي تر و عملياتي بدهند بنابراين معتقدند که اولين تلاش مربي پيرو ويگوتسکي ان است که تغيير و برداشت کودک از موفقيت را دريابد و بر مبناي ان برنامه اموزش خود را ارائه دهد ( همان تشکيل داربست) در واقع منطقه مجاور رشد ويگوتسکي همان امادگي ذهني مورد نظر پياژه است.
5 تعارض شناختي در اموزش مبنايي اجتماعي دارد. چنان که تمرکز زدايي هاي اجتماعي را مقدم بر تمرکز زدايي هاي ناشي از برخورد ذهن با دنياي فيزيکي مي دانند. به نظر ژيرو و مونيي از طرفداران و پيروان ويگوتسکي به علت ارتباط و برخورد با ديگري است که فرد از تمرکز شناختي بر ذهنيت خود رها مي شود و در موقعيت هاي تنهايي از اين امتياز محروم است. ( تمرکز ادراکي است که هنوز در يک طرح کلي ادغام نشده است و تمرکز زدايي بر سازمان يابي تمرکزها و ديدگاه ها دلالت دارد) در واقع در خلال ارتباط دادن اعمال خود با اعمال ديگران است که فرد نظام سازماندهي را در اختيار مي گيرد.
6 فرايند هاي رشد و تحول به دنبال فرايندهاي يادگيري رخ مي دهند( اينکه کودکان مسئله اي را که نمي توانند به تنهايي حل کنند با کمک بزرگترها ان را حل مي کنند. يعني به کمک بازي ، اموزش رسمي مي توان کودکان را به سطح رشد بالقوه رسانيد( الگودهي ، پاداش ، پسخوراند و ....)
نتيجه گيري :
روي هم رفته ميتوان گفت که در روش هاي اموزشي متاثر از نظرات پياژه و ويگوتسکي اصل مشترکي وجود دارد و ان تاکيد برايجاد موقعيت هاي درگير ساز فعاليت کودک است. اما از سوي ديگر تاکيد پياژه بر لزوم توازن و تعادل در تعامل هاي درون فردي و بين فردي و تاکيد بيشتر ويگوتسکي بر اهميت تعامل هاي اجتماعي، تعامل با بزرگسالان وانتقال کلامي موجب شده است تا در مورد اين که موقعيت هاي اموزشي بايد در تقويت چه نوع تعامل هايي بکوشند تفاوت ايجاد شود.ميگنا دات آي آر، اما اگر چه ويگوتسکي بر نقش مربي تاکيد مي کند در عين حال به نظر مي رسد در اين که مربي بايد از کجا شروع نمايد به وجه اشتراکي که طرفداران ويگوتسکي تحت عنوان سکوسازي و پياژه تحت عنوان امادگي ذکر کرده است مي رسيم .
در مقايسه ويگوتسکي و طرفدارانش به نظر مي رسد ويگوتسکي به خاطر تاکيد فراوان بر تعامل اجتماعي عوامل زيستي را ناديده گرفته اما طرفداران وي هم به عوامل زيستي و هم عوامل اجتماعي ( تعامل اجتماعي ) تاکيد دارند.
هردو فعاليت و عمل را قبول دارند ولي پياژه سعي دارد به نقش عمل و فعاليت اهميت بدهد از حسي حرکتي به عمليات صوري ولي ويگوتسکي شکل پذيري فعاليت را در اثر فرهنگ با اهميت مي داند پياژه بيشتر به فرايند عمومي و مشترک فعاليت توجه دارد ولي ويگوتسکي به فعاليت هاي خاص فرهنگي توجه دارد.
نظريه پياژه
ژان پياژه علاقمند به چگونگي استدلال و تفکر کودکان بود . هدف او اين نبود که بداند کودکان چه يا چقدر مي دانند، بلکه وي علاقمند بود که بداند کودکان چگونه مي دانند. پياژه به اين نتيجه رسيد که کيفيت ذهني کودکان با بزرگسالان متفاوت است. چند مفروضه پياژه بدين شرح است:
1 رشد يا تحول نتيجه تاثير متقابل ( تعامل ) بين رسش و تجربه است. نوعي تعادل بين ساخت ژنتيکي و تجارب محيطي است.
2 در تعامل بين رسش و تجربه ، کودک کاملا فعال است و از ديدگاه پياژه ، فعال بودن کودک موجب برقراري تعامل رسش و تجربه است.
3 رشد طي مراحلي صورت مي گيرد که از قبل برنامه ريزي شده است. بنابراين هر مرحله محل و موقع ثبتي دارد. هر مرحله واحد صفت توحيدي است. هر مرحله تعادل بين ساخت اجزا» و به وجود امدن يک مجموعه است. هر مرحله واجد دو تراز تهيه و اتمام است، يعني در يک زمان خاص، فرايندهاي رواني در حال پيش رفتن بوده و سپس به مرتبه اي از تعادل مي رسند. پايه هاي هر مرحله در مراحل قبلي طرح ريزي شده وخود مقدمه اي براي مراحل بعدي است.
چند اصطلاح در نظام پياژه
- سازش يا انطباق :
کنش سازش در نظام پياژه ، يعني تعادل بين درون سازي و برون سازي. اين کنش در طول تحول ثابت است.
- سازمان: کنش سازمان معرف رابطه اجزا» با کل است. اين کنش در طول تحول ثابت است. به خاطر داشته باشيم که دو کنش سازش و سازمان مکمل يکديگرند، زيرا سازش زماني تحقق يافته است که سازماندهي شده باشد. آنچه با مراحل تحول تغيير مي کند، ساخت ها هستند، مانند ساخت حسي حرکتي ، ساخت تجسمي ، ساخت صوري.
- روان بنه يا طرحواره: نخستين واحدهاي رواني ( شناختي يا عاطفي) فرد است که مرجع پذيرش و سازماندهي داده ها است. اساسي ترين واحد شناخت است. رفتار و طرز واکنشي است که قابليت تکرار، تعميم و سازش دارد . واحد اصلي دانش از نظر پياژه درکودکي روان بنه حسي حرکتي است و ان عبارت است از بازنمايي رده اي از اعمال حرکتي که براي دستيابي به هدفي به کار مي رود. پياژه تاکيد دارد که اعمال کودک روان بنه هاي اوليه ذهني را شکل مي دهند.
- درون سازي ( جذب ) : وارد کردن داده هاي بروني در روان بنه است. فعاليتي است ( عقلي ،عاطفي ، حسي حرکتي ، ادراکي حسي و ....) که واقعيت را تغيير شکل ميدهد تا ان را مشابه يک روان بنه نمايد. تغيير موقت شي توسط ازمودني و بنابر وضع وي است. شناخت حاصل درون سازي است. لازمه درون سازي تغيير محيط است.
- برون سازي ( انطباق) : تغيير دادن روان بنه ها به منظور همسطح شدن با يک موقعيت جديد. برون سازي زماني انجام مي گيرد که روان بنه هاي پيشين کارساز نباشد . فرايند تجديد نظر در روان بنه است . لازمه برون سازي تغيير روان بنه قبلي است. به خاطر داشته باشيم که هدف دو فرايند درون سازي و برون سازي، سازگاري و در نهايت رسيدن به تعادل شناختي است.
روش پياژه
روش پياژه روش باليني است که اميزه اي از مصاحبه و ازمايش است . اين روش حد فاصل بين روش مشاهده ساده و روش تجربي است. روش باليني پياژه شامل مصاحبه اي است که ازمايش کننده با ازمودني برقرار مي سازد . در اين مصاحبه ، ازمايش کننده از ازمودني يک سلسله سوال ميکند که در طي ان همواره دو شرايط بايد رعايت شود:
اول : فکر ازمودني بايد قدم به قدم دنبال گردد.
دوم: از کج روي فکر ازمودني جلوگيري شود.
در اين نوع مصاحبه با استفاده از روش استنطاق و معاينه ذهني پاسخ نامفهوم و يا متناقص مورد پرسش قرار مي گيرد تا اينکه به طور صريح و روشن بيان شوند. در واقع رهبري ازمايش حالتي دو جانبه از سوي ازماينده و ازمودني دارد. همچنين از طريق روش انتقادي و تلقين مخالف هنگامي که کودک پاسخ خود را ارائه داد، بدون اينکه وانمود شود که پاسخش صحيح يا غلط است ، پاسخ او را با ارائه عقايدي متفاوت با عقيده وي مورد انتقاد قرار مي دهيم که منظور و هدف اندازه گيري ميزان استحکام اعتقادات کودک نيست ، بلکه منظور بررسي عميق فعاليت منطقي فکر کودک و درک مشخصات ذهني او است. در واقع براي پياژه نحوه و چگونگي تفکر کودکان مهم است، نه پاسخ صحيح آنها ونه اينکه انها چقدر مي دانند، مي خواست بداند که کودکان چگونه مي دانند. لذا پياژه چگونگي تفکر را هم از پاسخ هاي صحيح و هم از پاسخ هاي غلط استنباط مي نمود. همچنين در روش باليني پياژه از روش ديگري به نام تمرکز گرايي باليني استفاده مي شود. در اين روش به جاي اينکه ازمودني منطبق با ازمون باشد، ازمون منطبق بر سطح تحول ازمودني است، يک نوع روش متمرکز بر ازمودني است.
مراحل رشد ذهني از ديدگاه پياژه پياژه مراحل رشد ذهني را به چهار مرحله به شرح ذيل تقسيم مي کند:
1 مرحله حسي حرکتي ( تولد تا 2 سالگي )
زير مرحله اول: بازتاب هاي کلي
زير مرحله دوم : واکنش هاي دوراني نخستين
زير مرحله سوم : واکنش هاي دوراني ثانوي
زير مرحله چهارم : کاربرد روان بنه ها ثانوي در موقعيت هاي جديد
زير مرحله پنجم : واکنش هاي دوراني ثالث
زير مرحله ششم : بازنمايي ذهني
2 مرحله پيش عملياتي ( 2 تا 7 سالگي )
زير مرحله هوش شهودي ( 2 تا 4 سالگي )
زير مرحله شکل بندي راکد ادراکي ( 4 تا 5 سالگي )
زير مرحله برزخ ( 5 تا 7 سالگي )
3 مرحله عمليات عيني ( 7 تا 11 سالگي )
زير مرحله بروز عمليات منطقي عيني
زيرمرحله تشکيل ساخت هاي مجموعه اي
4 مرحله عمليات صوري ( 11 تا 16-15 سالگي )
مرحله حسي حرکتي
در اين مرحله هوش وابسته به اعمال کودک است. کودک از طريق مشاهده حسي يادگيري را اغاز مي کند. در واقع تماس کودک با دنياي خارج به شکل عملي است.
زيرمرحله اول بازتاب هاي کلي :
در اين مرحله که از تولد تا 1 ماهگي را شامل مي شود، رفتار کودک به شکل يک سلسله اعمال انعکاسي است. عمل برون سازي يا شناخت واقعيت جهان بروني تدريجا صورت مي گيرد. درون سازي از همين نخستين مرحله از ظرفيت تکرار ، تعميم ، بازپديد اوري و بازشناسي برخوردار است. (حافظه شناسي)
زيرمرحله دوم ، واکنش هاي دوراني نخستين ( 4 -1 ونيم ماهگي )
نخستين عادات در طفل شکل مي گيرد و مقدمه يک نوع شرطي شدن به وجود مي ايد . مثلا اگر بر حسب تصادف طفل انگشت خودرا به دهان ببرد، همان حالت لذت ناشي از پستان مادر را خواهد برد. واکنش ها درواني هستند، يعني تکرار مي شوند و نخستين هستند، يعني مربوط به بدن است . نخستين سازش هاي اکتسابي ، صورت مي گيرد.
زيرمرحله سوم، واکنش هاي دوراني ثانوي ( 4 -8 و نيم ماهگي ) :
هماهنگي بين ديدن، گرفتن و لمس کردن رخ مي دهد . واکنش هاي دوراني ، ثانوي است، زيرا مربوط به محيط و اشيا» خارجي است . در اين واکنش ها کودک واقعه جالبي را که خارج از اوست ، کشف و دوباره ايجاد مي کند. زمان جنبه عملي دارد و براي نخستين بار ادراک قبل و بعد به وجود مي ايد.
تمرکز زدايي نيز يکي از ويژگي هاي مرحله عمليات عيني است و اين مفهوم بدين معناست که کودکان مي توانند توجهشان را برجنبه هاي مختلف شي يا موضوعي به طور همزمان متمرکز کنند. انها مي فهمند که اشيا» بيش از يک بعد دارند. اصل هويت يکي از اصول منطقي است که براساس ان خصوصيات اصلي شي تغيير نمي کند . اصل تعادل نيز بيان مي کند که اگر برابر با باشد و برابر با باشد ، پس برابر است با . درون گنجي نيز اصل منطقي است که نشان مي دهد بين مقوله روابط سلسله مراتبي وجود دارد.
مرحله عمليات صوري
با گشايش اين مرحله ، نوجواني اغاز مي شود. بزرگترين خصيصه فکري نوجوانان، ظهور بعد ممکن است. عملياتي که در سطح صوري جداگانه و باناهمترازي تحقق يافته اند، در يک منظومه توحيد مي يابند و اين چيزي است که شبکه ناميده مي شود. تغيير ساختاري اين مرحله را مي توان در پنج ويژگي ذيل تقسيم کرد.
1 عمليات فرضي استنتاجي:
يعني فرض کردن يک مساله و نتيجه گيري از ان
. 2 منطق قضايا:
کودک از منطق جز» و کل ( طبقه بندي) به صورت پيشرفته اي استفاده مي کند. روابط را مي تواند به حالت انتزاعي بيان کند.
3 جداشدن شکل و محتوي از يکديگر:
مثلا بدن حضور اشيا» مي تواند انها را طبقه بندي يا رديف کند .
4 تناسب ها:
فکر انتزاعي نظام عمليات به توان 2 يا تناسب ها را تشکيل مي دهد . در واقع عمليات منطقي عيني عمليات به توان يک است. بدين معنا که مستقيما در مورد اشيا» حضوري به کار بسته مي شوند، اما فکر صوري بين روابط ، روابطي برقرار مي سازد.
5 عمليات ترکيبي :
يکپارچگي و هماهنگي روان بنه هاي عمليات انتزاعي يا تشکيل شبکه، ترکيب فکر و عمل و نتيجه گيري از ان که نشان دهنده هوش انتزاعي و سازمان يافته است. به اعتقاد پياژه در اين مرحله نوجوان به بالاترين سطح تعادل جويي نايل مي گردد. گروه تغيير شکل هاي چهارگانه از چهار تغيير شکل همسان ( )معکوس ( ) متقابل ( ) و همبسته ( ) که از تراکم و حاصل مي شود .
نظريه اجتماعي فرهنگي ويگوتسکي
ويگوتسکي در اين نظريه رابطه شيوه هاي خاص فرهنگي را با رشد مورد بررسي قرارداده است. اين ديدگاه بر نحوه اي که فرهنگ، ارزش ها، اعتقادات ، سنت ها و مهارت ها ي يک گروه اجتماعي به نسل بعدي منتقل مي شود، تمرکز مي کند. به عقيده ويگوتسکي ، تعامل اجتماعي به ويژه گفتگوهاي ياري گرانه با اعضاي اگاه تر جامعه براي اينکه کودکان شيوه هاي تفکر و رفتاري را فرا بگيرند که فرهنگ جامعه را مي سازد، بسيار ضروري است.
به عبارت ديگر وقتي بزرگسالان و همسالان خبره تر به کودکان کمک مي کنند، ارتباط بين انها جزيي از تفکر کودکان مي شود، سپس کودکان با دروني کردن اين ويژگي ها مي توانند براي هدايت کردن فکر و اعمال خودشان و فراگيري مهارت هاي جديد از زبان دروني خودشان استفاده کنند. ضمن اينکه نظريه ويگوتسکي به خصوص در مطالعه رشد شناختي با نفوذ بوده است ، اما با ديدگاه پياژه کاملا متفاوت است. چنانکه پياژه روش اموزش مستقيم توسط بزرگسالان را با اهميت نمي داند، بلکه بر اموزش اکتشافي ( يادگيري اکتشافي ) تاکيد دارد.
در مقابل ويگوتسکي بر روش اموزش مستقيم و روش اکتشافي کمکي ( هدايت شده ) تاکيد دارد. به عبارت ديگر ويگوتسکي به يادگيري ياري بخش تاکيد مي کند. وي معتقد است کودکان در بسترهاي اجتماعي پرمايه اي زندگي مي کنند که بر نحوه سازمان يافتن دنياي شناختي انها تاثير ميگذارد.
فعاليت هاي ذهني پيچيده مانند توجه ارادي ، حافظه سنجيده و مساله گشايي در تعامل اجتماعي ريشه دارند. مفهوم منطقه مجاور ( پتانسيل ) رشد ويگوتسکي توضيح مي دهد که چگونه اين اتفاق روي مي دهد، زيرا اين مفهوم به تکاليفي اشاره دارد که کودک نمي تواند به تنهايي از پس آنها برايد ، اما با کمک افراد ماهر تر مي تواند انها را انجام دهد. در طول نوباوگي ارتباط در منطقه مجاور رشد عمدتا غيرکلامي است. ويگوتسکي بازي وانمودسازي را بستر اجتماعي ايده آلي براي پرورش دادن رشد شناختي در اوايل کودکي مي دانست .
کودکان در اين نوع بازي پيروي از مقررات اجتماعي را ياد مي گيرند. بازي وانمود کردن منطقه مجاور ( يا پتانسيل) رشد منحصر به فرد و بسيار با نفوذي است که طي ان کودکان انواع فعاليت هاي چالش انگيز را امتحان مي کنند و مهارت هاي جديد زيادي را فرا مي گيرند. گفتار خصوصي اصطلاح ديگري از ويگوتسکي است.
براساس اين مفهوم وي معتقد است که کودکان براي خودگراني و هدايت خود با خودشان حرف مي زنند. چون زبان به کودکان کمک مي کند درباره رفتارشان فکر کنند و روند اعمال خود را برنامه ريزي کنند. ويگوتسکي ان را شالوده همه فرايندهاي شناختي عالي ، از جمله توجه کنترل شده، حافظه سنجيده، برنامه ريزي ، مساله گشايي و تامل مي داند.
وقتي کودکان بزرگتر مي شوند و تکليف ها را اسان تر مي يابند ، گفتار خودگردان انها دروني مي شود که به ان گفتار دروني مي گويند.
پژوهش هاي اخير از ديدگاه ويگوتسکي حمايت کرده اند.
استاد : دکتر حسن احدي
دانشجو: عبدالحسين فرهنگي
میگنا
علاقه مندی ها (Bookmarks)