قََدَر يعني اندازه و اندازه گيري و تعيين حدّ و حدود چيزي. در اصطلاح به اين معنا است كه خداوند براي هر چيزي اندازه اي قرار داده، آن را بر اساس اندازه گيري و محاسبه و سنجش آفريده است.
قضا يعني حكم و حتميت. در نظام آفرينش، موجودات از چندين راه ممكن است به وجود بيايند، مثلاً اگر به آن جا از چند كوچه راه باشد، ورود به خانة شما از چند راه ممكن است. حال اگر از ميان چندين راه ممكن، علل و اسباب يكي از آنها فراهم شد و تنها همان تحقق يافت، اين مرحله از تحقق را قضا مي نامند.
خداوند براي هر موجودی، علت ها و اسباب هايي قرار داده كه هستي و ویژگیهای آن بستگي به آنها دارد. اين طور نيست كه هر چه در جهان پديد مي آيد، بدون رابطه با قبل و بعد و فقط اتفاقي و بي حساب باشد. همان گونه كه در بارش برف و باران عواملي دخالت دارد و هرگز چنين كاري بي علل و اسباب انجام نمي پذيرد، كارهاي بشر از روي تصادف و اتفاق سر نمي زند، بلكه نخست چيزي را تصور مي كند، سپس به آن مي انديشد و پس از آن كه فايدة واقعي يا پنداري آن را پذيرفت، به انجام آن مي كوشد. پس انجام هر حادثه اي در جهان علت و سببي دارد و اين نظامي است تخلف ناپذير و خداوند چنين مقرّر كرده است.
اين مسئله با اصل آزادي و اختيار انسان ناهمگونی ندارد،زيرا اختيار و آزادي يكي از اسباب و علل جهان است؛ يعني خداوند خواسته و مقدّر کرده كه بشر كارهاي خود را به اراده و انتخاب خود انجام دهد، و سرنوشت خويش را رقم زند. اين كه مي گوييم كارهاي انسان هم به اختيار او است و هم قضا و قدر الهي دخالت دارد، به همين معني است كه خدا اراده فرموده و مقدّر كرده كه بشر در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد. بشر مختار و آزاد آفريده شده، يعني به او عقل و فكر و اراده داده شده است. بشر در كارهاي ارادي خود مانند سنگ نيست كه او را از بالا به پايين رها كرده باشند و تحت تأثير جاذبة زمين خواه نا خواه به طرف زمين سقوط كند. نيز مانند گياه نيست كه فقط يك راه دارد و همين كه در وضع رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذايي را جذب و راه رشد و نمو را طي ميكند. هم چنين مانند حيوان نيست كه به حكم غريزه كارهايي انجام دهد. بشر هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي بيند و هيچ گونه اجباري كه فقط يكي از آنها را انتخاب كند ندارد و ساير راه ها بر او بسته نيست. انتخاب يكي از آنها به نظر و فكر و ارادة او مربوط است؛ يعني طرز فكر و انتخاب او است كه يك راه خاص را معيّن ميكند.
در اين جا پاي شخصيت و صفات اخلاقي و روحي و پیشینة تربيتي و موروثي و ميزان عقل و دور انديشي بشر به ميان مي آيد و معلوم ميشود كه آينده سعادت بخش يا شقاوت بار هر كس تا چه اندازه مربوط به شخصيت و صفات روحي و ملكات اخلاقي و قدرت عقلي و علمي او است، و بالاخره به راهي كه انتخاب ميكند. تفاوتي كه ميان بشر و آتش كه مي سوزاند وآب كه غرق ميكند و گياه كه مي رويد و حيوان كه راه مي رود وجود دارد، اين است كه انسان انتخاب ميكند. او هميشه در برابر چند كار و چند راه قرار گرفته است، و در قطعيت يافتن يك راه و يك كار خواست شخصي او مؤثر است.
انسان، عملي را كه با غريزه طبيعي و حيواني او هماهنگ است و هيچ مانعي براي آن وجود ندارد، به حكم تشخيص و مصلحت انديشي قادر است ترك كند (مانند ترك گناهان) هم چنين كاري را كه مخالف خواستههاي او است و هيچ گونه عامل اجبار كنندة بیرونی وجود ندارد، به حكم مصلحت انديشي و نيروي خرد ميتواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن براي عمل جراحي.
اين كه از يك طرف تقدير الهي مطرح است و از طرف ديگر اختيار انسان، به اين معنا است كه خداوند مقرّر كرده است كه انسان با اختيار و ارادة خود، يكي از راه ها را انتخاب كند. آن راهي كه انسان با ارادة خود انتخاب كرده، همان است كه مقدّر است. به عبارت ديگر: خداوند از ازل مي داند هر انسانی چه راهی انتخاب میکند.
پس تقدير خداوندي اين است كه بشر افعال خود را از روي اختيار انجام دهد، نه اين كه تقدير او را مجبور سازد.
انسان فقط يك سرنوشت حتمی ندارد، بلكه سرنوشت هاي گوناگوني در پيش دارد كه ممكن است هر كدام از آنها جانشين ديگري گردد. در تعیین و حتمی شدن یکی از آنها، ارادة شخص تأثیر جدی دارد، مثلاً اگر بيمار شود، سرنوشت او بستگی به درمان دارد. اگر اقدام کند، ممکن است معالجه شود و اگر اقدام نکند، از بین میرود. حتمی شدن یکی از آن دو، به اختیار خودش میباشد.
امام علي(ع) از پاي ديوار كجي برخاست و کنار ديوار ديگري نشست. گفتند: آيا از قضاي الهي فرار مي كني؟ پاسخ داد: "از قضاي خدا به قَدَر وي و قضاي ديگري فرار مي كنم".[2] يعني قضا و قدر معيّن كرده كه هر چيزي اثر خود را داشته باشد و من با آگاهي كه دارم، راهی را انتخاب مي كنم كه اثر خوب داشته باشد.
اما امام حسین(ع)، با علم و آگاهی و به خاطر رسوا کردن بنیامیه و عمل به دستور جدّ بزرگوارش (که سکوت در مقابل حاکم ستمگر بدعتگذار را جایز نداشته بود)(1) حاضر نشد با یزید بیعت کند و به جوار خانة خدا پناهنده شد. در آن جا نامههای بیشمار کوفیان را دریافت کرد و وقتی مکه را نا امن دید، در جواب دعوت مردم کوفه، به سوی آن شهر رهسپار شد، ولی سپاه «عبیدالله» مانع ورود ایشان به کوفه گشت و به اجبار ایشان را به کربلا برد. در آن جا امام را بین دو راه آزاد گذاشت: بیعت ذلیلانه با یزید، یا رو به رو شدن با شمشیرهای سپاه عبیداالله. امام راه دوم را انتخاب کرد.
حضرت میفرماید:
«قد شاءالله أن یرانی مقتلولاً مذبوحاً ظلماً و عدواناً؛ خداوند میخواهد مرا کشتةسربریده، بناحق و ستمدیده ببیند»
کلام حضرت بیانگر اراده و مشیت خداوند در مورد بندگان اوست. خداوند میخواهد همه بندگان رهرو صراط مستقیم باشد. خدا آنان را به پیمودن این راه امر کرده، از آنها پیمان گرفته که رهرو این راه باشید،ولی انسانها را آزاد گذارده که به خواب خدا عمل کنید یا عصیان کرده و راه دیگری در پیش گیرند.
در مورد امام حسین(ع) هم خداوند میخواست بهترین راه را برگزیند که نتیجه و عاقبت آن کشته شدن مظلومانه بود، ولی امام حسین در انتخاب آن راه مجبور نبود.
حضرت خود را آزاد میدانست، ولی فقط اراده و خواب خدا را میپسندید، زیرا خواب خدا را بهترین سرنوشت و عاقبت میدانست. متأسفانه کافران و مشرکان هستند که با استناد به تقدیر و جبر میخواهند گمراهی خود را توجیه کنند و میگویند: مشرک نمیشدیم»!
علاقه مندی ها (Bookmarks)