امروز کلا خیلی عصبیم.
سر کلاس یکی از بچه ها در شیشه آبش باز بود بنده خدا تقصیریم نداشت نمیدونم چی شد که آب ریخت روی کیف یکی از بچه ها.
آقا این وسط کلاس داد میزد باید همین فنر همین جنس همین جلد کتابو واسم بخری توشم بنویسی.اون بدبختم داشت اشک میریخت اینم ادامه میداد من دیگه اونجا نمی شینم من دیگه نمی بخشمت و پاشو بریم دفتر و از این لوس بازیا.البته آخرش اون بیچاره رو به دفتر کشوند حالا کتاباشم خیس نشده بودا فقط یکم بالاش خیس شده بود.
دیگه منم اینقدر عصبانی شدم که کاغذ خط خطی کردم که نرم بزنمش
اصن دهنم بی حس شده بود از عصبانیت می لرزیدم.
نمیدونم چرا اینجوری شد برای اولین بار اینجوری عصبی شدم.....
علاقه مندی ها (Bookmarks)