8- شهریار
سید محمد حسین بهجت تبریزی، متخلص به شهریار، در سال 1285 در تبریز به دنیا امد.
وی در ابتدا «بهجت» تخلص می کرد، چنان که موقعی که دانشجوی پزشکی بود او را دکتر بهجت می نامیدند
اما بعدا به تفال از دیوان خواجه حافظ «شهریار» تخلص کرد.
دیوان استاد مشتمل است بر غزلیات، قطعات، رباعیات، مثنوی ها و اشعار پراکنده.
همچنین منظومه ی «حیدر بابایه سلام یا سلام به حیدر بابا»، از شاهکارهای این شاعر
در ادبیات ترکی اذربایجانی است که به فارسی نیز ترجمه شده است.
سید محمد جواد بهجت تبریزی روز 27 شهریور سال 1367 به دیدار دوست شتافت.
در حسن ختام، معراج نامه ای از این شاعر گرانقدر را همراه می شویم با دوستداران شعر و ادب پارسی.
معراج محمد «ص»
به میلیون سال ها پرواز نوری اسمان پران
هنوزش کاروان کهکشان ها در بدایت بود
ازل با خیل اشباح خروشان در ابد پویان
جواد لامکانش هم چنان در بینهایت بود1
طلسملت زمان بود و مکان، پر پیچ . بی پایان
نه با چیزی بقا بود و نه با عمری کفایت بود2
که ناگه یک دل بشکسته از این هر دو زندان جست
که معصوم خدایی بود و بی جرم جنایت بود
به راه مسجد الاقصی گرفت از کاروانی اب
هنوزش قالب تن بود و محتاج سقایت بود3
به مسجد قالبش روحی و عقلی و الهی شد
به معراجی بپیچید انچه مبدا بود و غایت بود4
فراز قبه ی کیهانِ اعظم چترِ بال افشان
همان طاووس علییّن قدوسی روایت بود5
کتاب افرینش پیشِ پای او ورق می خورد
مباحث در مباحث از شگفتی ها حکایت بود
نمایشنامه ها از سرنوشت نوری و ناری
که از سجیّن به علییّن سماواتش سرایت بود 6
کنار سِدره چون جبریل هادی باز ماند از وی
جمال کعبه خود چرخنده مشکوةِ هدایت بود7
کشیده صف به صف حور و ملک از سدره تا طوبی
شکوه موکب ان خسرو خورشید رایت بود
به جوی سلسبیل و کوثر از شوق و شعف رقصان
چه ابی کز صفا با ریزه سنگانش عایت بود8
ز سنگِ کودکان طائفش پایی که پنداری
هنوزش صبر با شکر و جراحت با شکایت بود
به زخم پایِ خونینش، غم مرهم گذاری را
خدا سر تا به پا تشریف و تکریم و عنایت بود
به پای عرش سلطان الاسلطان، داور اعظم
نبوت تاج بر سر دوش بر دوش وصایت بود9
نگینِ خود بر انگشت وصایت دید و دقت کرد
همن دست یدالهی، علی شاه ولایت بود
همایون سایه ای دارد به سر چون تاج سلطانی
دلی کو از همای همت و عشقش حمایت بود
شبی گر بال بگشایی دعایِ مستجابی را
تو هم دریایی ای دل کاین روایت ها درایت بود10
محمد از خط الواح عرشی، دانشی اندوخت
که کانون های عرفانش نهان در هر کنایت بود11
همه با یاد امت بود و اینش معدلت، اری
کجا سلطان عادل با رعیت، بی رعایت بود 12
به گاهِ بازگشت از ارمغان لیلة المعراج
به سیمای عفیفش نقش لبخند رضایت بود13
به دارِ اُمِّ هانی باز ناگه در فراشش بود
به حیرت کاین دل بشکسته هم یارب چه ایت بود
علاقه مندی ها (Bookmarks)