امروز و دیروز بد ترین یا شایدم متفاوت ترین روز در دوران تحصلیم بود!
بعد از بازگشت از اردو یه راست رفتیم سر کلاس!اونم شیمی

معلمه خیلی حرف میزنه!

ساعت 2 شد که اکثریت راشو گرفتن و رفتن خونه!اما....
ما تجربیا باید میموندیم!

خسته و کوفته،کی حال داشت از ساعت 2:30 تا ساعت 5:30 بشینه سر کلاس زیست شناسی اونم با یه استاد!

تا حالا سابقه نداشته شبم بمونم مدرسه

اول اینکه اقای ....تا اومد سر کلاس حالمونو گرفت!

حتی یه ذره لبخنیدیم که داشتیم خشک شد!
تا اومد سر کلاس بهمون گفت:ببـــــــــــــــــــ ـــندین اون لبخنـــــــــــــــــدای مسخرتونو

(خود درگیری داره)



کلاس بی روح و کسل کننده

داشتم جون میدادم!فقط دعا میکردم برم خونه و راحت شم از این کلاس!

چشام سنگین بود و نمیفهمیدم چی دارم جواب میدم (همه غلط)و این باعث میشد که یه دفعه اقای .... زوم کنه روم و چش غره بره

(تو جمع)
عملا ترجیح دادم که دیگه لال شم تا از کلاس ننداختتم بیرون

ساعتای 7:45 بود که اومدم خونه و کف زمین ولو شدم،کج میرفتم!تو دیوار و...!
.gif)
این چه کاری بود!نصف عمرم تو مدرسه!خب شبم میخوابیدم اونجا دیگه تا صبح فردام یه راست تو مدرسه باشم!ولی مدرسمون شوفاژارو روشن نکرده قندیل میبستم!

شبم گذرونیم....
صبح دوباره شروع شد!مدرسه و درسو ...!
سر کلاس اقای راحمی...
من که جزوه ی اقای راحمی رو نخونده بودم و بقیم (اکثریت)چون دیشب کلاس داشتیم،وقت نکردن بخونن!

اقای راحمیم وارد کلاس شد و گفت کیف بذارین وسط ....امتحااااااااااااااااااا ااااااان
.gif)
.gif)
هیچی بلد نبودم هیچی...برگمو قهوه ای دادم!همشم تستی بود!ولی باید با راه حل میرفتم
.gif)
(اونم مبحث ارایش الکترونی و اوربیتال ها)

استادم فقط به فقط بخاطر ما اومدن(اقوامشون فوت شده بود)

سر جلسه بیکاااااااااااااااااااااا ااااار بودم!حرص میخوردم و فقط میخواستم همرو خفه کنم!کاری نداشتم،شعر(چرت و پرت) میگفتم فقط:
اینم قسمتی از شعر(چرت و پرت) من...سر کلاس خوندم(در غیاب اقای راحمیاااا)همه تشویق کردن

با اینکه من سر این امتحان درسی نخواندم
جواب ها هم همینجوری پراندم
اقای راحمی رحمی

به ما کن
کلاس درس و شیمیو رها کن
بابا ول کن،

تو ای اموزگار علم و دانش
بریز تو حلق ما هر دم تو دانش
بابا ول کن،

تو هر دم پا گذاری در کلاست
میگویی OooooK ،فردا خلاصَت(به طور خلاصه)

میگیرم از شما ها یک کوئیزَت(کوئیز)

بابا ول کن،

ماییم ما بچه های تجربی ایم
شاگردای زرنگ مدرسه ایم
همه گویند نام مارو نخــــــــــــــــــبَه
پزشکای ظریف و گردو قلبمــــــــــــَــــه

بابا ول کن

حلیدم و خریدم و ..بس است
و حالا نوبت بخور وبخواب است
و در اخر:
کنار برگه ام نامت نوشتم
ز خوشحالی گوشه اش اشکی نهادم
بازم تکرار خواهم کرد همچو یک گل

اقای راحمی رحمی به من کن،
کلاس درسو شیمی رو رهاکن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
امین یا رب العالمین

هــــــــــــــــــــــــ ی لوله گـــــــــــــــــــاز
.gif)
علاقه مندی ها (Bookmarks)