ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را
دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را
ندانستم چو نیکو قدر ایام جوانی را
دلم خون می شود چون بشنوم نام جوانی را
مرا مهر سيه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضای آسمان است اين و ديگرگون نخواهد شد..
يا صاحب الزمان
دی شیخ چراغ همی گشت گرد شب
کز دیو دد ملولم و انسانم آرزوست
تا نگرید کودک حلوا فروش
دیگ بخشایش نمی آید به جوش
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...![]()
شب تا سحر نشستم با پیروان سعدی / آرام جان من بود شعر روان سعدی
همیشه سعی کن مثل دریا باشی،تا اگه کسی سنگی به طرفت پرتاب کرد،تو بزرگیت غرق بشه ،نه اینکه متلاطمت کنه....!!
یارب نکن از لطف پریشان مارا / هرچند که هست جرم اصیان مارا
(( جهان امروز از نداشتن دارویی به نام پرهیز و اخلاق رنج
می برد . )) ماری کوری
الا یا ایها الساقی ز می پرساز جامم را
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را![]()
در آستانه مهر قلم ها گوش تیز می کنند تا در دفتر انتظار اینگونه دیکته کنند ، ابری نیست ، ماه پشت ابر نیست ، او آمد ، او در باران آمد ...![]()
افسوس که آنچه بردهام باختنیست
بشناخته ها تمام نشناختنیست
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هرآنچه برداشتنیست
موسیقی کلامیست آسمانی که از هر فلسفه و منطق بالاتراست
در حال حاضر 5 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 5 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)