رضا داوری اردکانی در سخنرانی خود با عنوان »شهر یاران و دیار مهربانان« گفت: با وجود اینکه اهل فلسفه قبول ندارند که فلسفه را به زبان ادبیات بخوانند اما من این کار را انجام میدهم چرا که هم اهل ادبیات و هم فلسفه هستم. برخی شاید بگویند شما اینجا چه کار میکنید؟
وی با اشاره به اینکه شرح شعر کار بزرگی است که از عهده من بر نمیآید، گفت: در این مجلس قرار شده من شعری از حافظ بخوانم اما آن را شرح نمیکنم. شعر را به زبان نثر گفتن جسارتی به شعر است. شاعر نمیخواهد نصیحت کند یا مطلب علمی یا فلسفی بگوید. شعر، شعر است و زبان خود را دارد بنابراین آن را به زبان دیگر آوردن باعث تغییرش میشود.
چهره برجسته فلسفه کشور با تشکر از اینکه عنوان این همایش را حافظ و دوستی گذاشتهاند، افزود: البته عنوان کمی عجیب است مثلاً اگر حافظ و اخلاق، اشعری، مصیب و ... بود آشناتر مینمود اما حافظ و دوستی عجیب است. انگار این عنوان به این علت انتخاب شده که ما لفظ دوستی و الفاظ آن را خراب کردهایم. بدین جهت تصمیم گرفتیم از شاعران خود مدد بگیریم اگر او نبود ما چه فقری داشتیم؟
* شاعر با مفهوم کاری ندارد، تعاریف وظیفه فیلسوف است
داوری اردکانی در ادامه افزود: حافظ به ما نمیگوید دوستی چیست چرا که تعاریف کار فیلسوفان است. شاعر با مفهوم کاری ندارد، به معنا کار دارد. اما در مفهوم دوستی او چیزی هست که در اثر بسیار بزرگ افلاطون که درباره عشق است، موجود نیست.
وی با بیان اینکه به فلاسفه احترام میگذارد و به احترام فلاسفه میگوید سقراط و افلاطون بحث دوستی را بیان کردهاند، یادآور شد: اما باید پرسید دوستی چیست و کجاست؟ ارسطو کار کارستانی بعد از اساتید خود کرده و به دوستی معنا داده که من با بهرهبرداری از آنچه وی گفته امروز شعر حافظ را تفسیر میکنم، گرچه تفسیر شعر حافظ روشن و بینیاز از کتب ارسطو است.
* تعریف شعر به «بیان احساسات» توهین به شعراست
وی در ادامه خاطرنشان کرد: در باب شعر یک تعریف نامناسب مبنی براینکه شعر بیان احساسات است، آمده و باعث جسارت به شعر شده است. اگر شعر بیان احساس بود یعنی ما 700 سال به بیان احساسات حافظ و سعدی توجه کردهایم؟! این احساسات که با خودشان به گور رفته است؟ خیر، ما با احساسات شاعر کاری نداریم اما باید این را هم بدانیم که زبان ما در ترجمه قبلی دستخوش آسیب شد و آنچه ما امروز احساسات میگویم منتقدان احوال نامیدند.
داوری اردکانی افزود: در کتابی دیدم که نوشته شده دوستی از سنخ احساسات است نه سنخ اخلاق، اما من آن را ترجمه کردم که دوستی از سنخ احوال است نه مقامات. اگر میگویم شعر و هنر حاصل احوال است یعنی در زمان حال و با دقت خاصی پدید میآید اما اینکه بگویم شعر امری جاویدان است سخن دیگری است. شعر در حال پدید میآید اما شاعر دوام مییابد.
*«شهریاران» یا «شهرِ یاران»؟!
وی با قرائت یک غزل از حافظ «یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد/ دوستی کی آخر آمد دوستاران را چه شد» توضیح داد: اختلافی در تفسیر مفسران مختلف درباره مصرع «شهر یاران» وجود دارد. اما من این کلمه را «شهرِ یاران» تفسیر کردم حالا بقیه هر طور که میخواهند آن را بخوانند.
وی در ادامه افزود: حافظ در اشعارش نگفته که دوستی چیست بلکه مطرح کرده که دوستی نیست. پس دوستی که نیست چهها نیست؟ ما دوستی را صفت، اخلاق و نیاز شخصی و فردی میدانیم. ما همه به دوست نیاز داریم اما با دوستی به دنیا آمدیم و این طور نبوده که ما چیزی بودیم سپس نیازهایمان را برآورده کردیم. خیر، ما دوستی هستیم و وقتی نیستیم فاسدیم، ناتوان و نالایقیم و دست و پای خود را گم میکنیم، بیعلم و بیعملیم چرا که ما در پیوند تعلق با دوست هستیم اما در نبود دوستی هیچکدام اینها نیستیم. غزل حافظ سراسر اینها را میگوید.
داوری اردکانی خاطرنشان کرد: افلاطون در تمام کتاب «جمهوری» یک کلمه از دوستی نگفت، تنها به عدالت پرداخت. ارسطو شاگرد افلاطون بدون رد نظر استادش دوستی را مقدم شمرد، یعنی دوستی را اصل و زمینه عدالت شمرد که اگر دوستی نباشد عدالت نیست.
* تفاوت حافظ و اخوان ثالث در تعریف محبت
وی در انتهای سخنانش گفت: طرح محبتی که حافظ میگوید از اول بوده اما ما فراموش میکنیم بنابراین دچار تفرقه میشویم و به هزار آفت گرفتار میآییم. البته بعد از 600سال یک شاعر معاصر ما هم همین احساس بیدوستی را در شعر «سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت، سرها در گریبان است...» برای بشر بیان کرده است اما او اعتقادی به دوستی ندارد و ناامید شده است در حالی که حافظ در مصرع «حافظ اسرار الهی کس نمیداند خموش» امیدوار است.
منبع:
تبیان
علاقه مندی ها (Bookmarks)