قدر دوران نوجوانی را بدانید
این نظر ظاهراً غیر ممکن و تقریباً نوعی تناقض لفظی به نظر می رسد. من معتقدم که اگر سال های نوجوانی را به طور کامل از نظر بگذرانیم، حقیقتاً عملی (و عاقلانه) است که به جای نزاع با این دوران، از آن تقدیر کنید.
کلمه کلیدی در این اصل دوران است. اگر شخصی که در حال مطالعه این مطلب است، حداقل بیست ساله باشد و دقیقاً همان آدمی باشد که هنگام نوجوانی بوده است، تعجب خواهم کرد. احتمالاً شما بیش از همه، ارزش ها، دیدگاه ها، ظاهر فیزیکی، اخلاق شغلی، اهداف و اولویت های خود را تغییر داده اید. خود من وقتی به گذشته می نگرم هیچ شباهتی بین نوجوانی و حال خود نمی یابم. هم متفاوت به نظر می رسم و هم متفاوت عمل می کنم و در مجموع همه چیز در زندگی من تغییر کرده است. حالا دیگر هم من و هم شما با گذشته فرق کرده ایم. وقتی به گذشته نظر می کنیم، آن را دورانی سپری شده می یابیم.
پس چرا، اگر می دانیم که این دوران صرفاً یک مرحله بوده است، این چنین حساس می شویم؟ می توان چنین پاسخ داد که شاید تا اندازه ای فراموش کرده ایم که نوجوانی صرفاً یک دوران است. از آن بیم داریم که رفتار و مسیر زندگی پانزده سالگی ما دائمی، مانند نقشی بر سنگ باشد. نوجوانان فاقد ایمان لازم هستند. جوانان امروز فقدان ایمان را حس می کنند و این مطلب به اعتقاد من در بروز بعضی از مشکلاتی که مشاهده می کنیم، مؤثر است. منظور من آن نیست که اگر نوجوان شما با خود درگیر است شما مقصر هستید. اما مطمئن هستم که ما می توانیم کارهایی برای ایجاد بهترین بازدهی و کاهش احساس ناتوانی و درماندگی در آنها انجام دهیم.
اگر به جای آنکه دوران نوجوانی را امری دائمی فرض کنید، آن را مرحله ای گذرا بدانید، بعضی از درگیری های شما با خودتان کاهش می یابد و آسان می گردد.
فکر کنم یکی از دلایلی که من بدون آنکه آسیبی ببینم از این دوران به سلامت جستم، احساس پذیرش والدین و ایمان شخصی ام بوده است. گویا آنها می دانستند که اشکالی در کارم نیست (حتی زمانی که خودم نمی دانستم) و این که هیچ عیب و ایرادی در کار من نبود، زیرا من فقط به عنوان یک نوجوان با خود و دیگران درگیر بودم. علیرغم این واقعیت که رفتار من به هیچوجه کامل نبود، می دانستم که آنان قدر مرا می دانند. اعتماد آنان، قدرت سپری کردن این دوران را به من می داد.
طی سال ها متوجه چنین رابطه ای در تعدادی از خانه ها شدم که در آن والدین و نوجوانان خوشبخت به نظر می رسیدند و در صلح و آرامش در کنار هم زندگی می کردند. در کلیه مواردی که نوجوانان رفتاری ظاهراً بهتر، از خود بروز می دهند، والدینی را در کنار آنها مشاهده کرد که به آنها ایمان دارند، والدینی که قدرشناسی خود را صراحتاً نسبت به آنها ابراز می دارند. مسلماً گفتن «اگر نوجوان بداند چه می خواهد بکند و هدف خود را بشناسد، آنگاه والدین باید به او ایمان داشته باشند ( و از او قدرشناسی کنند)» احتمالاً حقیقتی را در بر دارد. با وجود آن، من معتقدم که ما بذر ایمان را در نوجوان خود با درک اهمیت گرفتاری های آنان (و صرفنظر از وجود آن) می کاریم.
شما باید فقط در نظر بگیرید که وقتی اطرافیان به شما معتقد هستند و شما را تقدیر می کنند، خوب رفتار کردن (با هر چیز و هر کس) چقدر ساده تر به نظر می رسد. این مطلب درباره نوجوان، هنگامی که حس کند مورد قدرشناسی قرار گرفته و دارای اعتبار می باشد نیز صادق است. برعکس وقتی نوجوان حس کند که از او تقدیر و تشکر نمی شود و اعتبار او به مرور به فراموشی سپرده می شود، طبیعتاً رفتاری مناسب بروز نخواهد داد. منظور من آن نیست که انجام این کار ساده است، بلکه وارد کردن این عوامل در عکس العمل هایتان مهم و ارزشمند است. اگر به جای آنکه دوران نوجوانی را امری دائمی فرض کنید، آن را مرحله ای گذرا بدانید، بعضی از درگیری های شما با خودتان کاهش می یابد و آسان می گردد.
تبیان
علاقه مندی ها (Bookmarks)